به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای دل تصور کمر یار نازک است

باریک شو که رشته این کار نازک است

دل شاخ شاخ گشت درین کار شانه را

پرداز زلف و کاکل دلدار نازک است

تا ماجرای شانه و زلفش کجا رسد

مضراب بی ملاحظه و تار نازک است

حرف میان او به میان اوفتاده است

ای دل به هوش باش که اسرار نازک است

بلبل به آشیانه طرازی فتاده است

غافل که آن نهال چه مقدار نازک است

چندین هزار شیشه دل را به سنگ زد

افسانه ای است این که دل یار نازک است

سربسته چون حباب نفس می کشید محیط

از بس مزاج آن در شهوار نازک است

چون قمریان به گردن شیران نهاد طوق

با آن که دام زلف تو بسیار نازک است

در هر نظر به رنگ دگر جلوه می کند

از بس که رنگ آن گل رخسار نازک است

صائب چرا به لب ننهد مهر خامشی؟

سنگین دلند مردم و گفتار نازک است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:28 PM

 

ترک خودی مراد ز قطع مراحل است

این بار هر کجا فتد از دوش منزل است

آب ستاده رشته برون آورد ز پا

بگسل ز همرهی که گرانجان و کاهل است

یکرنگ دل چو شد تن خاکی گهر شود

دل متحد به جسم چو شد مهره گل است

دست از خودی بشوی که در دفتر وجود

فردی که در حساب بود فرد باطل است

شهرت بود ز ریزش اگر مطلب کریم

در چشم بی نیازی ما کم ز سایل است

در زیر سقف چرخ نفس راست ساختن

آسوده زیستن ته دیوار مایل است

گیراترست خلق خویش از خون بیگناه

دامن کشیدن از گل بی خار مشکل است

چون زخم، سینه چاک برون می دود ز پوست

خونم ز بس که تشنه شمشیر قاتل است

گفتار جاهلان ز شنیدن بود فزون

خرجش ز دخل بیش بود هر که غافل است

با قامت خمیده جوانانه زیستن

در زیر تیغ بال فشانی ز بسمل است

تسلیم شو که عقده دل را گشادگی

بی برگریز ناخن تدبیر مشکل است

صبح از ستاره ساخت تهی دامن فلک

کم نیست دانه بهر زمینی که قابل است

از خوشه راز دانه مستور فاش شد

گل می کند ز تیغ زبان هر چه در دل است

از خاک دلنشین نتوان برگرفت دل

بیرون شدن ز کوی خرابات مشکل است

صائب هزار بار به از عقل ناقص است

در چشم امتیاز جنونی که کامل است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:28 PM

رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است

شبنم برای تازگی گلستان بس است

حال مرا زبان نکند گر بیان درست

رنگ شکسته، درد مرا ترجمان بس است

فرصت کجاست فکر عمارت کند کسی؟

از خارخار سینه مرا آشیان بس است

تشریف قرب در خور این خاکسار نیست

ما را ز دور سجده این آستان بس است

رخساره ترا به نقاب احتیاج نیست

آیینه را فروغ خود آیینه دان بس است

با کجروان اگر نکنی راستی بجاست

با راست خانگان کجی ای آسمان بس است

چون کودکان به چیدن گل نیست چشم ما

ما را رخ گشاده ای از باغبان بس است

طبل رحیل، قافله ای افکند به راه

یک نغمه سنج در همه بوستان بس است

دریا اگر ز آب مروت شود سراب

ما را عقیق صبر به زیر زبان بس است

آزادگان به راحله خود سفر کنند

تخت روان موج ز ریگ روان بس است

زخمی که خشک بند توان کرد نعمتی است

چشم مرا غباری ازین کاروان بس است

صائب اگر ز همنفسان همدمی نماند

کلک سخن طراز، مرا همزبان بس است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:28 PM

صبح امید من نفس سرد من بس است

چشم سفید، روزن بیت الحزن بس است

دستم غبار دامن پاکان نمی شود

بویی مرا ز یوسف گل پیرهن بس است

تر می شود به نامه خشکی دماغ من

برگ خزان رسیده مرا از چمن بس است

عنوان بود نمکچش مکتوب سر به مهر

زان غنچه لب وظیفه من یک سخن بس است

زان میوه ها که وعده به فردوس داده اند

ما را به نقد، نکهت سیب ذقن بس است

پروانه وار سوختن از بی مروتی است

آن را که روی گرمی ازین انجمن بس است

از شغل دلخراش تو بدنام گشت عشق

نقشی دگر بر آب زن ای کوهکن، بس است

محتاج نیستم به سپرداری کسی

جوهر دعای جوشن شمشیر من بس است

صائب ز بلبلان نشود گر صدا بلند

کلک سخن طراز هم آواز من بس است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:28 PM

 

در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست

دست بلند، حجت عجز شناورست

رنگین ز پیچ و تاب شود چهره سخن

از خون نصیب تیغ به مقدار جوهرست

مهر از جهان ببر که غذای لطیف او

خونی است در لباس، اگر شیر مادرست

صبر گران رکاب نیاید به کار عشق

در بحر بیکنار چه حاجت به لنگرست؟

بر دل غبار کلفت ایام بار نیست

گوهر میان گرد یتیمی نکوترست

از عالم جهات، امید نجات نیست

بیچاره مهره ای که گرفتار ششدرست

دل جلوه گاه حسن به اقبال عشق شد

آیینه روشناس جهان از سکندرست

زان جلوه ها که سرو تو در کار باغ کرد

طوق گلوی فاختگان خط ساغرست

سرچشمه ای که خضر ازو چشم آب داد

در زیر دامن خط سبز تو مضمرست

صائب ز خاک چاشنی قند می برد

موری که محو حسن گلوسوز شکرست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:24 PM

آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است

پهلونشین سرو تو بند قبا بس است

خود را مزن بر آتش خونهای بیگناه

دست ترا بهار و خزان حنا بس است

بشکن به ناز بر سر شمشاد شانه را

زلف ترا ز حلقه به گوشان صبا بس است

ما را کجاست طالع گل، خار این چمن

دامن اگر نمی کشد از دست ما بس است

رشکی به آفتاب پرستان نمی برم

محراب خاکساریم آن نقش پا بس است

اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست

چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است

صائب به خاک پای وی از سرمه صلح کن

در دودمان چشم تو این توتیا بس است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:24 PM

عشق گهرشناس به دیوانه خوشترست

از بهر گنج، گوشه ویرانه خوشترست

زین حاجیان که گرد حرم طوف می کنند

بر گرد شمع گشتن پروانه خوشترست

نشنیده ای که می شکند سنگ، سنگ را؟

دیوانگی به مردم دیوانه خوشترست

باران ابرهای سفیدست تازه تر

از هوشیار ریزش مستانه خوشترست

در ابر از آفتاب توان فیض بیش برد

در پرده دیدن رخ جانانه خوشترست

از شمع بزم اگر چه ثبات قدم خوش است

در سوختن، شتاب ز پروانه خوشترست

در حاجت، آشنا در بیگانگی زند

در یوزه مراد ز بیگانه خوشترست

مستان نمی رسند به کیفیت هوا

در نوبهار توبه ز پیمانه خوشترست

تیغ است در بریدن ره نعل واژگون

بهر خداپرست صنمخانه خوشترست

صائب ز دانه ها که درین دامگاه هست

از بهر صید، سبحه صد دانه خوشترست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:24 PM

جانهای آرمیده ز مردم رمانترست

آبی که ایستاده تر اینجا روانترست

دست از ستم مدار که در روز بازخواست

از شمع کشته، شکوه ما بی زبانترست

خود را سبک مکن که به میزان اعتبار

هر کس سبک شود، به نظرها گرانترست

چون سیل زودتر به محیط بقا رسد

از بار درد هر که درین ره گرانترست

حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند

پای به خواب رفته درین ره روانترست

غافل ز من مباش که صد پرده درد من

از خواب ناز چشم تو ظالم گرانترست

ما چون حباب خانه سرانجام می کنیم

از موج اگر چه قافله ما روانترست

پاس وفا کشیده به بند گران مرا

ورنه ز عذر لنگ تو پایم روانترست

نسبت به سخت رویی ابنای روزگار

صد پرده از حباب، فلک شیشه جانترست

وحشت مرا ز سنگ ملامت حصار شد

بی آفت است هر که بلند آشیانترست

مگشا لب سؤال که روزی فزون خورد

هر کس که در بساط جهان بی دهانترست

در کارخانه ای که ندانند قدر کار

از کار هر که دست کشد کاردانترست

صائب به هوش باش که در سنگلاخ دهر

هر کس عنان کشیده رود خوش عنانترست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:24 PM

خط را به دور عارض او شان دیگرست

هر مور ازین سپاه سلیمان دیگرست

از نوشخند گل دل من وا نمی شود

صبح امید من لب خندان دیگرست

هر غنچه ای به شور نمی آورد مرا

شور جنون من ز نمکدان دیگرست

زاهد اگر به سدره و طوبی است تخته بند

ما را نظر به سرو خرامان دیگرست

بر روی کس مخند که هر خنده ای ز گل

بر عندلیب زخم نمایان دیگرست

در گلشنی که بند نقاب تو واشود

هر داغ لاله دیده حیران دیگرست

هر چند در حلاوت گفتار حرف نیست

با شهد خامشی ز سخن شان دیگرست

آن را که دل سیاه شود از قبول خلق

بر سینه دست رد کف احسان دیگرست

از تشنگی به دیده باریک بین من

هر موجه سراب رگ جان دیگرست

صائب اگر چه سیر گل و لاله دلگشاست

دست و دل گشاده گلستان دیگرست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:24 PM

از شادی جهان غم دلدار خوشترست

این است آن غمی که ز غمخوار خوشترست

با فقر خوش برآی که صد پرده خواب امن

در چشم من ز دولت بیدار خوشترست

از درد و داغ عشق دل ما گرفته نیست

گلخن برای آینه تار خوشترست

گردد سبک ز سنگ، دل نخل میوه دار

دیوانه در میانه بازار خوشترست

ارزانی خسیس بود اوج اعتبار

خار خلنده بر سر دیوار خوشترست

منصور را ملاحظه از اوج دار نیست

گلهای شوخ بر سر دستار خوشترست

در کشوری که روی دلی نیست جلوه گر

آیینه زیر پرده زنگار خوشترست

سنگ مزار اگر چه گرانجان و ناخوش است

در چشم من ز مردم بیکار خوشترست

آن را که بینش از شنوایی بود فزون

کردار اهل حال ز گفتار خوشترست

بی برگ و بی نوا نتوان دید حسن را

فصل خزان، ندیدن گلزار خوشترست

در خانه شرف بود اختر شکفته تر

خال سیه به کنج لب یار خوشترست

هر چند بهترین خوشیهاست دیدنت

از دیدنت، ندیدن اغیار خوشترست

در دام زیر خاک خطر بیشتر بود

از تار سبحه، رشته زنار خوشترست

هر رخنه ای که هست فساد زمانه را

در بزم می ز دیده هشیار خوشترست

در خاکهای نرم بود دام بیشتر

سوهان مرا ز مردم هموار خوشترست

دزدیدن نگاه، دلیل خیانت است

صائب دلیر دیدن دلدار خوشترست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 5:24 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4447950
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث