به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

حضور سوخته عشق در دل تنگ است

که آرمیده بود تا شرار در سنگ است

ز خود چگونه برآیم، که آسمان بلند

ز بار خاطر من سبزه ته سنگ است

ز رنگ عالم ایجاد، بوی خون شنود

کسی که روی دلش در جهان بیرنگ است

دل رمیده به معشوق هم نمی سازد

که این پلنگ به ماه و ستاره در جنگ است

بساط چرخ و گهرهای شاهوار نجوم

به چشم وحشت من دامنی پر از سنگ است

امیدها به هنر داشتم، ندانستم

که بخت سبز بر آیینه هنر زنگ است

فریب نازکی دست آن نگاه مخور

که در فشردن دل، سخت آهنین چنگ است

همین که راه به دستت فتاد، راهی شو

که سنگ راه سبکرو، شمار فرسنگ است

متاع هر دو جهان را به رونما دادیم

هنوز حسن غیور ترا ز ما ننگ است

مگر زمین دگر از غبار دل سازیم

وگرنه روی زمین بر جنون ما تنگ است

نمی بریم به میخانه دردسر صائب

شراب لعلی ما چهره های گلرنگ است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:26 PM

گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است

سهیل سیب زنخدان شراب گلرنگ است

میان ما و نمکدان بوسه دشمن او

همیشه بر سر حلوای آشتی، جنگ است

به زعم بیخبران بال می زنم ز نشاط

وگرنه در قفسم جای بوی گل تنگ است

نمی توان به دل کس به زور ناخن زد

چه شد که تیشه فرهاد آهنین چنگ است؟

ز سیر کعبه و بتخانه از طلب ماندیم

همیشه سنگ ره ما، نشان فرسنگ است

به انتقام تسلی نمی شویم از خصم

وگرنه دامن مینای ما پر از سنگ است

اگر سخن به رقم دیر می رسد صائب

گناه ما چه بود، کوچه قلم تنگ است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:26 PM

ز خود برآ که سر کوی یار نزدیک است

قرارگاه دل بیقرار نزدیک است

ز غفلت تو ره کوی یار خوابیده است

وگرنه بحر به سیل بهار نزدیک است

توان به نور بصیرت به اهل دل پیوست

به وصل سوخته جانان شرار نزدیک است

ببر ز خویش، به سر رشته بقا پیوند

که دست شانه به زلف نگار نزدیک است

دلی که سوخته داغ گلعذاران است

به صبح همچو شب نوبهار نزدیک است

ز کاهلی نگذاری تو پای خود به حساب

وگرنه وعده روزشمار نزدیک است

اگر چه چشمه خورشید از نظر دورست

به چشم شبنم شب زنده دار نزدیک است

ز عاجزی به تو مشکل شده است دل کندن

وگرنه آب به این جویبار نزدیک است

شده است بر تو ز هشیاری این گریوه بلند

به کبک مست، سر کوهسار نزدیک است

هزار کعبه به هر گوشه دل افتاده است

اگر تو دور نیفتی شکار نزدیک است

ز باده توبه در ایام نوجوانی کن

برآ ز بحر خطر تا کنار نزدیک است

رسیده است ز دل بر زبان حکایت عشق

به سفتن این گهر شاهوار نزدیک است

دماغ کار نمانده است کارفرما را

وگرنه دست و دل ما به کار نزدیک است

ازان به قیمت می جان دهند مخموران

که رنگ می به لب لعل یار نزدیک است

امیدها به خط تاه روی او دارم

چو توبه ای که به فصل بهار نزدیک است

چه همچو غنچه فرو رفته ای به خود صائب؟

گرهگشایی باد بهار نزدیک است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:26 PM

به غیر دل همه عالم سراب حرمان است

ز کعبه روی به هر سو کنی بیابان است

ز فکر رزق، جهان یک دل پریشان است

خمیر مایه غم ها همین غم نان است

مپرس حال دل بیقرار از عاشق

که در صدف نبود گوهری که غلطان است

به سیم و زر نشود بی زبانه آتش حرص

که شمع در لگن زر همان گدازان است

حضور کنج قناعت ندیده کی داند

که روی دست سلیمان به مور زندان است

به پیش پا نبود چشم سرفرازان را

بلند و پست زمین پیش چرخ یکسان است

ز بخت تیره ندارد ملال روشندل

که برق در ته ابر سیاه خندان است

(ترا به وادی مشرب گذر نیفتاده است

وگرنه کعبه دل نیز خوش بیابان است)

(مخور فریب صلاح توانگران زنهار

که روزه داشتن سفله، صرفه نان است)

مدار دست ز دامان بیخودی صائب

که در بهشت بود دیده ای که حیران است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:19 PM

خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست

کباب آتش بی زینهار طلعت اوست

به سر دهند عزیزان گلستانش جای

چو سایه هر که گرفتار نخل قامت اوست

سری کز افسر خورشید می ستاند باج

همان سرشت که در وی هوای خدمت اوست

دهان شیر بود امن تر ز ناف غزال

مرا که جوشن داودی از حمایت اوست

چه نسبت است به صبح آن بیاض گردن را؟

که فرد باطلی از دفتر صباحت اوست

کسی است عاشق صادق چو صبح در آفاق

که صرف آه کند یک دو دم که قسمت اوست

اگر ترا نظر موشکاف، احول نیست

نظام عالم کثرت دلیل وحدت اوست

زمین سوخته را ابر می کند سرسبز

امید نامه صائب به ابر رحمت اوست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:19 PM

گلی که طرح دهد رخ به نوبهار این است

لبی که می شکند دیدنش خمار این است

بلند بخت نهالی که از خجالت او

الف کشد به زمین سرو جویبار این است

به چشم دیده وران آفتاب عالمتاب

پیاده ای است زمین گیر اگر سوار این است

کند ز نشو و نما منع سبزه خط را

اگر حلاوت آن لعل آبدار این است

جهان به دیده خورشید تار می سازد

اگر ترقی آن خط مشکبار این است

ز زنگ، آینه آفتاب در خطرست

اگر عیار تریهای روزگار این است

ز زهد خشک اثر در جهان نخواهد ماند

اگر طراوت ایام نوبهار این است

قدم ز گوشه عزلت برون منه صائب

که چاره دل آشفته روزگار این است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:19 PM

 

ثبات دولت خوبی ز کوه تمکین است

حصار عافیت باغ، گوش سنگین است

چه وقت توست که لب بر لب پیاله نهی؟

برای حسن تو آیینه چشم بدبین است

به بوالهوس نکنی سرکشی، نمی دانی

که گل پیاده چو افتاد، مفت گلچین است

فریب دختر رزخورده ای، نمی دانی

که این سیاه درون را حجاب کابین است

چرا به روی تو هر کج نظر نگاه کند؟

هزار حیف که پیشانی تو بی چین است

غرور حسن ندانم چه با تو خواهد کرد

که مست حسنی و این خواب، سخت سنگین است

به گوش جان بشنو پندهای صائب را

که از نصیحت او روی شرم رنگین است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:19 PM

رکاب عزم تو در دست خواب سنگین است

وگرنه توسن فرصت همیشه در زین است

ز خواب قطع نظر کن که عشق چابک دست

فلاخنی است که سنگش ز خواب سنگین است

خزان ز غنچه تصویر راست می گذرد

همیشه جمع بود خاطری که غمگین است

حضور عشق بود بیش دور گردان را

که سیل واصل دریا نگشته شیرین است

درین دو هفته که مهمان این چمن شده ای

به خنده لب مگشا، روزگار گلچین است

به گوش، خنده کبک است ناله عشاق

ترا که پشت به کوه گران تمکین است

به غیر حسرت آغوش من حدیثی نیست

کتابه ای است که مناسب به خانه زین است

هر آنچه می طلبی از گشاده رویان خواه

که فیض صبح دهد جبهه ای که بی چین است

گل از ترانه بلبل فراغتی دارد

علاج شکوه بیهوده گوش سنگین است

نخفت فتنه آن چشم از دمیدن خط

فسانه ای است که خواب بهار شیرین است

گل همیشه بهارست روی بی برگان

اگر دو روز گل اعتبار رنگین است

بگیر جان و بده بوسه ای در آخر حسن

که این متاع درین چند روز شیرین است

پیاله می زند از خون گرم خود در خواب

ز بس که دیده پرویز محو شیرین است

نظر به جوش خریدار نیست یوسف را

کلام صائب ما بی نیاز تحسین است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:19 PM

کجا ز دایره عشق، حسن بیرون است؟

سیاه خیمه لیلی ز آه مجنون است

مسیح سوزن خود گو به هرزه تیز مکن

که چشم آبله ما به خار هامون است

شکوه سنگدلان زور عشق می خواهد

به قصر بردن شیرین نه کار گلگون است

به دست موی شکافان کسی اسیر مباد

همیشه زلف ز سودای شانه مفتون است

به دست بد گهران داد بوسه گاه مرا

دلم ز غیرت تبخال او پر از خون است

ز خرمی مژه بر هم نمی توانم زد

شبی که پنجه اطفال اشک گلگون است

سبب مپرس تهیدستی مرا صائب

گناه سرو همین بس بود که موزون است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:19 PM

حذر کنید ز چشمی که آسمان گون است

که همچو سبزه شمشیر تشنه خون است

ز گریه ای که به دامان دشت مجنون ریخت

هنوز داغ لاله کشتی خون است

دل رمیده من گرد کاروان غزال

جنون دوری من گردباد هامون است

ز مرگ، صولت دیوانگان نگردد کم

که چشم شیر چراغ مزار مجنون است

ز شکر، جرأت اهل هوس فزون گردد

زبان شکوه عشاق نعل وارون است

گرفته اند بر او همچو طوق فاخته تنگ

به جرم این که درین باغ سرو موزون است

نشانه تنگ کند بر خدنگ میدان را

دلی که نیست هوایی همیشه محزون است

به عشق حسن چو پیوست آرمیده شود

که خوابگاه غزالان کنار مجنون است

تو ز انتظار هما استخوان خود بگداز

که در خرابه ما جغد نیز میمون است

کسی که سر به گریبان خم کشد صائب

سرآمد همه آفاق چون فلاطون است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:19 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4455219
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث