به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

تو سعی کن که دلت ساده از رقم گردد

که دل چو پاک شد از نقش، جام جم گردد

قضا چو تیغ برآرد گشاده ابرو باش

که این سلاح ز چین جبین دو دم گردد

قدم ز دایره اختیار بیرون نه

که راه کعبه مقصود یک قدم گردد

نظر سیاه نسازد به ملک هر دو جهان

ز درد و داغ تو هر دل که محتشم گردد

گران بود به نظرها چو حلقه در مرگ

ز بار منت احسان قدی که خم گردد

به تلخ و شور چو زمزم کسی که قانع شد

چو کعبه در نظر خلق محترم گردد

ز حد خویش برون هرکه پای نگذارد

کبوتری است که پیوسته در حرم گردد

به نقش کم ز بساط جهان قناعت کن

که نقش کم چو شود چشم شور کم گردد

چو می توان به خوشی نقد وقت را گذراند

روا مدار که این خرده خرج غم گردد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:41 PM

ز بردباری من موج می شود لنگر

ز خاکساری من صدر آستان گردد

فلک ز بار غم من به خاک بندد نقش

زمین ز بال و پر شوقم آسمان گردد

اگر چه خضر ز آب حیات سیراب است

ز یاد تیغ تواش آب در دهان گردد

شدی چو پیر ز اهل جهان کناری گیر

که هرکه مانده شود بار کاروان گردد

به قسمت ازلی باش از جهان خرسند

که چون فضول شود میهمان گران گردد

چو ماه عید عزیز جهان شود صائب

ز بار درد قد هر که چون کمان گردد

نسیم گل ز سبکروحیم گران گردد

ز چرب نرمی من مغز استخوان گردد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:41 PM

ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد

که هرکه مانده شود بار کاروان گردد

مکن تکلف بسیار، کز مروت نیست

که میهمان خجل از روی میزبان گردد

مجو زیاده درین میهمانسرا ز نصیب

که میهمان ز فضولی به دل گران گردد

دل آرمیده شود نفس چون به فرمان شد

که ایمنی سبب خواب پاسبان گردد

به بلبلی که بدآموز شد به کنج قفس

زبان مار خس و خار آشیان گردد

نثار عشق جوانمرد کرده نقد حیات

غریب نیست زلیخا اگر جوان گردد

زبان شمع به صد آب و تاب می گوید

که مد عمر سبکسیر از زبان گردد

به قدر آنچه کنند ایستادگی در فکر

سخن به گرد جهان آنقدر روان گردد

به نان خشک قناعت کند سعادتمند

هما ز مغز تسلی به استخوان گردد

ز شورچشمی ادبار غافل افتاده است

سبکسری که به اقبال شادمان گردد

به خرد کردن دانه است آسیا را چشم

مدان ز لطف اگر گردت آسمان گردد

اگر به کوه گرانسنگ پا بیفشارم

ز برق تیشه تردست من روان گردد

مکن ز سختی ایام رو ترش صائب

که مغز، نرم ز زندان استخوان گردد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:41 PM

ز می فروغ لب یار بیشتر گردد

ز آب، آتش یاقوت شعله ور گردد

چه غم ز زخم زبان است خاکساران را؟

به گرد باد خس و خار بال و پر گردد

تو چون به جلوه مستانه قد برافرازی

فلک چو سبزه خوابیده پی سپر گردد

چنان که صبح شود اختر از نظر پنهان

ز خنده راز دهانش نهفته تر گردد

یکی هزار شود داغ در دل غمگین

زمین سوخته گلشن به یک شرر گردد

نظر به چشمه حیوان سیه نمی سازد

ز آب تیغ شهادت لبی که تر گردد

نمی شود به ضعیف از قوی ستم نرسد

همیشه کوه گران، بار بر کمر گردد

ثمر به سنگ گران است بر سبک مغزان

نهال ما به چه امید بارور گردد؟

چرا ز مردم بیگانه مردمی جوید؟

به چشم هرکه رگ خواب نیشتر گردد

در بهشت گشایند بر رخش صائب

مرا به میکده هرکس که راهبر گردد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:41 PM

ز درد و داغ، دل تیره دیده ور گردد

زمین سوخته روشن به یک شرر گردد

چنان که می شود آتش بلند از دامن

ز نامه شوق ملاقات بیشتر گردد

بود حلاوت عشاق در گرفتاری

ز بند، حوصله نی پر از شکر گردد

شود ز هاله کمربسته حسن ماه تمام

ز طوق فاختگان سرو دیده ور گردد

خط مسلمی آفت است گمنامی

سیاه روز عقیقی که نامور گردد

ز دست دامن آوارگی مده زنهار

که تنگ دامن صحرا ز راهبر گردد

غریب نیست شود مشک، اشک خونینش

ز دور خط تو هر دیده ای که برگردد

به زیر پای کسی کز سر جهان خیزد

فلک چو سبزه خوابیده پی سپر گردد

حضور صافدلان زنگ می برد از دل

که آب، سبز محال است در گهر گردد

عرق به دامنم از چهره پاک خواهد کرد

ز اشتیاقم اگر یار باخبر گردد

مکن به ریختن خون ز چشم تر امساک

که خون مرده دلان خرج نیشتر گردد

دلم ز چین جبینش چو بید می لرزد

سفینه مضطرب از موجه خطر گردد

شود گشادگیش قفل بستگی صائب

ز هر دری که گدا ناامید برگردد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:41 PM

ز چهره تو نگه داغدار برگردد

نسیم، سوخته زین لاله زار برگردد

کجا به دست من افتد، که پنجه خورشید

ز طرف دامن او رعشه دار برگردد

مدار بوسه ازان روی شرمناک طمع

که خضر تشنه ازین چشمه سار برگردد

ز مار مهره به افسون جدا نمی گردد

چگونه دل ز سر زلف یار برگردد؟

شود ز بی اثری تازه داغ ناله من

چو ناامید کسی از شکار برگردد

نشاط رفته ز دوران مجوی، هیهات است

که سیل باز به این کوهسار برگردد

ز برگ عیش تمنا مکن ثبات و قرار

که یک نفس ورق نوبهار برگردد

رهین منت دونان نمی توان گردید

خوشا کسی که ازو روزگار برگردد

کلاه گوشه قدرش به خاک راه افتد

عزیزی از در هرکس که خوار برگردد

نمی شود ز مگس خیرگی به راندن دور

ز منع، سفله کجا شرمسار برگردد؟

ز عمر خضر زمانی درازتر باید

که آب رفته به این جویبار برگردد

فرود رود به زمین هرکه از ره باطل

به روشنایی شمع مزار برگردد

مریز رنگ اقامت درین تماشاگاه

که گل پیاده درآید، سوار برگردد

ز بیوفایی آن شوخ چشم نزدیک است

که صائب از سر عهد و قرار برگردد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:41 PM

زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد

اگرچه نفس از آیینه بی صفا گردد

به شیوه های تو هرکس که آشنا شده است

به حیرتم که دگر با که آشنا گردد

ز حکم تیغ قضا سر نمی توان پیچید

وگرنه کیست ازان آستان جدا گردد؟

ز طاعت است فزون آبروی تقصیرش

نماز هرکه ز نظاره ات قضا گردد

دل از غبار کدورت کمال می گیرد

گهر ز گرد یتیمی گرانبها گردد

به ناله های پریشان امیدها دارم

جدا رود ز کمان تیر و جمع وا گردد

ز فکر دانه مخور زیر آسمان دل خویش

به آب خشک محال است آسیا گردد

یکی شود ز خموشی هزار بیگانه

به یک سخن دو لب از یکدگر جدا گردد

بسا بهار و خزان را که پشت سر بیند

چو سرو هر که درین باغ یک قبا گردد

بهشت نسیه خود نقد می کند صائب

اگر به حکم قضا آدمی رضا گردد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:41 PM

ز درد و داغ دل تیره خوش جلا گردد

ز گلخن آینه تار باصفا گردد

یکی هزار کند شوق را جدایی اصل

که قطره سیل شود سوی بحر وا گردد

تو سعی کن که به سعادت رسیدگان پیوند

که استخوان به هما چون رسد هما گردد

به خاکبوس حریمش برهنه می آیند

کسی که چون حرم کعبه یک قبا گردد

به راست خانگی خویش اعتماد مکن

که تیر راست بسی از هدف خطا گردد

به احتیاط قدم می نهند بینایان

به وادیی که در او کور بی عصا گردد

به چاره ساز ز بیچارگی توان پیوست

امیدهاست به دردی که بی دوا گردد

به آتش است سزاوار چهره سختی

که سنگ کاسه دریوزه گدا گردد

چو سرو هرکه به آزادگی قناعت کرد

ز برگریز محال است بینوا گردد

اگر به خاک نریزی تو آبروی طمع

به مدعای تو این هفت آسیا گردد

به وصل کعبه رسد بی دلیل و راهنما

مرا کسی که به بتخانه رهنما گردد

به زندگانی جاوید می رسد چون خضر

دلی که آب ازان آتشین لقا گردد

ز شرم بی ثمری پشت من دو تا شده است

اگرچه شاخ ز جوش ثمر دو تا گردد

رقیب را نتوان مهربان به احسان کرد

به طعمه کی سگ دیوانه آشنا گردد؟

ادا به صبح بناگوش می توان کردن

صبوحیی که در ایام گل قضا گردد

نمی کند به شکر تلخ، کام خود صائب

چو طوطیان به سخن هرکه آشنا گردد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:41 PM

دل از سفر ز بد و نیک باخبر گردد

به قدر آبله هر پای دیده ور گردد

ترا ز گرمروان آن زمان حساب کنند

که نقش پای تو گنجینه گهر گردد

ز شرم حسن محابا نمی کند عاشق

حجاب عشق مگر پرده نظر گردد

توانگری ندهد سود تنگ چشمان را

که حرص مور ز خرمن زیادتر گردد

اگر ز پای درآید نیفتد از پرگار

به گرد نقطه دل هرکه بیشتر گردد

ز روشنایی دل نفس گوشه گیر شده است

که دزد در شب مهتاب بیجگر گردد

طمع ز عمر سبکرو مدار خودداری

چگونه سیل ز دریا به کوه بر گردد؟

کجا رسد خبر دوستان به مشتاقی

که از رسیدن مکتوب بیخبر گردد

بس است زهد مرا بویی از شراب کهن

که خار خشک فروزان به یک شرر گردد

کشیده دار عنان نظر ز چهره یار

که این ورق به نسیم نگاه برگردد

چنین به جلوه درآیند اگر بلندقدان

فلک چو سبزه خوابیده پی سپر گردد

به روی تازه قناعت کن از ثمر صائب

که سرو و بید محال است بارور گردد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:41 PM

شبی ستاره دولت به بام ما افتد

که از لب تو شرابی به جام ما افتد

چنین که شرم گرفته است در میان او را

کجا رهش به غلط بر مقام ما افتد؟

سیاهرویی ما نیست قابل اصلاح

ز مه گره به سر زلف شام ما افتد

لبی که رنگ نمی گیرد از فروغ سهیل

کجا به فکر جواب سلام ما افتد؟

سیاه خانه نشینان لامکان دشتیم

ز ماهتاب چه پرتو به بام ما افتد؟

به کشوری که هما مرغ خانگی شده است

نشد که سایه جغدی به بام ما افتد

دلی که نقد کند نسیه قیامت را

به فکر یار قیامت خرام ما افتد

کنون که از خط مشکین سیاه مست شده است

امید هست لب او به کام ما افتد

ز نارسایی طالع نمی شود قسمت

که راه نکهت گل بر مشام ما افتد

به اختیار محال است ترک جام کنیم

مگر ز بیخودی از دست، جام ما افتد

ز خط سبز مگر تنگ شکرش صائب

به فکر طوطی شیرین کلام ما افتد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:41 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4335294
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث