به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

حاصل دولت دنیا همه غفلت بوده است

پرده خواب، سراپرده دولت بوده است

دامن دشت جنون را به غزالان دادند

وسعت عیش به اندازه وحشت بوده است

آنچه در سایه اقبال هما می جستیم

فرش در سایه دیوار قناعت بوده است

تا کشیدم ز جهان دست، فتادم به بهشت

دست کوتاه کلید در جنت بوده است

مو شکافی که کنون سرمه اهل نظرست

پیش ازین ناخنه چشم بصیرت بوده است

چشم شوری که ازان کامروایان ترسند

نمک سفره ارباب قناعت بوده است

این زمان تیغ تغافل همه مخصوص من است

ورنه زین پیشتر این آب به نوبت داده است

دل آگاه، مرا ساخت مکدر صائب

شادی و عیش به اندازه غفلت بوده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:17 PM

خط سبزی که به گرد رخ او گردیده است

دفتر دعوی خورشید به هم پیچیده است

برگریزان تو خوشتر بود از گلریزان

در بهار آن که ترا دیده چه گلها چیده است

پله نشو و نما نیست به این رعنایی

سرو از نسبت قد تو چنین بالیده است

گر نه آیینه حذر دارد ازان غمزه، چرا

زره از جوهر خود زیر قبا پوشیده است؟

تا قیامت گرهش باز نگردد چون خال

هر که را فکر سر زلف به هم پیچیده است

شور مرغان چمن حوصله سوزست امروز

گل بیدرد به روی که دگر خندیده است؟

غافل از خال و خط و زلف و دهان تو شده است

ساده لوحی که به خورشید ترا سنجیده است

می ربایند ز هم لاله رخان دست بدست

تا به پای تو حنا چهره خود مالیده است

ماه از شرم عذار تو حصاری شده است

این نه هاله است که بر گرد قمر گردیده است

گر شود شبنم فردوس همان رو به قفاست

عرقی کز رخ آن ماه جبین غلطیده است

دل صد پاره به شیرازه نمی گردد جمع

رشته بیهوده بر این دسته گل پیچیده است

می شود واصل دریای حقیقت چو حباب

هر که صائب نظر از هستی خود پوشیده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:17 PM

از دل خم می گلرنگ به جام آمده است

آفتاب عجبی بر لب بام آمده است

باده در سلسله تاک ندارد آرام

لب میگون تو تا بر لب جام آمده است

سرو چون سبزه خوابیده زمین گیر شده است

قدر رعنای که دیگر به خرام آمده است؟

اشک حسرت شده در ساغر خضر آب حیات

تا دگر تیغ که بیرون ز نیام آمده است؟

هاله از غیرت من حلقه ماتم شده است

تا به دلجوییم آن ماه تمام آمده است

از سیاهی چه خیال است برآید داغش

هر عقیقی که گرفتار به نام آمده است

ای بسا خام که بسیار به از پخته بود

عیب عنبر نتوان کرد که خام آمده است

می کند جوش گل و ناله بلبل فریاد

که ز می توبه درین فصل حرام آمده است

سیری از حرص مدارید توقع زنهار

که تهی چشم تر از حلقه دام آمده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:17 PM

خط به گرد رخ آن سیم ذقن آمده است

مور در دست سلیمان به سخن آمده است

در هوای لب یاقوت فروغ تو، سهیل

اشک گرمی است که از چشم یمن آمده است

این نه صبح است، که خورشید ز اندیشه جان

به سر راه تو با تیغ و کفن آمده است

چون نباشد خط مشکین تو در گرد نهان؟

که نفس سوخته از ناف ختن آمده است

شور محشر ز گریبان چمن گل کرده است

بلبل نغمه غریبی به چمن آمده است

جامه فتح ضعیفان سپر انداختن است

خصم با تیغ، عبث بر سر من آمده است

گوش ارباب سخن تنگ شکر چون نشود؟

طوطی خامه صائب به سخن آمده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:17 PM

خارخاری که ز رفتار تو در دل مانده است

خس و خاری است که از موج به ساحل مانده است

اثری کز من بی نام و نشان هست و بجاست

گل خونی است که بر دامن قاتل مانده است

نیست یک دل که در او گوهر انصاف بود

صدفی چند درین دامن ساحل مانده است

منزل دور به غیرت فکند رهرو را

دل ز نزدیکی راه است که کاهل مانده است

خشک مغزان گهر از بحر به ساحل بردند

کشتی ماست که در دامن ساحل مانده است

چیست خشت و گل فانی که بر آن تکیه کنند

اثر آن است که از مردم کامل مانده است

رسته گشتند ز زندان جهان یک جهتان

مهره ماست که در ششدر باطل مانده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:17 PM

از تب رشک تو خورشید هلالی شده است

طوبی از غیرت سرو تو خلالی شده است

(خون ما گر چه حرام است چو می، خوردن آن

پیش این سنگدلان آب حلالی شده است)

آفتاب سخنش گرد جهان می گردد

هر که ز اندیشه باریک هلالی شده است

(مختصر کن سخنم را به شکرخنده لطف

که چراغ گله ام فتنه بالی شده است (کذا))

(خطرم چند چو طاوس بود از پر و بال؟

بر من این نکته رنگین چه وبالی شده است)

بر تن باد صبا پیرهن یوسف مصر

از تب رشک تو فانوس خیالی شده است

(دل آسوده ات از حال به حالی گردد

گر بدانی تو که صائب به چه حالی شده است)

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:17 PM

صحن گلزار ز گل کاسه پر خون شده است

لب جو از شفق گل لب میگون شده است

ابر چون بال پریزاد به هم پیوسته است

خاک تخت جم و گل تاج فریدون شده است

شده مضراب گل از نغمه رنگین گلگون

از رگ ابر هوا سینه قارون شده است

بوستان از گل و ریحان رخ و زلف لیلی

دشت از لاله ستان سینه مجنون شده است

می کند جلوه فانوس، سیه خیمه دشت

لاله از بس که فروزنده به هامون شده است

بحر اخضر شده از سبزه شاداب چمن

گل ز شبنم صدف گوهر مکنون شده است

بس که پیوسته ز اطراف رگ ابر به هم

گرد رخسار گلستان خط شبگون شده است

چهره لاله عذاران شده ویرانه ز گل

جغد چون خال فریبنده و موزون شده است

جلوه سنبل سیراب جنون می آرد

بید ازین سلسله سودایی و مجنون شده است

خار دیوار به سرپنجه مرجان ماند

چمن از لاله و گل بس که شفق گون شده است

بس که از جوش گل و لاله گلستان شده تنگ

دهن رخنه دیوار پر از خون شده است

هر زمان صورتی از غیب چمن می گیرد

لاله و گل، صدف خامه بیچون شده است

دیده از نقش به نقاش نمی پردازد

حسن خط پرده مستوری مضمون شده است

کمی از حکمت اشراق دارد می ناب

خم مکرر طرف بحث فلاطون شده است

گشته سر حلقه صاحب نظران همچو حباب

کاسه هر که درین میکده وارون شده است

می دهد یادی ازان چهره گلگون گلزار

چه عجب صائب اگر واله و مفتون شده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:17 PM

نه ز خط حلقه بر اطراف رخت بسته شده است

که نظرها به تماشای تو پیوسته شده است

از غبار خط شبرنگ دل آزرده مباش

که مه روی تو زین هاله کمر بسته شده است

ختم شد بر تو ازان حسن، که از روز ازل

خوبی از هر که جدا شد به تو پیوسته شده است

جلوه رشته تسبیح کند زنارش

بس که در زلف دلاویز تو دل بسته شده است

خوابش از چنگل شهباز رباینده ترست

شوخ چشمی که شکار من دلخسته شده است

بر غزالان سبکسیر، بیابان جنون

از غبار دل من خانه در بسته شده است

دل که چون تیر کج از بیهده گردیها بود

تا نشسته است ز پا، مصرع برجسته شده است

دامن دشت بود سرمه خاموشی سیل

گردش چرخ ز همواریم آهسته شده است

هیچ کس مشکل ما را نتوانست گشود

تا به نام که طلسم دل ما بسته شده است؟

تا به مغز سخن افتاده مرا ره صائب

پوست بر پیکر من تنگتر از پسته شده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:17 PM

دلم از کثرت پیکان تو آهن شده است

تنم از ناوک دلدوز تو جوشن شده است

مژه از پرتو رخسار تو زرین گردد

این چراغ از نفس گرم که روشن شده است؟

پنبه از داغ دل خویش که برداشت، که باز

دامن دشت جنون وادی ایمن شده است؟

در بیابان جنون، چشم به هر جا فکنی

دانه آبله ماست که خرمن شده است

در تمنای تو ای قبله ارباب نیاز

کعبه سرگشته تر از سنگ فلاخن شده است

چاشنی از لب شکر شکن او دارد

فکر صائب که سزاوار شنیدن شده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:17 PM

آخر حسن تو از خط به از آغاز شده است

که ز هر حلقه، در باغ نوی باز شده است

جوهر از آینه حسن تو بیرون زده است

هر خم و پیچی ازو صیقل پرداز شده است

خط به فکر سخن انداخته یاقوت ترا

عاشقان را در تقریب سخن باز شده است

نیم زلفی که شده است از بر روی تو عیان

سینه پردازتر از چنگل شهباز شده است

خط که پروانه عزل است پریرویان را

ابجد شوخی آن چشم سخنساز شده است

خط که باطل کن سحرست سیه چشمان را

حجت ناطق آن غمزه غماز شده است

در بناگوش تو تا راه سخن یافته خط

در گوشت صدف گوهر صد راز شده است

گلی از صحبت این نوسفر قدس بچین

که ز خط، حسن تو آماده پرواز شده است

گرمی روی دل افزود به حسن از دم خط

شمع رخسار تو روشن تر ازین گاز شده است

تا به روی تو خط از حلقه نظر وا کرده است

یکی از جمله عشاق نظرباز شده است

خط سبزی که ترا بر سر حرف آورده است

عندلیبان ترا سرمه آواز شده است

چشم بد دور که آن دلبر نو خط صائب

به دو صد خوبی و زیبایی آغاز شده است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:17 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4458187
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث