به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست

چه عشرتی است که پروانه کم، چراغ پرست

ز هرزه خندی گل غنچه بی دماغ شده است

ز دست قهقه مینا دل ایاغ پرست

فتاده است به روی گل و ز شوق هنوز

لب پر آبله شبنم از سراغ پرست

اگر به مرکز خود حق قرار می گیرد

تو فکر دل کن و فارغ نشین که داغ پرست

حیا نمی دهدم فرصت سخن صائب

دلم ز شکوه این باغبان و باغ پرست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:14 PM

به دل چو کوه، گران گر چه این کهن دیرست

غنیمت است که سیلاب ما سبکسیرست

دلی که بال و پر همتش نریخته است

اگر چه در ته خاک است، آسمان سیرست

مرا به میکده عزم شکست توبه رساند

رسد به نیت خود هر که نیتش خیرست

ز نقش خود نتواند گذشت کوته بین

اگر به کعبه رود بت پرست، در دیرست

به خود نیامدن اهل عشق تنبیهی است

که آشنایی خود، آشنایی غیرست

ز قلقل بط می عارفی شود آگاه

که با خبر چو سلیمان ز منطق الطیرست

مدار چشم اقامت ز دولت دنیا

که سایه پر و بال هما سبکسیرست

جواب آن غزل است این که آذری فرمود

که ناامید مباشید، عاقبت خیرست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:14 PM

مگیر غفلت خود سهل اگر چه یک نظرست

که تخم دوزخ عالم گداز یک شررست

میان خرمن گل غوطه چون تواند زد؟

هنوز بلبل ما در حجاب بال و پرست

به قرب ظاهری از وصل فیض نتوان برد

بیاض چشم صدف از ندیدن گهرست

شکفته باش که در حلقه رضاکیشان

جبین گشاده چو افتاد از بلا سپرست

نفس درازی بلبل دلیل بیدردی است

که در جگر شکند ناله ای که با اثرست

ز حرف سخت ندارند باک بی ثمران

که سنگ را سر پیوند نخل بارورست

مریز خار به راه من ای سیاه درون

که خون در آبله اهل درد نیشترست

فغان که رشته بی پا و سر نمی داند

که آب و رنگ و جودش ز پرتو گهرست

اگر چه عشق فتاده است لامکان پرواز

خیال صائب ما را بلندی دگرست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:14 PM

به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب است

بیاض دیده روشندلان شکرخواب است

میان باده کشان بی تکلفی باب است

رعایت ادب اینجا خلاف آداب است

به زیر چرخ نماند دل تمام عیار

صدف شکن بود آن گوهری که شاداب است

مخور فریب سخاوت ز چرخ کج رفتار

که طعمه ای که دهد روی پوش قلاب است

شتاب در ره مقصد درنگ می آرد

که خرج راه شود رهروی که بیتاب است

مده به خلوت دل ره فسرده طبعان را

چراغ مرده چه لایق به کنج محراب است؟

به غیر مسجد و میخانه ای که مستثناست

نخوانده هر که به هر خانه رفت سیلاب است

اگر چه آب نسازد چراغ را روشن

فروغ شعله آواز از می ناب است

میان صوفی پشمینه پوش و زاهد خشک

تفاوتی است که در خار پشت و سنجاب است

به گرد دامن منزل کجا رسی صائب؟

چنین که عزم ترا پای سعی در خواب است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:06 PM

ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست

علاقه تو به دستار بیشتر ز سرست

خطر به قدر فزونی است مالداران را

که خون فاسد، آهن ربای نیشترست

مریز پیش بخیل آب روی خود زنهار

که آب تیشه سزاوار نخل بی ثمرست

زمین پاک بود کهربای دانه پاک

صدف ز پاکی دامن همیشه پرگهرست

ز آفتاب نگردد به رنگ و بو غافل

درین ریاض چو شبنم کسی که دیده ورست

ترا ز داغ عزیزان رفته نیست خبر

وگرنه لاله این باغ، پاره جگرست

زبان شکوه ندارم ز خاکساریها

چگونه سبز شود دانه ای که پی سپرست؟

درآ به عالم بی انقلاب بیرنگی

که ماهتاب و کتان همچو شیر با شکرست

یکی هزار شد از سینه بیقراری دل

به مرغ وحشی ما آشیانه بال و پرست

ز پرده سوزی شب، صبح شد گریبان چاک

عدوی پرده خویش است هر که پرده درست

به مرگ باز نمانند سالکان ز طلب

میان ره نکند خواب هر که دیده ورست

می رسیده ز خم جلوه می کند در جام

نهفته های پدر جمله ظاهر از پسرست

به قدر پاس ادب فیض می رساند حسن

که جای بهله کوتاه دست، بر کمرست

ز دلشکستگی خود غمین مشو صائب

که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:06 PM

به لب مباد رهش ناله ای که بی اثرست

گره شود به گلو گریه ای که بیجگرست

گل نمک به حرامی است تیره روزی داغ

شکسته رنگی خون از خمار نیشترست

لبش به حرف عتاب آشنا نگردیده است

هنوز آتش یاقوت، مفلس شررست

کدام فتنه گر امشب درین چمن بوده است؟

که رخت لاله پر از خون و گل شکسته سرست

نمک ز خنده گل برده است گریه من

ز چشم بی ادبم باغبان باغ ترست

کسی که پاس نفس چون حباب نتواند

همیشه چون صدف هرزه خند بی گهرست

شکایت از ستم چرخ ناجوانمردی است

که گوشمال پدر خیرخواهی پسرست

نخورده ام به دل شبنمی درین گلشن

چو خون لاله و گل خون من چرا هدرست؟

هزار طاقت ایوب می شود کمری

چه دستگاه سرین و چه پیچش کمرست

لبی که از نفس بوسه رنگ می بازد

چه جای جلوه تبخاله های بد گهرست؟

سپر فکند فلک پیش آه من صائب

علاج دشمن غالب فکندن سپرست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:06 PM

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست

امید ما به نماز نکرده بیشترست

به گرمی جگر ما دل که خواهد سوخت؟

درین بساط که خورشید آتشین جگرم

شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت

حضور خاطر عاشق هنوز در سفرست

ز دار و گیر خزان و بهار آسوده است

چو سرو هر که درین روزگار بی ثمرست

حباب کسب هوا می کند ز بی بصری

درین محیط که کشتی نوح در خطرست

دمید صبح قیامت، رسید روز جزا

هنوز صائب مغرور مست و بیخبرست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:06 PM

دل شکسته به قرب خدای راهبرست

که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست

صفای آب روان بیشتر ز استاده است

چه نعمتی است که عمر عزیز در گذرست

ز دست کوته خود ناامید چون باشم؟

که جای بهله کوتاه دست بر کمرست

شبی است همچو شب زلف او دراز مرا

که آفتاب قیامت ستاره سحرست

زنان سوخته رزقش همیشه آماده است

چو لاله هر که درین باغ آتشین جگرست

تو آن نه ای که به دوری ز دیده دور شوی

که روزگار جوانی همیشه در نظرست

شعور، آینه دار هزار تفرقه است

خوشا کسی که ز وضع زمانه بیخبرست

شراب لعل به اندازه صرف کن زنهار

که خون زیاده چو گردید رزق نیشترست

ز حسن بیش بود بهره دوربینان را

گل نچیده دوامش ز چیده بیشترست

ز خار تشنه جگر نگذرند صائب خشک

که پای آبله پایان عشق دیده ورست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:06 PM

درین دو هفته که زاینده رود سرشارست

پلی است آن طرف آب، هر که هشیارست

چسان ز سیر چمن خاطرم گشاده شود؟

که بوی گل به دماغ ضعیف من بارست

دل آرمیده بود تا شمرده است نفس

چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست

عرق ز روی تو آتش به زیر پا دارد

عجب نباشد اگر همچو اشک، سیارست

به خارخار هوس دامن تو در گروست

وگرنه بادیه عشق بی خس و خارست

به وصل دلبر کنعان رسیدن آسان نیست

متاع این سفر از چشم همچو دستارست

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم

که هر چه جز دل خود می خورم زیانکارست

جهان به مجلس مستان بیخرد ماند

که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست

به مجمعی که فتادی بساز با یاران

که در نماز جماعت شتاب بیکارست

مخور فریب مسیحا و چاره سازی او

که شربت دل بیمار، چشم بیمارست

نظر به کعبه و بتخانه نیست عاشق را

که طفل، شوخ چو افتاد خانه بیزارست

به طبع تازه صائب فسردگی مرساد!

که در بهار و خزان خامه اش گهربارست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:06 PM

ازان به خاطر من ترک کار دشوارست

که بار دوش توکل شدن به دل بارست

اثر گذار اگر عمر جاودان خواهی

که زندگانی هر کس به قدر آثارست

ازان به تلخی هجر از وصال ساخته ام

که رعشه دارم و این جام سخت سرشارست

امید هست که شیرازه گهر گردد

ز تار و پود جهان رشته ای که هموارست

شد از شکست خریدار، توتیا گهرم

همان ز ساده دلی تشنه خریدارست

ازان همیشه بود وقت می پرستان خوش

که هر کجا که غمی هست رزق هشیارست

تو بی دریغ به ویرانه گنج می بخشی

وگرنه درد ترا دل کجا سزاوارست؟

نفس شمرده زنان راست دل بجا صائب

چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست

جواب آن غزل آصفی است این صائب

زمانه ای است که هر کس به خود گرفتارست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 8:06 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4455514
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث