به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

سیل درمانده کوتاهی دیوار من است

بی سرانجامی من خانه نگهدار من است

می کند کار نسیم سحری با دل من

خامشی گر چه به ظاهر گره کار من است

چون نشد پیش شکر سبز چو طوطی سخنم

زین چه حاصل که جهان واله گفتار من است؟

چشمه ای را که سکندر به دعا می طلبید

شبنم سوخته چهره گلزار من است

می توانم سر طومار شکایت وا کرد

عرق شرم تو مهر لب اظهار من است

دوستان آینه صورت احوال همند

من خراب توام و چشم تو بیمار من است

منم آن آینه خاطر که رگ خواب جهان

همچو مژگان به کف دیده بیدار من است

نیست آیینه بینایی من عیب نما

به چه تقصیر فلک در پی آزار من است؟

در خرابات من آن باده پرستم صائب

که رگ تلخی می رشته زنار من است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:04 PM

آنچنان بلبل من واله و حیران گل است

که شکاف قفسم چاک گریبان گل است

هر طرف می نگری نعمت الوان گل است

قاف تا قاف جهان سفره احسان گل است

می شود مایده حسن گلوسوز از عشق

شور مرغان گلستان نمک خوان گل است

آب گردد به نظر خنده چو سرشار افتد

اشک شبنم اثر چهره خندان گل است

چه خیال است که دیوانه نگردد بلبل

تا نسیم سحری سلسله جنبان گل است

حسن را تربیت عشق کند صاحب درد

شور بلبل نمک زخم نمایان گل است

نتوان کرد نظر بند پریرویان را

ورنه شبنم به دو صد چشم نگهبان گل است

چون به خورشید درخشان سر شبنم نرسد؟

تربیت یافته گوشه دامان گل است

اگر از بال پری بود سلیمان را چتر

شهپر بلبل ما چتر سلیمان گل است

خار گل می شود از پرتو روشن گهران

مژه در دیده خونبار خیابان گل است

نفس از سینه مجروح شود صاحب فیض

خرج باد سحر از کیسه احسان گل است

ناتوانان سبب نظم جهان می باشند

خار شیرازه اوراق پریشان گل است

دل صد اره به از آه ندارد اثری

بوی خوش مصرع برجسته دیوان گل است

حاصل ما ز نکویان جگر پر داغی است

سوز دل قسمت بلبل ز چراغان گل است

تا فتاده است به آن گوشه دستار رهش

گر همه باغ بهشت است که زندان گل است

مشت خاکستری از نغمه سرایان مانده است

زان چراغی که نهان در ته دامن گل است

دو سه روزی که بود خون بهاران در جوش

کشتی می مده از دست که طوفان گل است

صحبت جسم و روان زود ز هم می پاشد

یک نفس شبنم غربت زده مهمان گل است

زخمی خار گمان است دل بیجگران

ورنه از گریه من راه خیابان گل است

رنگ و بو پرده بینایی بلبل شده است

ورنه هر خار درین باغ رگ جان گل است

مغتنم دان اگر از عشق ترا داغی هست

که سبکسیرتر از اختر تابان گل است

نقد شادی که چو اکسیر نهان بود، امروز

جمع یکجا همه در پله میزان گل است

برگریزان فنا را پس سر خواهد دید

تازه هر دل که ز روی عرق افشان گل است

نقطه خاک که دلتنگی ازو می بارید

یک دهن خنده ز رخساره خندان گل است

می چکد از نفسم خون شکایت صائب

مغز من گر چه پریخانه ز احسان گل است

چشم صائب ز تماشای تو گل می چیند

دیده شبنم اگر واله و حیران گل است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:01 PM

گریه ابر بهار از دل پر درد من است

چهره زرد خزان از نفس سرد من است

به چه تقریب مه از هاله حصاری شده است؟

گر نه شرمنده ز حسن مه شبگرد من است

غوطه در چشمه شمشیر زدن آسان نیست

جای رحم است بر آن کس که هماورد من است

پسته پوچ محال است که خندان گردد

سینه چاک گواه دل پر درد من است

سالها شد که برون رفته ام از خود صائب

آنچه مانده است درین عرصه به جا، گرد من است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:01 PM

این چه لطف است که با یار وفادار من است

که به من همسفر و خانه نگهدار من است

هر که را طبل رحیل از تپش دل باشد

در بیابان طلب قافله سالار من است

خواب در خلوت من حلقه بیرون درست

تا خیال تو انیس دل بیدار من است

فلک بی سروپا ذره شیدایی اوست

آفتابی که نهان در پس دیوار من است

محو دیدار ترا پای سفر در خواب است

ورنه این دایره ها مرکز پرگار من است

زشت را آینه صاف مکدر سازد

چه عجب دشمن اگر منکر اطوار من است؟

زان غباری که خط از روی تو انگیخته است

محنت روی زمین بر دل افگار من است

از تهیدستی خود شکوه ندارم صائب

خار صحرای قناعت گل بی خار من است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:01 PM

شور شیرین سخنان در به هم آمیختن است

سرمه ناله زنجیر ز هم ریختن است

امتحان کردن شمشیر به این خاک نهاد

جرعه اول مینا به زمین ریختن است

ساختن غالیه آلود سر زلف ترا

مشک را با جگر سوخته آمیختن است

مژه ها را به هم افکنده ز شوخی چشمش

مست را کار همین فتنه برانگیختن است

دل به تار نفس سست مبند از غفلت

که بر هر دم زدن آماده بگسیختن است

بر سر داغ کهن، داغ نهادن صائب

گل ز بسیاری گل بر سر هم ریختن است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:01 PM

لب خاموش نمودار دل پر سخن است

جبهه بی گره آیینه خلق حسن است

چون خدنگی که کند دست در آغوش کمان

به میان رفتن من بهر کنار آمدن است

وادی عشق نگردد به گرانجانی قطع

قدم اول این راه سفر در وطن است

مانع وحدت عارف نشود کثرت خلق

بیشتر خلوت این طایفه در انجمن است

باده در ساغر من خون جگر می گردد

خاک پیمانه من از گل بیت الحزن است

سرمه از فیض سفر مایه بینش گردید

صیقل تیرگی بخت جلای وطن است

لب افسوس مرا زخم پشیمانی نیست

دست بر هم زدن من مژه بر هم زدن است

پنبه از گوش برون کن که بناگوش سفید

دم صبحی است که صبح دوم آن کفن است

جز خراش جگر و چهره خونین صائب

دیگر از نام چه در دست عقیق یمن است؟

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:01 PM

کلک من شعله برجسته این نه لگن است

شمع من باعث دلگرمی هفت انجمن است

تا خراشیده نگردد، نشود صاحب نام

دل رنگین سخنان همچو عقیق یمن است

به که مقراض به سررشته امید زنم

زخم را بخیه درین ملک ز تار کفن است

زرپرستان بپرستند چو خورشید بلند

کرم شب تابی اگر در دل زرین لگن است

به سر آمد شب غربت، غم دل کرد سفر

بعد ازین فصل شکر خنده صبح وطن است

نارسا گر نبود مستمع صاحب هوش

کوتهی زینت شایسته زلف سخن است

سخن است این که شود تشنه لبی کم ز عقیق

لب او می مکم و آتشم اندر دهن است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:01 PM

نمک عشق در آب و گل درویشان است

حاصل روی زمین در دل درویشان است

نور خورشید به ویرانه فزون می افتد

بیشتر لطف خدا شامل درویشان است

دل بیدار ازین صومعه داران مطلب

کاین چراغی است که در محفل درویشان است

گر چه از هر جگر چاک به حق راهی هست

راه نزدیکترش از دل درویشان است

سیل از خانه به دوشان چه تواند بردن؟

دل دریای خطر ساحل درویشان است

نغمه بال وپر سیرست سبکروحان را

ناله نی حدی محمل درویشان است

در زمینی که ازو بوی دل آید به مشام

پا بیفشار که سر منزل درویشان است

می کند سلطنت فانی خود را باقی

پادشاهی که دلش مایل درویشان است

دل پر آبله از سینه زهاد مجوی

جای این گنج گهر در دل درویشان است

پیش شمشیر قضا دست نمی جنبانند

جگر شیر کباب دل درویشان است

کیمیایی که ازو قلب جهان زر گردد

در رکاب نظر کامل درویشان است

در بساط من سودازده ز اسباب جهان

نیم جانی است اگر قابل درویشان است

چرخ با این همه انجم که در او می بینی

مشتی از خرمن بی حاصل درویشان است

جلوه نور حق از خاک سیه می بینند

در و دیوار کجا حایل درویشان است؟

گر چه از مردم دنیاست به ظاهر صائب

طینت خاکی او از گل درویشان است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:01 PM

 

صدف بحر بقا سینه درویشان است

گوهر آن، دل بی کینه درویشان است

هر چه دارد فلک از بهر فقیران دارد

ماه نو صیقل آیینه درویشان است

مشت خونی که دل نافه ازو پر خون است

در ته خرقه پشمینه درویشان است

چهره نعمت الوان شهان چون لاله

داغ نان جو و کشکینه درویشان است

نیست در هفته ارباب توقع تعطیل

صبح شنبه شب آدینه درویشان است

می شود دل ز قبول نظر خلق سیاه

دست رد صیقل آیینه درویشان است

دل آسوده ز گنجینه شاهان مطلب

این گهر در صدف سینه درویشان است

نیست امروز هواخواه فقیران صائب

مخلص و بنده دیرینه درویشان است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:01 PM

کوثر زنده دلی چشم تر مردان است

دل پر آبله درج گهر مردان است

صبح اقبالی اگر در افق امکان هست

رخنه سینه و چاک جگر مردان است

در مصافی که زند موج بلا جوهر تیغ

تیغ از دست فکندن سپر مردان است

هر سری در خور اقبال، کلاهی دارد

سایه دار فنا تاج سر مردان است

سفر اهل جهان در طلب کام بود

از سر کام گذشتن سفر مردان است

هر پریشان سفری راهنمایی دارد

ذوق بی پا و سری راهبر مردان است

کیست خورشید که از فیض نظر لاف زند؟

چرخ او حلقه به گوش نظر مردان است

لعل و یاقوت به ناقص گهران ارزانی

پاکی ظاهر و باطن گهر مردان است

نقد هر طایفه ای در خور همت باشد

آسمان دامن پر سیم و زر مردان است

چون سر دار ز دستار گذشتن سهل است

هر که سر داد درین راه، سر مردان است

سرمه را چون به شبستان نظر بار دهند؟

گرد غم چشم به راه نظر مردان است

آسیای فلک و گرد حوادث در وی

نسخه ای از سر پر شور و شر مردان است

چرخ، سیبی است که طفلی به هوا افکنده است

در مقامی که عروج نظر مردان است

داغی از سینه عشاق گدایی داریم

چون نخواهیم چراغی، گذر مردان است

در مقامی که سخن از هنر و عیب کنند

عیب خود فاش نمودن هنر مردان است

مرده رفتم به خرابات، مسیحا گشتم

این چه فیض است که با بوم و بر مردان است

به ته بار گرانسنگ امانت رفتند

کوه در تاب ز تاب کمر مردان است

آب در دیده خورشید فلک گرداندن

چشمه کاری ز فروغ گهر مردان است

قسمت مردم بیدرد نگردد یارب!

داغ ناسور که رزق جگر مردان است

کف خاکستر صائب نشود چون اکسیر؟

روزگاری است که خاک گذر مردان است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 7:01 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4464900
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث