به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ذره تا خورشید دارد چشم بر انعام دوست

تا که را از خاک بردارد دل خودکام دوست

ماه تابان کیست تا گیرد ازان رخسار نور؟

نیست هر ناشسته رویی در خور اکرام دوست

در کنار لاله و گل دارد آتش زیر پا

شبنم از شوق تماشای رخ گلفام دوست

تیغ زهرآلود داند جلوه شمشاد را

هر که چشمی آب داد از سر و سیم اندام دوست

زان لب میگون مگر دفع خمار خود کند

ورنه خون هر دو عالم می شود یک جام دوست

گر چه شد کان بدخشان مغز خاک از کشتگان

می چکد رغبت همان از تیغ خون آشام دوست

می کند در سنگ خارا صحبت نیکان اثر

مشک شد خون عقیق از کیمیای نام دوست

من کیم تا آن زبان چرب نفریبد مرا؟

پختگان را خام سازد وعده های خام دوست

در ضمیر سنگ غافل نیست لعل از آفتاب

می رسد در هر کجا باشد به دل پیغام دوست

خون شود در ناف آهو بار دیگر مشک ناب

گر چنین پیچد به خود از زلف عنبر فام دوست

تلخ سازد بوسه را در کام ارباب هوس

از حلاوت، لذت شیرینی دشنام دوست

در همین جا سر برآورد از گریبان بهشت

هر که صائب شد اسیر حلقه های دام دوست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:44 PM

شکوه ام آتش زبان گردیده است از خوی دوست

آه اگر آبی بر این آتش نریزد روی دوست

دور باش ناز اگر نزدیک نگذارد مرا

زیر یک پیراهن از یکرنگیم با بوی دوست

می شود هر شعله ای انگشت زنهار دگر

آتش سوزان طرف گردد اگر با خوی دوست

از صدای شهپر جبریل بر هم می خورد

گوش هر کس آشنا گردد به گفت و گوی دوست

کاسه دریوزه سازد ناف را آهوی چین

چون پریشان سیر گردد زلف عنبر بوی دوست

می کند از بار دل سرو و صنوبر را سبک

رو به هر گلشن گذارد قامت دلجوی دوست

گر به این دستور آرد روی دلها را به خود

قبله ها را طاق نسیان می کند ابروی دوست

می شود سیل بهاران خاروخس را بال و پر

رفتن دل می برد ما بیخودان را سوی دوست

می برد گوی سعادت از میان رهروان

هر که از سر پای می سازد به جست و جوی دوست

این جواب آن غزل صائب که اهلی گفته است

عاشق اندر پوست کی گنجد چو بیند روی دوست؟

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:44 PM

چون شود فربه، نماند روح پنهان زیر پوست

می درد، چون مغز کامل شد، گریبان زیر پوست

غیرتی کن از لباس چرخ مینایی برآی

تا به کی چون غنچه بتوان بود پنهان زیر پوست؟

زنگ غفلت از دلش نتوان به صیقل ها زدود

هر که باشد همچو مغز پسته پنهان زیر پوست

پخته شو چون مغز در دریای شکر غوطه زن

چند بتوان بود از خامی به زندان زیر پوست؟

پاکدامانی و مشرب جمع کردن مشکل است

سهل باشد گل برآید پاکدامان زیر پوست

فارغ است از پوست خند عیبجویان جهان

هر که از شرم و حیا دارد نگهبان زیر پوست

هر قدر دل با صفا باشد ز عزلت چاره نیست

مغز با آن لطف می آید به سامان زیر پوست

هست در شرع ادب خونش هدر چون گوسفند

هر که چون مجنون رود در کوی جانان زیر پوست

در خزان سیر بهاران می کند بی انتظار

هر که از داغ نهان دارد گلستان زیر پوست

از سهیل و منت رنگین او آسوده ام

من که چون مینای می دارم بدخشان زیر پوست

زود باشد در به رویش وا شود از شش جهت

هر که باشد همچو برگ غنچه پیچان زیر پوست

معنی انسان نگنجد از بزرگی در جهان

ساده لوح آن کس که گوید هست انسان زیر پوست

پوست زندان است چون زور جنون غالب شود

چون بسر می برد مجنون در بیابان زیر پوست؟

از صفاهان چون برآید جوهرش ظاهر شود

هست همچون مغز صائب در صفاهان زیر پوست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:44 PM

زلف یار از جلوه خط پریشانی شکست

از غبار لشکر موران سلیمانی شکست

کشتی ما گر چه از موج خطر صد پاره شد

تخته ای هر پاره اش بر فرق طوفانی شکست

داغ منت چون کلف هرگز نرفت از چهره اش

هر که بر خوان فلک چون مه لب نانی شکست

اندکی از سینه پر شور ما دارد خبر

در کنار زخم هر کس را نمکدانی شکست

رو نگرداند ز تیغ آتشین آفتاب

هر که در راه طلب چون صبح دامانی شکست

دل ز راه عجز و دلدار از سر ناز و غرور

هر گلی طرف کلاه اینجا به عنوانی شکست

موجهای بحر یکرنگی به هم پیوسته است

از شکست خاطر ما کافرستانی شکست

از جنون، گفتم قلم بردار از من روزگار

در بن هر ناخنم سودا نیستانی شکست

از شکست بال، صائب در قفس خون می خورم

ای خوشا مرغی که بالش در گلستانی شکست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:44 PM

باده خون مرده را ریحان کند در زیر پوست

استخوان را پنجه مرجان کند در زیر پوست

هست اگر امید وصلی دل نمی ماند غمین

شوق شکر پسته را خندان کند در زیر پوست

هر که از تعجیل ایام بهاران آگه است

همچو گل برگ سفر سامان کند در زیر پوست

نرم کن دل را به آه آتشین کاین مشت خون

سخت چون شد جلوه پیکان کند در زیر پوست

لذتی دارد کباب دل که ذوق خوردنش

استخوان را یک قلم دندان کند در زیر پوست

گرم گردد راهرو چون نبض راه آید به دست

نیشتر خون را سبک جولان کند در زیر پوست

نیست عاشق را غم روزی که عشق چربدست

خون دل را نعمت الوان کند در زیر پوست

خودنمایی لازم نوکیسگان افتاده است

خرده زر غنچه را خندان کند در زیر پوست

خرقه پشمین نگردد پرده صاحبدلان

خون چو مشک ناب شد طوفان کند در زیر پوست

می نماید برق از ابر بهاران خویش را

عشق را عاشق چسان پنهان کند در زیر پوست

با خیال از عارض او صلح کن کاین آفتاب

دیده پوشیده را گریان کند در زیر پوست

حسن را مشاطه ای صائب به غیر از عشق نیست

شور بلبل غنچه را خندان کند در زیر پوست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:44 PM

پشتم از بار گنه بر یکدگر خواهد شکست

عاقبت این شاخ از جوش ثمر خواهد شکست

می شوم صد پیرهن از مومیایی نرمتر

گر چنین پیری مرا بر یکدگر خواهد شکست

در گشاد در کند گر باغبان سنگین دلی

جوش گل این گلستان را زود در خواهد شکست

الفت اضداد با هم یک دو روزی بیش نیست

آخر این هنگامه ها بر یکدگر خواهد شکست

از گرانسنگی تمام آید به میزان حساب

هر که را سنگ ملامت بیشتر خواهد شکست

ظرف گردون بر نمی آید به استیلای عشق

زور می این شیشه را بر یکدگر خواهد شکست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:44 PM

تا به طرف سر کلاه آن شوخ بی پروا شکست

سرکشان را زین شکست افتاد بر دلها شکست

این قدر استادگی ای سنگدل در کار نیست

می توان از گردش چشمی خمار ما شکست

در خور احسان به سایل ظرف می بخشد کریم

سهل باشد گر سبوی ما درین دریا شکست

بحر چون برجاست مشکل نیست ایجاد حباب

دولت خم پای بر جا باد اگر مینا شکست

فتح باب آسمان در گوشه گیری بسته است

رفت ازین زندان برون هر کس به دامن پا شکست

گر قلم بر مردم مجنون نمی باشد، چرا

در بن هر ناخنم نی خشکی سودا شکست؟

تا قیامت پایش از شادی نیاید بر زمین

هر که را خاری ز صحرای طلب در پا شکست

شد دل سنگین او سنگ فسان ناله ام

کوهکن را تیشه گر از سختی خارا شکست

جستجوی خار نایابی که در پای من است

خار عالم را به چشم سوزن عیسی شکست

می شوم صد پیرهن از مومیایی نرمتر

سنگ طفلان گر چنین خواهد مرا اعضا شکست

شد چو آتش شعله بینایی من شعله ور

خصم اگر خاری مرا در دیده بینا شکست

شد مرا سنگ ملامت صائب از مردم حجاب

پای در دامان کوه قاف اگر عنقا شکست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:44 PM

خط سنگین دل بهای لعل جانان را شکست

دیده از حق نمک بست و نمکدان را شکست

گر چه از خط معنبر در سیاهی غوطه زد

می توان زان لب خمار آب حیوان را شکست

چون سهیل از دیدن او بود روشن دیده ها

از چه رو خط رنگ آن سیب زنخدان را شکست؟

شد مسلسل حلقه زنجیر، مجنون مرا

هر قدر مشاطه آن زلف پریشان را شکست

شوخی چشم غزالان پای خواب آلود شد

چشم او تا بر میان دامان مژگان را شکست

سخت رویی جنگ دارد با محبت، ورنه من

می توانستم در این باغ و بستان را شکست

شد کتان را خار پیراهن فروغ ماهتاب

حسن او از بس که بر هم ماه تابان را شکست

جمع تا کردیم خود را نوبهاران رفته بود

در لباس غنچه می بایست دامان را شکست

از هجوم داغ صائب ماند آهم در جگر

جوش گل بال و پر مرغ گلستان را شکست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:44 PM

ریخت در دل سینه من هر که را مینا شکست

من شدم مستان خمار هر که را صهبا شکست

در خمار و مستی از ما چون نمی گیرد خبر

توبه ما را چرا آن چشم بی پروا شکست؟

می کند خون گل ز چشم غیرتم بی اختیار

تا که را خاری ز راه عشق او در پا شکست

خشک مغزان جهان با تردماغان دشمنند

کشتی ما تخته ها بر مغز این دریا شکست

ظلم کردن بر بلا گردان خود انصاف نیست

بی سبب بال مرا آن آتشین سیما شکست

نعل ما را شوق بیتابی که بر آتش نهاد

بر کمر کوه گران را دامن صحرا شکست

چون علم گر پا توانی کرد قایم در مصاف

لشکری را می توانی با تن تنها شکست

بر چراغ دیده من نور بیتابی فزود

آن که از سنگین دلی آیینه ما را شکست

می شمارد سنگ کم رطل گران را ظرف ما

ساغر بی ظرف نتواند خمار ما شکست

خاک خواهد کرد صائب درد می در کاسه اش

محتسب گر بر سر خم ساغر و مینا شکست

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:44 PM

وقت آن کس خوش که با مینای می خرم نشست

تا میسر بود در بزم جهان بی غم نشست

مصحف رویش ز خط تا هم لباس کعبه شد

بر فلک از هاله مه در حلقه ماتم نشست

شمع ماتم بود امشب شیشه می بی رخت

بر رخ ساغر چهار انگشت گرد غم نشست!

نان جو خور، در بهشت سیر چشمی سیر کن

گرد عصیان بهر گندم بر رخ آدم نشست

شیشه می تکیه بر زانوی ساقی کرده است؟

یا مسیح خوش نفس بر دامن مریم نشست

می شود از شعله حسن بتان یاقوت آب

حیرتی دارم که چون بر روی گل شبنم نشست؟

تا کدامین تشنه بر ریگ روان مالید آب

خوش غبار کلفتی بر چهره زمزم نشست

برنمی خیزد به سعی آستین صائب ز جای

در چه ساعت بر رخ زردم غبار غم نشست؟

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:44 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4474756
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث