به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

کی جام باده در خور کام و زبان ماست؟

خونی که می خوریم زیاد از دهان ماست

خاری است غم که در دل ما ریشه کرده است

ماری است پیچ و تاب که در آشیان ماست

روی فلک سیاه ز گرد گناه ما

پشت زمین به کوه ز خواب گران ماست

خطی که گرد خود ز خرابی کشیده ایم

در موج خیز حادثه دارالامان ماست

احوال خود به گریه ادا می کنیم ما

مژگان چو طفل بسته زبان ترجمان ماست

گردون به گرد ما نرسد در سبکروی

برق آتش فسرده ای از کاروان ماست

تنها نه ایم در ره دور و دراز عشق

آوارگی چو ریگ روان همعنان ماست

زلفی که می کشد به کمند آفتاب را

در پیچ و خم ز جوهر تیغ زبان ماست

در کلبه قناعت ما نیست چون منع

هر کس که می خورد دل خود، میهمان ماست

دیوار می نهد به ره سیل تندرو

گرد کسادیی که پی کاروان ماست

از اشک ماست پنجه خورشید در نگار

خونابه فلک ز دل خونچکان ماست

روشن شده است آینه ما به نور عشق

خورشید خال عیب رخ دودمان ماست

(در خون کشیده است ز غیرت بهار را

رنگ شکسته ای که به روی خزان ماست)

صائب گه مناظره از مور عاجزیم

گردون اگر چه عاج ز تیغ زبان ماست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:46 AM

صبح گشاده رو در دولتسرای ماست

چرخ کبود، خانه چینی نمای ماست

هر کس که فرد شد ز جهان پیشوای ماست

برخاست هر که از سر دنیا لوای ماست

ما را نمی توان به عصا و ردا فریفت

برخاست هر که از سر دنیا لوای ماست

در گوشه فقیر ما بار عام نیست

بیگانه هر که شد ز جهان آشنای ماست

ما اقتدا به عام فریبان نمی کنیم

بر خلق هر که پشت کند مقتدای ماست

در کاروان ما جرس هرزه نال نیست

گلبانگ بر قدم زدن ما درای ماست

ما را برون نمی برد از راه هر دلیل

افتاده هر که پیش ز خود رهنمای ماست

آن دانه نیستیم که خرج زمین شویم

زندان خاک پله نشو و نمای ماست

هر کس که تند بگذرد از ما رمیدگان

بی چشم زخم، گرد رهش توتیای ماست

حاشا که رزق دیده قربانیان بود

آرامشی که در دل بی مدعای ماست

خضر سخن که زنده جاوید عالم است

صائب حیاتش از نفس جانفزای ماست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:46 AM

فتح و ظفر ز خودشکنی زیر دست ماست

چون زلف و خط، درستی ما در شکست ماست

آشوب عالمیم ز هر مصرعی چو زلف

سر رشته تپیدن دلها به دست ماست

باطل حجاب دیده حق بین نمی شود

دنیا بهشت در نظر حق پرست ماست

خمخانه شد تهی و ندادیم نم برون

منصور، داغ حوصله دیرمست ماست

گنجینه دار گوهر دریای رحمتیم

چون ابر، چشم پاک صدفها به دست ماست

چون توبه بهار، درین سبز انجمن

صائب به هر که می نگری در شکست ماست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:46 AM

شد مدتی که خشت سر خم کتاب ماست

موج شراب، سرخی سرهای باب ماست

مرغابی ایم و عالم آب است جان ما

در مجلسی که باده نباشد سراب ماست

از بس کتاب در گرو باده کرده ایم

امروز خشت میکده ها از کتاب ماست

خود را به تلخ و شور برآورده ایم ما

در آب اگر بود رگ تلخی، گلاب ماست

هرگز کباب ما نمکی بر جگر نداشت

دایم ز بخت شور، نمک در شراب ماست

در زیر پای سرو، شکرخواب می زنیم

چندان که شیشه بر سر بالین خواب ماست

با آن که غیر باد نداریم در گره

لب تشنه تیغ موج به خون حباب ماست

نی می کند به ناخن دشمن شکست ما

آتش کباب کرده مرغ کباب ماست

در دفتر معامله ما خلاف نیست

آن روز عید ماست که روز حساب ماست

از پیچ و تاب زلف مگوئید پیش ما

موی میان، گداخته پیچ و تاب ماست

یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس

خال بیاض گردن او انتخاب ماست

هر مصرعی که گوشه ابرو کند بلند

افسر به فرقش از رقم انتخاب ماست

چون خصم مضطرب نشود از سؤال ما؟

درمانده کوه طور به فکر جواب ماست

صائب بر آستان قناعت نشسته ایم

گردون غلام همت عالی جناب ماست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:46 AM

ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت

ستاره محو شد و چشم من به خواب نرفت

چگونه بی لب او عیش من شود شیرین؟

که از جدایی گل تلخی از گلاب نرفت

همیشه در ته دل بود ازو شکایت من

ازین خرابه برون دود این کباب نرفت

ستاره که درین خاکدان بلندی یافت؟

که چون شرر ز جهان با صد اضطراب نرفت

که داد در سر خود جای، باد نخوت را؟

که دست خالی ازین بحر چون حباب نرفت

چنین که من به دم تیغ می روم به شتاب

ز کوه، سی به دریا این شتاب نرفت

نهشت گریه ما را به روی کار آید

چه ظلمها که ز آتش بر این کباب نرفت

چها نمی کشم از وعده سبکسیرش

خوشا کسی که پی جلوه سراب نرفت

خوشم به مشرب صائب که بهر رهن شراب

به سیر کوی خرابات بی کتاب نرفت

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:39 AM

چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست؟

سر خوش ز شیوه های عتابش شوم کجاست؟

آن برق خانه سوز که داغش شوم چه شد؟

وان سیل تندرو که خرابش شوم کجاست؟

لرزان ز سردسیر صباحت رسیده ام

حسن برشته ای که کبابش شوم کجاست؟

خمیازه چه واکند آغوش اشتیاق؟

پیمانه ای که مست و خرابش شوم کجاست؟

دشنام تلخ را به صد ابرام می دهد

بختی که قابل شکرابش شوم کجاست؟

آن طالع بلند که در بزم خیرگی

محرم به بندبند نقابش شوم کجاست؟

نتوان گرفت کام به بیداری از لبش

دستی که محرم رگ خوابش شوم کجاست؟

صد پرده از حجاب فکنده است بر عذار

چشمی که پرده سوز حجابش شوم کجاست؟

از همعنانیش نفس برق سوخته است

پایی که بوسه چین رکابش شوم کجاست؟

صائب همین بس است که خواند سگ خودم

بختی که سربلند خطابش شوم کجاست؟

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:39 AM

جان در طلسم جسم ز تن پروری بجاست

این تیغ در نیام ز بیجوهری بجاست

غیر از خط تو، خط که را ای بهار صنع

در آفتابروی قیامت تری بجاست؟

ایمان به خط سبز تو آورد هر که بود

چشم سیاه مست ترا کافری بجاست

حرفی است این که سرمه شود مهر خامشی

چشم ترا ز سرمه زبان آوری بجاست

باران اگر چه نیست بجا در زمین شور

با زاهدان خشک زمستان تری بجاست

آیینه را گزیر نباشد ز پشت و روی

تا دین به جای خویش بود کافری بجاست

از بخل نیست راز حقیقت نهفته روی

در شیشه این شراب ز بی ساغری بجاست

کم نیست ز آب خضر، اثرهای پایدار

ز آیینه قصر دولت اسکندری بجاست

شیرازه نظام جهان است راستی

تا این علم بپای بود لشکری بجاست

زنار می شود کمر بندگی ترا

تا در دل تو داعیه سروری بجاست

عمر دراز قسمت بی حاصلان شود

صد سال سرو در چمن از بی بری بجاست

نتوان به دخل زلف سخن را ز دست داد

هم بت شکن به موقع و هم بتگری بجاست

از سر هوای جاه به افسون نمی رود

تا سر به جای خویش بود سروری بجاست

الزام خصم، کار فرومایگان بود

صائب گذشت اگر ز سر داوری بجاست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:39 AM

میگون لبی که مست و خرابم

سرچشمه ای که سیر ز آبم کند کجاست؟

دریادلی که از قدح بی شمار می

فارغ ز فکر روز حسابم کند کجاست؟

عمری است تا ز جسم گرانجان در آتشم

سیل سبکروی که خرابم کند کجاست؟

کرده است تلخ دیده بیدار عیش من

شیرین فسانه ای که به خوابم کند کجاست؟

چون لاله شد دلم سیه از تنگنای شهر

دشتی که خوش عنان چو سرابم کند کجاست؟

چون گل ز هرزه خندی بیجای خود ترم

سوز محبتی که گلابم کند کجاست؟

بند زبان من شده در بزم وصل، هوش

پیمانه ای که رفع حجابم کند کجاست؟

لرزان ز سردسیر صباحت رسیده ام

حسن برشته ای که کبابم کند کجاست؟

صائب سخن رسی که درین قحط سال هوش

گوشی به فکرهای صوابم کند کجاست؟

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:39 AM

دندان نماند و حرف طرازی همان بجاست

برچیده گشت مهره و بازی همان بجاست

روز قیامت و شب هجران به سر رسید

وین راه را چو زلف درازی همان بجاست

سودی نداد سلسله پردازی جنون

کز نقش پای، سلسله سازی همان بجاست

صد بار اگر چو ماه، مرا چرخ بشکند

خورشید را شکسته نوازی همان بجاست

هر چند سوخت عشق حقیقی دل مرا

دلبستگی به عشق مجازی همان بجاست

در ابر خط نهفته نشد آفتاب تو

روی ترا نظاره گدازی همان بجاست

هر چند حسن را ز ستم توبه داد خط

در چشم یار عربده سازی همان بجاست

آلوده شد ز لوث ریا دامن زمین

پاکی خرقه های نمازی همان بجاست

صائب چو شانه گر چه مرا دست خشک شد

با زلف یار دست درازی همان بجاست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:39 AM

خط سر زد و تغافل او همچنان بجاست

گل کوچ کرد و گوش کر باغبان بجاست

ایمن مشو ز خصمی تیغ زبان که شمع

در بوته گداز بود تا زبان بجاست

کو سینه ای که داغ عزیزان ندیده است؟

اینک هزار لاله درین بوستان بجاست

آیینه خانه دل ما بی غبار نیست

چندان که سرمه واری ازین خاکدان بجاست

عهد شباب رفت و همان مست غفلتیم

شد نوبهار و زحمت خواب گران بجاست

جان را ببین کدام به تلخی سپرده اند؟

از طوطیان شکر، ز هما استخوان بجاست

کج بحث، راستی ز طبیعت برون برد

پهلو تهی نمودن تیر از کمان بجاست

صائب زبان کلک سخن آفرین ماست

امروز شعله ای که درین دودمان بجاست

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:39 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4448481
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث