به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست

نیست در مصر عزیزی که خریدار تو نیست

می بری دل ز کف شیر شکاران جهان

شیر را حوصله چشم جگردار تو نیست

لاله ای را نتوان یافت درین سبز چمن

که دلش سوخته آتش رخسار تو نیست

هر کجا صاف ضمیری است ترا می جوید

آب آیینه همین تشنه دیدار تو نیست

چون قضا، سلسله زلف تو عالمگیرست

گردنی نیست که در حلقه زنار تو نیست

چشم پرسش ز تو دارند چه مخمور و چه مست

نرگسی نیست درین باغ که بیمار تو نیست

گر چه از باغ تو یک گل نشکفته است هنوز

مژه ای نیست که خار سر دیوار تو نیست

نه همین بر گل رخسار تو شبنم محوست

دیده کیست که محو گل رخسار تو نیست؟

هر کسی را لب لعلت به زبانی دارد

شیوه ای نیست که در لعل شکربار تو نیست

دامن حسن تو از دیده ما پاکترست

گل شبنم زده در عرصه گلزار تو نیست

گر چه در ظرف صدف بحر نگردد مستور

سینه کیست که گنجینه اسرار تو نیست؟

خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی

هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست

هر که دست از تو کشیده است چه دارد در دست؟

چه طلب می کند آن کس که طلبکار تو نیست؟

پیش ارباب غرض مهر به لب زن صائب

گوش این بدگهران در خور گفتار تو نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:46 PM

تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست

دزدی بوسه به شیرینی پیغام تو نیست

یوسف از قافله حسن تو غارت زده ای است

کسی امروز ز خوبان به سرانجام تو نیست

قمریان پاس غلط کرده خود می دارند

ورنه یک سرو درین باغ به اندام تو نیست

دیده شبنم ازان بر رخ گل آسوده است

که خبردار ز رخساره گلفام تو نیست

از لب خویش مگر بوسه ستانی، ورنه

ساغری در خور لبهای می آشام تو نیست

این چه شرم است که خورشید فلک جولان را

جرأت بوسه گرفتن ز لب بام تو نیست

قطره در خون زند آن صید که وحشی از توست

دانه از دل خورد آن مرغ که در دام تو نیست

گر چه خورشید تو در پرده شرم است نهان

ذره ای نیست که شرمنده انعام تو نیست

خود مگر از در انصاف درآیی، ورنه

جذبه شوق حریف دل خود کام تو نیست

می شود روزی دندان ندامت خونش

هر عقیقی که سویدای دلش نام تو نیست

گر چه از حلقه به گوشان قدیم است ترا

صائب دلشده شرمنده انعام تو نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:46 PM

 

در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست

اخگری در ته خاکستر این گلخن نیست

دل چو بیناست، چه غم دیده اگر نابیناست؟

خانه آینه را روشنی از روزن نیست

راستی عقده گشاینده اسرار دل است

شمع را حوصله گریه فرو خوردن نیست

روزی خاک شود دل چو گرانجان افتاد

منزل پای گرانخواب به جز دامن نیست

گوهر از گرد یتیمی نشود خاک نشین

دل اگر زنده بود هیچ غم از مردن نیست

دشمن آن است که پوشیده کند خصمی خویش

خصم چون کینه خود فاش کند دشمن نیست

عاقبت راز مرا سینه به صحرا انداخت

خاک را حوصله دانه نهان کردن نیست

دیده شوخ ترا آینه در زنگارست

ورنه یک سبزه بیگانه درین گلشن نیست

به همین موج ز آمد شد خود بیخبرست

هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن نیست

نیست در قافله ریگ روان پیش و پسی

مرده بیچاره تر از زنده درین مسکن نیست

سفلگان را نزد چرخ چو نیکان بر سنگ

محک سیم و زر از بهر مس و آهن نیست

حرص هر ذره بما را به جهانی انداخت

مور خود را چو کند جمع، کم از خرمن نیست

مردم پاک گهر با همه کس می سازند

آب را سرکشی از خار و خس گلشن نیست

دل نازک به نگاه کجی آزرده شود

خار در دیده چو افتاد کم از سوزن نیست

صائب از اطلس گردون گله بی انصافی است

سرو این باغچه را برگ دو پیراهن نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:46 PM

گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون نیست

مژه ام چشم به راه مدد جیحون نیست

رزق موری چو من از خوشه آن زلف برید

یک جو انصاف در آن چهره گندم گون نیست

صاف کن آینه و رو به خرابات گذار

خشت خم هیچ کم از سینه افلاطون نیست

الف قد تو آورده رعونت با خویش

مصرع سرو به تقطیع کسان موزون نیست

حاصل دهر بود لازم ناموزونی

سرو ازان بی ثمر افتاد که ناموزون نیست

صائب این کاوش ایام نه تنها با توست

چهره کیست که از خون جگر گلگون نیست؟

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:46 PM

هر طرف می نگری آینه سیمای خوشی است

سربرآور ز گریبان که تماشای خوشی است

در گرفته است زمین از نفس گرم بهار

بر جنون زن که عجب دامن صحرای خوشی است

اگر از باده کشانی مرو از باغ برون

که گل و سرو عجب ساغر و مینای خوشی است

دست در دامن شب زن اگرت دردی هست

که نسیم سحری طرفه مسیحای خوشی است

تو ز کوته نظریها شده ای محو چمن

زیر این زنگ، نهان آینه سیمای خوشی است

تو بدآموز به هنگامه ظاهر شده ای

ورنه در خلوت دل انجمن آرای خوشی است

اگر امنیت خاطر ز جهان می جویی

طالب گوشه دل باش که مأوای خوشی است

بی کسیهاست اگر هست کسی در عالم

هست بیجایی اگر زیر فلک جای خوشی است

خط مشکین تو سرمشق جنون عجبی است

طاق ابروی تو محراب تماشای خوشی است

دانه خال تو نظاره فریب عجبی است

رشته زلف تو شیرازه سودای خوشی است

می کند گوش گران هرزه درایان را لال

چشم بستن ز جهان، دیده بینای خوشی است

حرص زر، چشم فروشنده یوسف بسته است

ز آستین دست برون آر که سودای خوشی است

ای که در راه جنون همسفری می خواهی

مگذر از سلسله زلف که همپای خوشی است

گر چه صائب به تمنا نتوان یافت وصال

می کنم خوش دل خود را که تمنای خوشی است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:40 PM

عشق را با دل صد پاره من کاری هست

در دل غنچه من خرده اسراری هست

همچو طوطی سخنش نقل مجالس گردد

هر که را پیش نظر آینه رخساری هست

شبنم بی ادب از دور زمین می بوسد

گلستانی که در او مرغ گرفتاری هست

خواب ما از ره خوابیده گرانخواب ترست

زین چه حاصل که پی قافله بیداری هست؟

بلبلی را که به دیدار ز گل قانع شد

در اگر بسته شود رخنه دیواری هست

می توان فیض بهار از نفس گرمش یافت

هر که را در جگر از تازه گلی خاری هست

باد دستی است که باری ز دلی بردارد

گر درین قافله امروز سبکباری هست

گرد بر دامن گلها ز خزان نشیند

در ریاضی که رگ ابر گهرباری هست

شکوه از بی نمکیهای جهان بی دردی است

بی نمک نیست جهان گر دل افگاری هست

پیش من گرد کسادی و یتیمی است یکی

گوهر من چه شناسد که خریداری هست؟

ظلمت و نور درین نشأه به هم پیوسته است

هر کجا آینه ای هست، سیه کاری هست

نیست سودی که زیانش نبود در دنبال

بار می بندم ازان شهر که بازاری هست

نشود خرج خزان برگ نشاطش صائب

در چمن شاخ گلی را که هواداری هست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:38 PM

خون من نیست به تشریف شهادت قابل

ورنه اندیشه ازان غمزه خونخوارم نیست

من که آب از جگر لعل برآرم به فسون

بوسه ای رنگ ازان لعل گهربارم نیست

صائب از قحط خریدار خموشم، ورنه

گهری نیست که در سینه افگارم نیست

بر دل نرم گران ناز خریدارم نیست

نخل مومم، غمی از سردی بازارم نیست

طوطی از آینه هر چند به گفتار آمد

پیش آن آینه رو قدرت گفتارم نیست

همچو دیوار ز بس واله این گلزارم

سر مویی خبر از سرزنش خارم نیست

دخل دریا که بر او تنگ بود روی زمین

خرج یک روزه مژگان گهربارم نیست

نور بیگانه بود برق سیه خانه من

شمع بالین به جز از دیده بیدارم نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:37 PM

در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست

عالمی هست درین گوشه که در عالم نیست

در دل هر که رضا رنگ اقامت ریزد

چشم شوخ و سخن تلخ، کم از زمزم نیست

از جهان شادی بی غم چه توقع دارید؟

لوح پیشانی گل بی گره شبنم نیست

هر که سوهان حوادث نکند هموارش

می توان گفت که از سلسله آدم نیست

باخبر باش دلی از خم زلفت نبرد

در گوش تو یتیمی است که در عالم نیست

هیچ کس روی دل از حلقه آن زلف ندید

نقش امید همانا که درین خاتم نیست

همت آن است کز آواره احسان گذرند

هر که این بادیه را طی نکند حاتم نیست

لب فرو بستن غواص گهر می گوید

که درین قلزم خونخوار، نفس محرم نیست

نفس سوخته لاله خطی آورده است

از دل خاک، که آرام در آنجا هم نیست

همچو صائب به سیه روزی خود ساخته ایم

داغ ما را نظر مرحمت از مرهم نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:37 PM

من که در سر هوس طره دستارم نیست

هیچ با سایه اقبال هما کارم نیست

غم و غمخوار به اندازه هم می باشند

شادم از بی کسی خویش که غمخوارم نیست

از خریدار به گوهر چه رسد غیر شکست؟

زان گرمی است متاعم که خریدارم نیست

هر چه در خاطر او می گذرد می دانم

با چنین قرب، به خاک در او بارم نیست

سیل عشق تو به آن پایه رسانید مرا

که به جز جغد کسی خانه نگهدارم نیست

رشته نسبت ما و تو رسا افتاده است

گرهی نیست در آن زلف که در کارم نیست

ای که از ننگ گرفتاری من می پیچی

بنما حلقه دامی که گرفتارم نیست

آنچنان نقطه خال تو ربوده است مرا

که به فرمان، قدم خویش چو پرگارم نیست

ابر از گریه من چون نشود تر صائب؟

مرد سر پنجه مژگان گهربارم نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:37 PM

شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست

هر که را خرج ز دخل است فزون، عاقل نیست

دل گردون متأثر نشد از گریه ما

گنه تخم چه باشد چو زمین قابل نیست؟

عاشق آن است که سر بر قدم دار نهد

میوه تا در گرو شاخ بود کامل نیست

طالع حلقه زلف تو کبابم دارد

کز تماشای تو یک چشم زدن غافل نیست

رشته نسبت بی پا و سران همتاب است

گرهی نیست به زلفش که مرا در دل نیست

سیل ویرانه ام، آرام نمی دانم چیست

هیچ سنگی به ره من بتر از منزل نیست

جوش عشق است که در ظرف نگنجد، ورنه

ساغر بحر زیاد از دهن ساحل نیست

خطر قلزم هستی، گل خودکامیهاست

نیست یک موج که در بحر رضا ساحل نیست

گرد هستی اگر از پیش نظر برخیزد

رهروی نیست درین راه که در منزل نیست

چند صائب جگر خود خوری از فکر سخن؟

جز دل چاک، قلم را ز سخن حاصل نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:36 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4458192
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث