به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

هر دلی کز زلف جانان سر برآرد کشتنی است

از حرم صیدی که پا بیرون گذارد کشتنی است

قطره از دریا چرا دارد سر خود را دریغ؟

زیر تیغ یار هر کس سر بخارد کشتنی است

صاحب اقبالی که پای خود به وقت اقتدار

بر گلوی دشمن عاجز فشارد کشتنی است

روزگار بیغمی را، هر که از ارباب درد

از حساب زندگانی بر شمارد کشتنی است

هر که باری از دل مردم تواند بر گرفت

دست خود بر روی یکدیگر گذارد کشتنی است

طاعت خالص بود از خودنمایی بی نیاز

آشکارا هر که این ره را سپارد کشتنی است

هر سبکدستی که در فصل بهار زندگی

تخم نیکی در دل مردم نکارد کشتنی است

هر که بعد از عفو کردن، آشکارا و نهان

جرم دشمن را به روی دشمن آرد کشتنی است

حد هر کس چون حرم صائب حصار جان اوست

هر که پا از حد خود بیرون گذارد کشتنی است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:37 PM

هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است

خواب غفلت برده را طبل رحیل افسانه است

نفس خائن زندگی را تلخ بر من کرده است

وای بر آن کس که دزدش در درون خانه است

ماتم و سور جهان با یکدگر آمیخته است

صاف و درد این چمن چون لاله یک پیمانه است

نیست در فکر گلستان بلبل بی درد ما

بس که در کنج قفس مشغول آب و دانه است

تا دهن بازست روزی می رسد از خواب غیب

عقد دندانها کلید رزق را دندانه است

اختر اقبال بی برگان بلند افتاده است

هر که را شمع و چراغی هست از پروانه است

هر چه غیر از نقطه وحدت درین دفتر بود

دیده بالغ نظر را ابجد طفلانه است

حسن نتواند ز فرمان سرکشیدن عشق را

شمع با آن سرکشی زیر پر پروانه است

برنیاید زاهد از فکر بهشت و جوی شیر

نقل خواب آلودگان شیرینی افسانه است

گوهر ارزنده ای گر هست آب تلخ را

در بساط دلفریبی گریه مستانه است

بلبلان در زیر پر سیر گلستان می کنند

برگ عیش غنچه خسبان در درون خانه است

در مقام خویش هر زشتی بود صائب نکو

می برد چون خال دل تا جغد در ویرانه است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:32 PM

چشمم از خواب پریشان، چشمه پر سنبلی است

از دل صد پاره هر مژگان من شاخ گلی است

دردمندان ترا هر لخت دل، مه پاره ای است

موشکافان ترا هر آه، مشکین کاکلی است

گر چه از یک خم می بیرنگ وحدت می کشند

در خرابات مغان هر شیشه ای را قلقلی است

پرده گوش ترا کرده است غفلت آهنین

ورنه هر خاری درین گلشن، زبان بلبلی است

تا اثر از نقش پای ناقه لیلی بجاست

دامن صحرا بر این دیوانه دامان گلی است

سیل هیهات است در آغوش پل لنگر کند

عمر سیل لاابالی، قامت خم چون پلی است

فکر رنگین تو صائب عالمی را مست کرد

کلک سر مست ترا هر نقطه ای جام ملی است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:31 PM

هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمی است

جز جهان عشق نبود گر جهان بی غمی است

دیدن خلق است بیماری و وادیدست نکس

عید و نوروز از برای بی دماغان ماتمی است

رفته و آینده اهل حال را منظور نیست

از حیات جاودانی خضر را قسمت دمی است

هر که در دریا شود اهل بصیرت چون حباب

هر نظر محو جمالی، هر نفس در عالمی است

گفتگوی عشق را هر گوش نتواند شنید

نیست جز چاه ذقن، این راز را گر محرمی است

حسن هیهات است نادم گردد از خوانخوارگی

می پرد چشم و دل خورشید هر جا شبنمی است

از درشتی های خط خوبان ملایم می شوند

ما جراحت دیدگان را خط مشکین مرهمی است

نقطه موهوم کز خردی نمی آید به چشم

پیش چشم خرده بین ما سود اعظمی است

بس که صائب دیدم از نادیدگان نادیدنی

زنگ بر آیینه طبعم بهار خرمی است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:31 PM

عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است

عهد گل در زود رفتن با وفای او یکی است

گر چه در هر گوشه صد قربانی لب تشنه هست

آن که زمزم سرزند از زیر پای او یکی است

هر که را بر دست نقاش است چشم دوربین

رتبه بال و پر طاوس و پای او یکی است

مرکز بر گرد سر گردیدن عالم شده است

کعبه قانع که در سالی قبای او یکی است

در حلاوتخانه وحدت دویی را بار نیست

قند شیرین کار و زهر جانگزای او یکی است

هر که چون صائب کند قطع طمع از روزگار

در مذاقش لطف گردون و جفای او یکی است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:31 PM

دوستی با کورفهمان حجت نادیدگی است

وحشت از فهمیدگان برهان نافهمیدگی است

در بساط آفرینش مردمان چشم را

گر لباس فاخری باشد همین پوشیدگی است

دیده حق بین بود از هر دو عالم بی نیاز

ترک دنیا بهر عقبی کردن از نادیدگی است

می کند بر فربهی پهلوی لاغر اختیار

هر که داند رنج باریک مه از بالیدگی است

مردم سنجیده از میزان نمی دارند باک

خلق را اندیشه از محشر ز ناسنجیدگی است

گر ز ارباب کمالی سرمپیچ از پیچ و تاب

کز تمامی، سرنوشت نامه ها پیچیدگی است

دشمن غافل ز زیر پوست می آید برون

پای کاهل طینتان، سنگ ره خوابیدگی است

از شکفتن شد پریشان غنچه را اوراق دل

انتهای خنده بیجا ز هم پاشیدگی است

هست صائب هر کسی را حد خود دارالامان

پا ز حد خود برون ننهادن از فهمیدگی است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:31 PM

راحت کونین در زیر سر بیگانگی است

هست اگر دارالامانی کشور بیگانگی است

از ریاض آشنایی خاطر خرم مجوی

این گل بی خار در بوم و بر بیگانگی است

آشنایی هر نفس دارد خمار تازه ای

باده بی دردسر در ساغر بیگانگی است

آب و روغن را به هم پیوند دادن مشکل است

آشنایی های بی نسبت سر بیگانگی است

تا ز خود بیگانه گشتم، رستم از قید فلک

رخنه ای گر دارد این زندان، در بیگانگی است

موج را سرگشته دارد آشنایی های بحر

پشت ما بر کف قاف از لنگر بیگانگی است

قطع پیوند جهان با آشنایی مشکل است

این برش در تیغ صاحب جوهر بیگانگی است

دل چو با هم آشنا افتاد گو دیدن مباش

دیده فرد باطلی از دفتر بیگانگی است

فارغند از آشنایی آشنایان ازل

آشنایی های رسمی مصدر بیگانگی است

در کتاب آشنایی معنی بیگانه نیست

این حدیث آشنا در دفتر بیگانگی است

می توان معشوق را از راه وحشت رام کرد

این می زود آشنا در ساغر بیگانگی است

آشنایان محبت منعمند از درد و داغ

سینه بی داغ، صائب محضر بیگانگی است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:31 PM

در بهارستان یکرنگی شراب و خون یکی است

بلبل و گل، سرو و قمری، لیلی و مجنون یکی است

پرده بینایی ما نیست تغییر لباس

گردباد و محمل لیلی درین هامون یکی است

نیست میزان تفاوت در میان عارفان

اعتبار عنبر و کف در دل جیحون یکی است

طوطی هشیار از آیینه بیند پشت و روی

کعبه و بتخانه پیش دیده مجنون یکی است

جوش مستی هر حبابی را فلاطون کرده است

ورنه در خمخانه افلاک، افلاطون یکی است

ترجمان ما حجاب آلودگان بلبل بس است

نامه آشفتگان عشق را مضمون یکی است

شرم عشقم فارغ از شرم رقیبان کرده است

صد حجابم بود در پیش نظر، اکنون یکی است

جوش حسن گلرخان چون گل دو روزی بیش نیست

در بهارستان عالم حسن روزافزون یکی است

پیش ما خونابه نوشان صائب از جوش ملال

نیش و نوش و زهر و تریاق و شراب و خون یکی است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:31 PM

شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است

خانه چون تاریک شد بینا و نابینا یکی است

نیست مجنون را ز شور عشق پروای تمیز

گردباد و محمل لیلی درین صحرا یکی است

نیست تدبیر خرد را در جهان عشق کار

ناخدا و تخته کشتی درین دریا یکی است

ز اختلاف ظرف، گوناگون نماید رنگ می

ورنه در میخانه وحدت می حمرا یکی است

ما نفس بیهوده می سوزیم در آه و فغان

سرکشی و عجز پیش حسن بی پروا یکی است

گوشه گیرانند پیش کوته اندیشان سبک

ورنه شان کوه قاف و شوکت عنقا یکی است

آه ما رعناترست از آه ماتم دیدگان

آنچنان کز جمله شبها شب یلدا یکی است

غافلان از کاهلی امروز را فردا کنند

ورنه پیش خود حساب امروز با فردا یکی است

نیست صدر و آستانی خانه آیینه را

خار و گل را جای در چشم و دل بینا یکی است

اختلاف رنگ، گل را برنیارد ز اتحاد

با دو رنگی پیش یکرنگان گل رعنا یکی است

شق کنند از تیغ صائب گر سر ما چون قلم

سرنمی پیچیم از توحید، حرف ما یکی است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:31 PM

روی کار دیگران و پشت کار من یکی است

روز و شب در دیده شب زنده دار من یکی است

سنگ راه من نگردد سختی راه طلب

کوه و صحرا پیش سیل بی قرار من یکی است

خنده کبک و صدای تیشه های دلخراش

در دل آسوده کوه وقار من یکی است

نیست چون گل جوش من موقوف جوش نوبهار

خون منصورم،خزان و نوبهار من یکی است

قلب من گردیده از اکسیر خرسندی طلا

چهره زرین و قصر زرنگار من یکی است

بی تأمل بر نمی دارم قدم از جای خویش

خار و گل ز آهستگی در رهگذر من یکی است

گر چه در ظاهر عنان اختیارم داده اند

حیرتی دارم که جبر و اختیار من یکی است

ساده لوحی فارغ از رد و قبولم کرده است

زشت و زیبا در دل آیینه وار من یکی است

جوش گل غافل نمی سازد مرا زان گلعذار

گر شود عالم نگارستان، نگار من یکی است

نیست هر لخت از دل صد پاره ام جایی گرو

سکه سیم و زر کامل عیار من یکی است

می برم چون چشم خوبان دل به هر حالت که هست

خواب و بیداری و مستی و خمار من یکی است

من که چون گوهر ز آب خویش دریایی شدم

ساحل خشک و محیط بی کنار من یکی است

می رباید کوه را چون کاه صائب سیل عشق

ورنه کوه قاف و صبر پایدار من یکی است

ادامه مطلب
جمعه 21 خرداد 1395  - 2:31 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4473072
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث