به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت

سد آهن پیش این سیلاب نتواند گرفت

بیقراریهای دل باشد به جا در عین وصل

بحر سرگردانی از گرداب نتواند گرفت

مانع از جولان نگردد بوی گل را برگ گل

پیش سالک عالم اسباب نتواند گرفت

ظالم از پیری نسازد دست کوتاه از ستم

رعشه تیغ از پنجه قصاب نتواند گرفت

زاهد خشک از وصول معرفت بی بهره است

تنگ در بر شمع را محراب نتواند گرفت

ناخن دخل است کوتاه از سخنهای متین

ماهی لب بسته را قلاب نتواند گرفت

با عزیزی دل ز غربت برگرفتن مشکل است

ابر آب از گوهر سیراب نتواند گرفت

پایه امنیت از هر منصبی بالاترست

دولت بیدار، جای خواب نتواند گرفت

زلف گرد عارض او موی آتش دیده است

قرب گنج از مار پیچ و تاب نتواند گرفت

خط نمی سازد حصاری حسن عالمگیر را

هاله ره بر پرتو مهتاب نتواند گرفت

در خم می چون فلاطون معتکف هر کس نشد

داد دل را از شراب ناب نتواند گرفت

لذت دیدار نتوان یافت صائب از نقاب

ماه جای مهر عالمتاب نتواند گرفت

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 3:36 PM

روزگار ما به غفلت از تن آسانی گذشت

عمر ما چون چشم قربانی به حیرانی گذشت

ساحل مقصود داند موجه شمشیر را

کشتی هر کس ازین دریای طوفانی گذشت

حال صحرای پر از گرد علایق را مپرس

سر به سر اوقات من در دامن افشانی گذشت

تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار

عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت

سنبل فردوس شد در خوابگاه نیستی

آنچه ز ایام حیاتم در پریشانی گذشت

پای باد از پیچ وتاب راه می پیچد به هم

چون تواند شانه از زلفش به آسانی گذشت؟

نوبهار زندگی چون غنچه نشکفته ام

جمله در زندان تنگ از پاکدامانی گذشت

چند پرسی صائب احوال پریشان مرا؟

مدت بیداریم در خواب ظلمانی گذشت

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 3:30 PM

زنگ خط آیینه رخسار جانان را گرفت

سبزه بیگانه آخر این گلستان را گرفت

کشور حسن ترا آورد خط زیر نگین

مور عاجز عاقبت ملک سلیمان را گرفت

خط گرفت از حسن بی پروا عنان اختیار

مشت خاری پیش سیل نوبهاران را گرفت

در دلم صد عقده خونین گره شد چون انار

تا چو به، گرد خط آن سیب زنخدان را گرفت

سبزه خط عرصه را بر عارض او تنگ ساخت

طوطی خوش حرف از آیینه میدان را گرفت

نه ز خط شد عنبرین پشت لب جان بخش یار

آه و دود تشنه ما آب حیوان را گرفت

وصل آن نازک میان بی زر نمی آید به دست

بهله با دست تهی چون آن رگ جان را گرفت؟

سایه شمشاد شد مار سیه در دیده ام

تا ز دستم شانه آن زلف پریشان را گرفت

نیست ممکن تیغ تیز از زخم گیرد رنگ خون

چون تواند خون ما آن برق جولان را گرفت؟

پرده مردم دریدن سعی در خون خودست

رزق آتش می شود خاری که دامان را گرفت

ظلم ظالم می کند تأثیر در همصحبتان

خون ناحق کشتگان بحر، مرجان را گرفت

می کند از سایه خود رم چو صیادان غزال

وحشت مجنون من از بس بیابان را گرفت

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 3:30 PM

قطره خونی شد از دست نگارینش چکید

بس که از دستم به ناز آن نازنین دل را گرفت

دست کوتاه مرا شد تخته مشق امید

شانه تا دامان آن مشکین سلاسل را گرفت

پیش عاشق جان ندارد قدر، ورنه می توان

از نگاه عجز تیغ از دست قاتل را گرفت

کوه تمکین برنمی آید به دست انداز شوق

جذبه مجنون عنان از دست محمل را گرفت

سرکشان را عشق می سازد به افسون چرب نرم

زیر پر، پروانه آخر شمع محفل را گرفت

مفت شیطانند غفلت پیشگان روزگار

سگ به آسانی تواند صید غافل را گرفت

طاعتی بالاتر از دلجویی درویش نیست

دست خود بوسید هر کس دست سایل را گرفت

اینقدر تمهید در تسخیر ما در کار نیست

از نگاهی می توان از دست ما دل را گرفت

در طلب سستی مکن صائب که از صدق طلب

دست من در آستین دامان منزل را گرفت

هر که در دریای هستی دامن دل را گرفت

بی تردد موجه اش دامان ساحل را گرفت

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 3:30 PM

سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت

طوطی خوش حرف از آیینه میدان را گرفت

بوسه را بر عارضش جا از هجوم خط نماند

سبزه بیگانه آخر این گلستان را گرفت

خط مشکین نیست گرد آن عقیق آبدار

آه و دود تشنه ما آب حیوان را گرفت

نیست پروای ملامت حسن وعشق پاک را

هاله در آغوش رسوا ماه تابان را گرفت

ساده کرد از بخیه انجم بساط چرخ را

صبح از تیغ که این زخم نمایان را گرفت؟

باد چوگان امیدش خالی از گوی مراد

هر که از دست من آن سیب زنخدان را گرفت

آنچنان کز جوش سنبل، چشمه ناپیدا شود

پرده خواب پریشان چشم گریان را گرفت

راست بوده است این که ریزد درد بر عضو ضعیف

خون ناحق کشتگان بحر، مرجان را گرفت

روی دست پرسش گردون مخور، کز لطف نیست

برق آتشدست اگر نبض نیستان را گرفت

می شود گرداب حیرت حلقه چشم غزال

گر چنین خواهد سرشک ما بیابان را گرفت

اختیاری نیست لطف عشق با سرگشتگان

گوی غلطان اختیار از دست چوگان را گرفت

بی نیازیهای حق روزی که دامن برفشاند

گرد حاجت دامن صحرای امکان را گرفت

در چنین وقتی که می باید گزیدن دست و لب

صائب از ما چرخ بی انصاف، دندان را گرفت

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 3:30 PM

زهرخند ای دل که دور گریه مستانه رفت

روزگار دار و گیر شیشه و پیمانه رفت

می شود کان بدخشان از شراب لعل رنگ

چون سبو با دست خالی هر که در میخانه رفت

دانه می گویند بعد از کاه می ماند بجا

خرمن امید ما را کاه ماند و دانه رفت

راز عشق از دل به زور گریه بر صحرا فتاد

طرفه گنج گوهری از کیسه ویرانه رفت

بار قتل خود به دوش دیگران نتوان نهاد

در میان عشقبازان کوهکن مردانه رفت

بت پرستان چون نسوزانند با صندل مرا؟

آن که گاهی دردسر می داد، ازین بتخانه رفت

می کند جا در ضمیر آشنایان سخن

هر که چون صائب به فکر معنی بیگانه رفت

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 3:30 PM

وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت

در بهاران می توان داد دل از صهبا گرفت

دست بیداد فلک را زود کوته می کند

فتنه ای کز قامت رعنای او بالا گرفت

در کدامین ساعت سنگین ندانم کوه غم

در زمین سینه ما خاکساران جا گرفت

نیست در سوادگرانجان عشق خوش سودای ما

می توان از ما دو عالم را به یک ایما گرفت

دامن ریگ روان را خار نتواند گرفت

دست خالی ماند هر کس دامن دنیا گرفت

خوشه گوهر عوض داد و همان شرمنده است

قطره چندی که ابر ما ازین دریا گرفت

شور بالادست ما بر طاق نسیان می نهد

هر شرابی را که باید پنبه از مینا گرفت

گر چه چون ساحل سلاح من سپر افکندن است

می توانم تیغ موج از پنجه دریا گرفت

خانه دلگیر را درمان به صحرا می کنند

چیست یارب چاره آن دل که از صحرا گرفت؟

همت پست است دامنگیر ما بی حاصلان

ورنه کوه قاف را در زیر پر عنقا گرفت

بود صائب تیغ کوه بیستون بی آب و تاب

این شرار از تیشه من در دل خارا گرفت

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 3:30 PM

بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت

برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت

آه دود تلخکامان کار خود را می کند

زلف پندارد را خاطر پریشان کرد و رفت

ذره ای از آفتاب عشق در آفاق نیست

این شرر را کوهکن در سنگ پنهان کرد و رفت

وقت آن کان ملاحت خوش که از یک نوشخند

داغهای سینه ما را نمکدان کرد و رفت

هر که زین دریای پر آشوب سر زد چون حباب

تاج و تخت خویش را تسلیم طوفان کرد و رفت

پاس لشکر داشتن از خسروان زیبنده است

این نصیحت مور در کار سلیمان کرد و رفت

هر که بیرون آمد از دارالامان نیستی

چون شرر در اوج هستی یک دو جولان کرد و رفت

روزگار خوش عنانی خوش که کون سیل بهار

کعبه گر سنگ رهش گردید، ویران کرد و رفت

هر که صائب از حریم نیستی آمد برون

بر سر خشت عناصر یک دو جولان کرد و رفت

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 3:30 PM

دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت

صد سخن سر کرد، اما یک سخن نشنید و رفت

هر که آمد در غم آباد جهان، چون گردباد

روزگاری خاک خورد، آخر به خود پیچید و رفت

وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود

سر برون آورد و بر وضع جهان خندید و رفت

ای کم از زن! فکر مرکب در طریق کعبه چیست

این بیابان را به پهلو رابعه غلطید و رفت

گریه می آید به منصورم که در دار فنا

گفت چندین حرف حق، یک حرف حق نشنید و رفت

(سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست

چون شرر می باید اندک همتی ورزید و رفت)

صائب آمد در حریمت با دل امیدوار

شد به صد دل از امید خویشتن نومید و رفت

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 3:30 PM

چون قلم مد حیات من به قیل وقال رفت

هستی بی مغز من در وصف خط وخال رفت

حلقه دیگر به زنجیر جنون من فزود

ساق سیمین تو تا در هاله خلخال رفت

بال و پر در بزم وحدت پرده بیگانگی است

از میان عاشقان پروانه فارغبال رفت

بر مگس هرگز نرفت از دامگاه عنکبوت

بر دل من این ستم کز رشته آمال رفت

می کند خار علایق کاهلان را میخ دوز

وقت آن کس خوش کز این وادی به استعجال رفت

تنگ چشمی بس که در دوران ما گردید عام

آب نتواند برون از چشمه غربال رفت

در بساط من نخواهد جز کف افسوس ماند

باقی عمرم اگر خواهد به این منوال رفت

چون سکندر زنگ نومیدی گرفت آیینه اش

هر که در ظلمت به نور اختر اقبال رفت

گر ثبات عالم صورت به این آیین بود

خواهد از آیینه تصویر هم تمثال رفت

آه کز عارض، سیاهیهای موم من تمام

از سیه کاری به خرج نامه اعمال رفت

دل ز خال زیر زلف او گرفتن مشکل است

در شب تاریک نتوان دزد را دنبال رفت

از لب اظهار می گردد سبک درد گران

از بدن بیرون تب سوزان به یک تبخال رفت

این جواب آن غزل صائب که می گوید وحید

بود با یوسف دل یعقوب فارغبال رفت

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 3:30 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4474576
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث