به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

افسر زرین سر آزاده را در کار نیست

نقش عیب کاسه چینی است چون مودار نیست

باشد از تعبیر این خواب پریشان بی نیاز

اینقدر اندیشه در نظم جهان در کار نیست

مد احسان چون ندارد خامه شاخ بی بری است

نیشتر باشد رگ ابری که گوهربار نیست

مهر بر لب زن که در دیوان آن آیینه رو

طوطیان را آبروی سبزه زنگار نیست

از پرستاران دل افگار را داغی بس است

بهتر از دلسوز، شمعی بر سر بیمار نیست

نگذرد مینای می خشک از لب خاموش جام

پیش ارباب سخاوت حاجت گفتار نیست

باده خواران عیب هم را پرده داری می کنند

بزم می را رخنه ای چون دیده هشیار نیست

سعی در کردار بی گفتار مردان می کنند

رزق ما صائب به جز گفتار بی کردار نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:59 PM

گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست

غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست

می زند هر قطره باران چشمکی بر ساقیان

کاین چنین روزی چرا پیمانه ها سرشار نیست؟

می توان در سینه بی کینه من روی دید

خانه آیینه ام در بسته زنگار نیست

تحفه دل را به امیدی به کویش برده ایم

آه اگر آن زلف سرپیچد که دل در کار نیست!

پنجه بیتابی دل، سینه ام را چاک کرد

این صدف را راحتی از گوهر شهوار نیست

بر رگ جانها نپیچد تا پریشان نیست زلف

نبض دلها را نگیرد چشم تا بیمار نیست

کشتنی چون دیر کشتن نیست صید عشق را

الحذر از تیغ مژگانی که بی زنهار نیست

شانه در هرعقده زلف تو ایمان تازه کرد

اینقدر پیچیدگی با رشته زنار نیست

تا بگیرد جذبه توفیق، بازوی که را

هر سری شایسته دوش و کنار دار نیست

طوطی از آیینه می گویند می آید به حرف

چون مرا در پیش رویش زهره گفتار نیست؟

بیقراران بی نیاز از کعبه و بتخانه اند

ریگ را در قطع ره هرگز به منزل کار نیست

نام عشق از کلک ما صائب بلند آوازه شد

عشق اگر بخشد دو عالم را به ما، بسیار نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:59 PM

دیده های شرمگین، دیدن نمی داند که چیست

دست خواب آلود، گل چیدن نمی داند که چیست

اهل غیرت را نمی باشد زبان عرض حال

نبض این بیمار، جنبیدن نمی داند که چیست

هر که از می توبه در آغاز عمر خود نکرد

در جوانی پیر گردیدن نمی داند که چیست

آشکارا سینه بر تیغ شهادت می زند

زخم عاشق آب دزدیدن نمی داند که چیست

خامه نقاش اگر گردد نسیم دلگشا

غنچه تصویر، خندیدن نمی داند که چیست

دست گستاخی نباشد عشق را در آستین

عندلیب مست، گل چیدن نمی داند که چیست

اختیار خود به دست بی قراری داده است

سیل راه بحر پرسیدن نمی داند که چیست

بس که شد افسردگی از سردی ایام عام

موی آتش دیده، پیچیدن نمی داند که چیست

می کند بی پرده هر عیبی که دارد در لباس

هر که چشم از عیب پوشیدن نمی داند که چیست

خواب حیرت را نگردد پرده غفلت حجاب

چشم خود آیینه پوشیدن نمی داند که چیست

در گذر زین عالم پر شور و شر صائب که تخم

در زمین شور بالیدن نمی داند که چیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:53 PM

(عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست

گردن ما در کمند سبحه و زنار نیست)

سهل مشمر هیچ کاری را که در ملک وجود

هر چه آسان بشمری بر خویشتن دشوار نیست

گردن نظاره کوه طور بیجا می کشد

هر سبک سنگی حریف شعله دیدار نیست

پا به دامن کش که در میزان لطف عام او

پای خواب آلود کمتر از دل بیدار نیست

حسن معنی هر که دارد مردم چشم من است

چشم من چون خانه آیینه صورتکار نیست

ما قماش پاکی طینت تماشا می کنیم

با قبای اطلس و زربفت ما را کار نیست

با درشتان تندخویی کن که ناهموار را

همزبانی بهتر از سوهان ناهموار نیست

با خیال روی او در پرده شرم و حیا

خلوتی دارم که بوی پیرهن را بار نیست

بر سر گفتار صائب خواهد آمد زین غزل

هر که را از نغمه پردازان سر گفتار نیست

در حریم پاکبازان بوریا را بار نیست

فقر را با نقشبندان تعلق کار نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:53 PM

توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست

راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست

کاسه منصور خالی بود پرآوازه شد

ورنه در میخانه وحدت کسی هشیار نیست

در پس دیوار محرومی گریبان می درم

گر چه محرمتر ز من کس در حریم یار نیست

هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد

بر زلیخا طعن ارباب ملامت بار نیست

کهربا نتواند از دیوار جذب کاه کرد

جذبه توفیق را با تن پرستان کار نیست

بر نیاید صبر با مژگان خواب آلود او

هیچ جوش مانع این تیغ لنگردار نیست

چون زر بی سکه مردودست در بازار حشر

هر دلی کز کاوش مژگان او افگار نیست

می توان از پرنیان ابر دیدن ماه را

هر دو عالم روی او را مانع دیدار نیست

دل عبث از سبحه و زنار منت می کشد

این کهن اوراق را شیرازه ای در کار نیست

در خرابات مغان از عدل پیر می فروش

گوشه ویرانه ای غیر از دل معمار نیست

گوهر خود را به خار و خس فشاندن مشکل است

می کند خون گریه هر ابری که در گلزار نیست

پیش ما صائب که رطل خسروانی می زنیم

گنج باد آورد غیر از ابر گوهر بار نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:53 PM

پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست

جای در چشم است آن کس را که بر دل بار نیست

غافلان اندیشه از سنگ ملامت می کنند

ورنه کبک مست را پروایی از کهسار نیست

پرده خواب است ظلمت روشنایی دیده را

چشم پوشیدن ز اوضاع جهان دشوار نیست

پیش ما کوتاه دستان کز هوس آزاده ایم

خار بی گل در صفا کم از گل بی خار نیست

سرمه سازد سنگ را برق نگاه احتیاط

پیش عاقل سنگلاخ دهر ناهموار نیست

غفلت ما بی شعوران را نمی باید سبب

پای خواب آلود را افسانه ای در کار نیست

سیم و زر چون آب شد، از بوته پاک آید برون

با خجالت جرم را حاجت به استغفار نیست

بیستون در پنجه فرهاد شد چون موم نرم

عاشقان را احتیاج زر دست افشار نیست

در ته پیراهن آیینه شکر می خورند

طوطیان را گر به ظاهر نسبت زنگار نیست

چون فلاخن هر که نگشاید بغل از شوق سنگ

پیش این کودک مزاجان قابل آزار نیست

بر سمندر شعله جانسوز آب زندگی است

عشق چون باشد، در آتش زندگی دشوار نیست

می گریزند از خیال یار وحشت پیشگان

بوی گل را در حریم بی دماغان بار نیست

غافلند از مرگ، مردم، ورنه در روی زمین

کیست کز تن آفتابش بر لب دیوار نیست؟

خورد عالم را و بندد بر شکم سنگ مزار

سیر چشمی در بساط خاک مردمخوار نیست

آنچه باید کم نمی گردد، که در ایام دی

نخل ها بی برگ گردد سایه چون در کار نیست

ذوق طفلی در نمی یابند تمکین پیشگان

هر کجا دیوانه ای در کوچه و بازار نیست

از دل مجروح صائب شور عالم را بپرس

بی نمک داند جهان را هر دلی کافگار نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:53 PM

نیست تا پاک از غرضها در سخاوت سود نیست

در تلاش نام، سیم و زر فشاندن جود نیست

خواب غفلت پرده چشم غلط بین می شود

ورنه در مهد زمین آسودگی موجود نیست

آه را از درد و داغ عشق باشد بال و پر

نگذرد از پشت لب آهی که دردآلود نیست

می کند آب و علف ضایع درین بستانسرا

هر که از گفتار و کردارش دلی خشنود نیست

سیل را از بحر بی پایان گذشتن مشکل است

سنگ راهی شوق را چون منزل مقصود نیست

بوی خون می آید از گلهای این بستانسرا

سرو این گلزار کم از تیغ زهرآلود نیست

تیغ معذورست در کوتاهی زلف ایاز

سرکشی با پادشاهان عاقبت محمود نیست

زهر را بر خود گوارا می کند نفس خسیس

جز زیان عام مردم، تاجران را سود نیست

دیده ناقص بصیرت از هنر افتد به عیب

چشم روزن را نصیب از شمع غیر از دود نیست

بوی تسلیم از گلستان رضا نشنیده است

کوته اندیشی که از وضع جهان خشنود نیست

هر چه پیش از مرگ می بخشی به سایل همت است

برگ را در برگریز از خود فشاندن جود نیست

صلح کن صائب به داغ عشق ازین عبرت سرا

در بساط آسمان گر اختر مسعود نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:53 PM

روز وصل است و دل غم دیده ما شاد نیست

طفل ما در صبح نوروزی چنین آزاد نیست

ای نسیم از زلف او بردار دست رعشه دار

ناخن این کار در سر پنجه شمشاد نیست

داغ چندین لاله و گل دید و خاکستر نشد

مرغ جان سختی چو من در بیضه فولاد نیست

تا به گردن زیر بار منت نشو و نماست

سرو از بار تعلق در چمن آزاد نیست

بر سر آزادطبعان، سایه بال هما

در گرانی هیچ کم از تیشه فولاد نیست

از نگاه عجز ما شمشیر می افتد ز دست

دیده ما را نبستن صرفه جلاد نیست

تیشه را بایست اول بر سر خسرو زدن

جوهر مردانگی در طینت فرهاد نیست

پیش عاشق در بلا بودن به از بیم بلاست

مرغ زیرک بی سراغ خانه صیاد نیست

دست ارباب قلم را یکقلم بر چوب بست

در سخن چون صائب ما هیچ کس استاد نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:53 PM

صیقل آیینه دل غیر آه سرد نیست

هر که را در دل نباشد آه، مرد درد نیست

ای که خود را در دل ما زشت منظر دیده ای

رنگ خود را چاره کن، آیینه ما زرد نیست

دیده را در بسته وقف حسرت او کرده ایم

از نسیم مصر مارا چشم راه آورد نیست

میکشان در روز باران خسرو وقت خودند

ابر گوهربار، کم از گنج باد آورد نیست

سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است

در درون خانه آیینه راه گرد نیست

سنگ در عصمت سرای جام جم می افکند

گر نریزد خون واعظ دختر رزمرد نیست!

روز باران، گر شب آدینه باشد، می کشد

صائب ما در میان میکشان بی درد نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:53 PM

خط سبز از صفحه عارض ستردن خوب نیست

آیه حرمت به آب تیغ شستن خوب نیست

بر چراغ ما که از روی تو روشن گشته است

گر نبخشی روغنی، دامن فشاندن خوب نیست

لاله زار عشق را هر داغ چشم حسرتی است

از سر خاک شهیدان تند رفتن خوب نیست

جانب بلبل عزیز و خاطر گل نازک است

در چنین فصل بهاری توبه کردن خوب نیست

جلوه ای سر کن گر از عالم نمی خواهی اثر

این زمین خشک را بی آب رفتن خوب نیست

سوخت در آتش زر گل، چون به دست خود نداد

خاطر امیدواران را شکستن خوب نیست

سهل باشد شبنمی گر محو شد در آفتاب

دامن قاتل به خون خود گرفتن خوب نیست

عشق را رسوا کند اظهار خواهش در لباس

پیش آن لب، بر جگر دندان فشردن خوب نیست

پا منه بیرون ز حد راستی در کفر هم

از سر ره راهرو را دور خفتن خوب نیست

آب حیوان می برد از دل غبار تیرگی

در دل شب باده روشن نخوردن خوب نیست

چون قضایی می شود نازل، مزن چین بر جبین

در به روی میهمان غیب بستن خوب نیست

هست چون در هر نفس آماده صد نعمت ترا

صائب از شکر خدا غافل نشستن خوب نیست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:53 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4472361
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث