به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است

که دل زیاده برد خنده ای که زیر لبی است

به احتیاط سخن در حضور خوبان کن

که خوی سنگدلان آبگینه حلبی است

نمی کنند نظر عارفان به حسن مجاز

به ریگ سینه نهادن، دلیل تشنه لبی است

خسیس را ز مدارا زبان دراز شود

ز آب شعله کشد آتشی که بولهبی است

چراغ انجمن ماست دیده بیدار

می شبانه ما گریه های نیمشبی است

اگر چه نقش دویی نیست در قلمرو حسن

نظر به زلف و خط از روی یار، بی ادبی است

دلش به ما عجمی زادگان بود مایل

اگر چه لیلی صحرانشین ما عربی است

عروس عافیتی را که خلق می طلبند

چو نیک درنگری، در حباله عزبی است

رواست صائب، اگر نیست از ره دعوی

تتبع غزل خواجه گر چه بی ادبی است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:06 AM

عمارتی که نگردد خراب، همواری است

گلی که رنگ شکستن ندیده هشیاری است

کنون که ابر گهربار و دشت زنگاری است

ز خویش خیمه برون زن، چه جای خودداری است؟

برآر سر ز گریبان که دامن صحرا

ز بس که زنگ ز دلها زدوده، زنگاری است

ز سنگ لاله برآمد، ز خاک سبزه دمید

قدم ز خانه به صحرا نه، این چه خودداری است؟

در آن رهی که به مستی توان سلامت رفت

قدم شمرده نهادن دلیل هشیاری است

مشو به مرگ ز امداد اهل دل نومید

که خواب مردم آگاه، عین بیداری است

رسید بر لب بام آفتاب زندگیش

هنوز خواجه مغرور، (گرم) گل کاری است

صدف به خاک نشسته است از گرانباری

حباب تاج سر بحر از سبکباری است

عزیز ناشده را نیست بیمی از خواری

یتیم را چه محابا ز خط بیزاری است؟

میان حسن تو و حسن یوسف مصری

تفاوتی است که در خانگی و بازاری است

نمی کشند دلیران به عاجزان شمشیر

سپر ز خصم فکندن گل جگرداری است

رهین ناز طبیبان چرا شوم صائب؟

مرا که شربت عناب، اشک گلناری است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:06 AM

به نوخطان نگرستن دلیل دیده وری است

که حسن چهره بدیهی و حسن خط نظری است

خموش باش که آن کوه و ناز و تمکین را

خروش هر دو جهان خنده های کبک دری است

ز خاکبازی اطفال می توان دریافت

که عیش روی زمین در مقام بیخبری است

مخور فریب عمارت درین خراب آباد

که فرش خانه خرابان همیشه بال پری است

مدار چشم اقامت ز عمر بی بنیاد

که همچو ریگ روان، خرده های جان سفری است

مکن به پرده دل راز عشق را پنهان

که پرده داری حسن لطیف، پرده دری است

درین ریاض به بی حاصلی قناعت کن

که تازه رویی سرو چمن ز بی ثمری است

مباش وقت سحر بی ستاره ریزی اشک

که نور چهره گردون ز گریه سحری است

شود شکستگی دل ز فیض عشق درست

که مومیایی مینا، دکان شیشه گری است

به داغ عشق قناعت کن از جهان صائب

که دور خوبی گلهای بوستان سپری است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:06 AM

 

ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است

پی کشیدن دل هر بنفشه قلابی است

لباس تقوی ما را فروغ گل برقی است

کتان توبه ما را شکوفه مهتابی است

برای زیر و زبر کردن بنای صلاح

هوای ابر و نسیم بهار سیلابی است

ز برق و باد قدم وا کن که شبنم و گل

به روی آینه از دست رفته سیمابی است

اگر چه دولت بیدار گلشن است بهار

برای مردم بیدرد، پرده خوابی است

ز فکر ساقی و ساغر، حباب آسوده است

هوا بر تنک ظرف، باده نابی است

به کیش ما که وضو دست شستن از جان است

ز خویش هر که تهی گشته است، محرابی است

به هر رهی که روی، می رود به خانه حق

ز هر دری که درآیی، ز معرفت بابی است

به لاغری خط پاکی ز فربهی بستان

وگرنه هر سر موی تو تیغ قصابی است

به احتیاط سخن کن که دولت بیدار

در آن حریم که صائب بود، گرانخوابی است

ادامه مطلب
شنبه 22 خرداد 1395  - 11:06 AM

ز درد، عشق مرا بی نیاز ساخته است

ز جستجوی دوا بی نیاز ساخته است

ادا چگونه کنم شکر درد بی درمان؟

که از طبیب مرا بی نیاز ساخته است

کمند جاذبه بحر، همچو سیل بهار

مرا ز راهنما بی نیاز ساخته است

نظر به ملک سلیمان سیه نمی سازد

قناعتی که مرا بی نیاز ساخته است

خوشم به بی سر و پایی، که خانه بر دوشی

مرا ز هر دو سرا بی نیاز ساخته است

رسانده است مرا بیخودی به مأوایی

که از مقام رضا بی نیاز ساخته است

کباب حسن گلوسوز تشنگی گردم!

کز آب خضر، مرا بی نیاز ساخته است

تپیدن دل بیتاب در طریق طلب

مرا ز منت پا بی نیاز ساخته است

هوای باطل دنیا عجب فسونسازی است

که خلق را ز خدا بی نیاز ساخته است

جمال کعبه مقصود، از کمال ظهور

مرا ز قبله نما بی نیاز ساخته است

نیازمندی ما کی به خاطرت گذرد؟

چنین که ناز ترا بی نیاز ساخته است

نیازمند تو کرده است ما فقیران را

ترا کسی که ز ما بی نیاز ساخته است

منم که ناز به معشوق می کنم صائب

وگرنه عشق که را بی نیاز ساخته است؟

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:39 PM

کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است؟

که آتش از عرق شرم، آب گردیده است

نفس ز سینه مجروح ما دریغ مدار

ترا که خون به جگر مشک ناب گردیده است

اگر ز دل نکشم آه، نیست بیدردی

که رشته ام گره از پیچ و تاب گردیده است

ز قرب، دیده من از وصال محروم است

محیط، پرده چشم حباب گردیده است

اگر ز اهل دلی، باش در سفر دایم

که نقطه از حرکت صد کتاب گردیده است

زبان شکر بود سبزه دل جویش

دلی که از نگه گرم، آب گردیده است

ز سیر خانه آیینه چون به بزم آید

گمان برند که در آفتاب گردیده است

نفس ز سینه من زنگ بسته می آید

ز بس که در دل من شکوه آب گردیده است

نه هاله است به دور قمر، که خوبی ماه

به دور حسن تو پا در رکاب گردیده است

به ساقیی است سر و کار من که از رویش

بط شراب، مکرر کباب گردیده است

ز تخم سوخته ما نظر دریغ مدار

ترا که آینه در دست، آب گردیده است

به پای خم چه ضرورست دردسر بردن؟

مرا که آب ز تلخی شراب گردیده است

ز ترکتاز حوادث مسلمی مطلب

ز سیل، کعبه مکرر خراب گردیده است

کسی ز سوز دل ماست با خبر صائب

کز آفتاب قیامت کباب گردیده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:34 PM

به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است

به شمع، نامه پروانه بال پروانه است

یکی است بستن احرام و بستن زنار

ترا که روی دل از کعبه سوی بتخانه است

اگر ز عشق دلت چاک شد، مشو در هم

که دل چو چاک شود زلف یار را شانه است

به جوی شیر چو فرهاد تیشه فرسودن

یکی ز جمله بازیچه های طفلانه است

ز تن ملال ندارد روان دون همت

که مرغ ریخته پر را قفس پریخانه است

حذر ز سایه خود می کنند شیشه دلان

ز عقل سنگ ملامت حصار دیوانه است

اگر ز اهل دلی، فیض آسمان از توست

که شیشه هر چند کند جمع، بهر پیمانه است

چنین که دیدن صیاد رزق من شده است

به خاطر آنچه نگردد، تصور دانه است

به فکر دل نفتادیم صائب از غفلت

نیافتیم که لیلی درین سیه خانه است

به خانه ای که توان رفت بی طلب صائب

درین زمانه پر دار و گیر، میخانه است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:34 PM

جهان ز عکس رخ آن یگانه پر شده است

مثال واحد و آیینه خانه پر شده است

به جام باده غلط می کنند ساده دلان

ز بس زرنگ گلم آشیانه پر شده است

نفس گداخته آید نگه به مژگانم

ز اشک بس که مرا چشمخانه پر شده است

کجا ز خواب کند ناله منش بیدار؟

چنین که گوش جهان از فسانه پر شده است

چو رزق مرغ قفس نیست غیر خوردن دل

چه سود ازین که مرا آب و دانه پر شده است؟

توان شنید نوای جرس ز بیضه من

ز بس ز زمزمه عاشقانه پر شده است

عنان گریه مستانه مرا بگذار

که گرد غیر درین آستانه پر شده است

مرا ز شکوه دل ساده ای است چون کف دست

ترا ز خرده من گر خزانه پر شده است

درازدستی مژگان جگر شکافترست

دلم خدنگ قضا را نشانه پر شده است

گر آستانه نشین گشته ام ز خواری نیست

که از شکوه جمال تو خانه پر شده است

علاج گرسنه چشمی نمی کند نعمت

که چشم دام مکرر ز دانه پر شده است

جواب آن غزل میرزا سعیدست این

که عالم از غزل عاشقانه پر شده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:34 PM

هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است

نمک به پرسش داغ جگر نیامده است

تو ذوق از سر جان خاستن چه می دانی؟

که نامه بر ز درت بیخبر نیامده است

رساند صبح قیامت به زلف شب مقراض

هنوز روز سیاهم بر نیامده است

چگونه دانه ما سر برآورد از خاک؟

هنوز مو ز کف دست بر نیامده است

چه حاجت است به تکلیف، خانه خانه اوست

مگر به خانه دل، غم دگر نیامده است؟

امید بوسه ازان لب ز تنگ چشمی ماست

شرر ز آتش یاقوت برنیامده است

(عبث حباب به ساحل دو چشم دوخته است

ازین محیط کسی زنده برنیامده است)

(چسان میان کمر بستگان ستاده شویم؟

چو شمع گریه ما تا کمر نیامده است)

(دلیر می روی از پی سیاه چشمان را

کتاره نگهت بر جگر نیامده است)

(دلت به گریه خونین ما نمی سوزد

به چشم آبله ات نیشتر نیامده است)

(به ما که مردم آزاده ایم طعنه مزن

که سنگ بر شجر بی ثمر نیامده است)

اگر چه فکر تو صائب گذشته است از چرخ

هنوز طب به معراج بر نیامده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:34 PM

رفو به چاک دل خسته هیچ کس نزده است

که قفل بر دهن بسته هیچ کس نزده است

دل رمیده به تکلیف برنمی گردد

صلا به مرغ قفس جسته هیچ کس نزده است

گشاده روی شو، از حادثات ایمن باش

که سنگ بر در نابسته هیچ کس نزده است

دهان پسته زرشک لب تو پر خون است

وگرنه بر دهن پسته هیچ کس نزده است

دل مرا ز خم زلف او رهایی نیست

بدر ز کوچه بن بسته هیچ کس نزده است

به غیر من که گره می زنم به ترا سرشک

گره به رشته نگسسته هیچ کس نزده است

به قلب آتش سوزان، به اتفاق سپند

به غیر صائب دلخسته هیچ کس نزده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:34 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4453559
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث