به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست

هر که از خود می دود بیرون به استقبال اوست

سرو سیمینی کز او مجنون بیابانی شده است

حلقه چشم غزالان حلقه خلخال اوست

از کمند عشق برق و باد نتوانست جست

وای بر صیدی که این صیاد در دنبال اوست

قهرمان عشق دلها را مسخر کرده است

هر کجا آهی که بینی رایت اقبال اوست

نیست ممکن دل به جا ماندن درین وحشت سرا

بیخودی تمهید پرواز و تپیدن بال اوست

تشنه تیغ شهادت را مذاق دیگرست

ورنه آب زندگی در پرده تبخال اوست

باشد از سرگشتگی دور نشاطش برقرار

چون فلک ها مرکز پرگار هر کس خال اوست

سرنمی آید به سامان تا ز سامان نگذرد

دل نمی گردد پریشان تا پریشان حال اوست

نیست صائب غیر شهباز سبک پرواز دل

لامکان سیری که این نه بیضه زیر بال اوست

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:22 PM

 

افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست

خرده انجم سپند روی آتش فام اوست

ذکر او دل زنده دارد چرخ مینا رنگ را

جان این فیروزه در دست خواص نام اوست

صبح محشر انتظار جلوه او می کشد

چشم خورشید قیامت بر کنار بام اوست

گل عبث در دامن باد صبا آویخته است

گوش هر بی درد، کی شایسته پیغام اوست؟

روی در بیت الحرام عشق دارد آفتاب

پرنیان صبح صادق جامه احرام اوست

مردم باریک بین در وصل هجران می کشند

مرغ زیرک گر به شاخ گل نشیند دام اوست

ابر سیرابی که بر خارا کند گوهر نثار

وز ندامت تر نگردد، التفات عام اوست

از سر سرگشته گرداب و رقص گردباد

می توان دانست بر و بحر بی آرام اوست

چون نترسد چشم من صائب ز زهر چشم او؟

شور دریای محیط از تلخی بادام اوست

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:22 PM

 

آن که چاک سینه ام از غمزه بیباک اوست

خنده صبح قیامت یک گریبان چاک اوست

باده عشق از سبکروحی به ما آمیخته است

ورنه روی آسمان نیلی ز دست تاک اوست

برق می بوسد زمین خاکساران را ز دور

وقت آن کس خوش که تخمش در زمین پاک اوست

دام راه ما نگردد حلقه زلف مجاز

ما و صیادی که گردون حلقه فتراک اوست

مرگ می ترسد ز عاشق، ورنه در روی زمین

هر که را گیرند نام از سرکشان، در خاک اوست

آن که صائب نعل ما از شوق او در آتش است

خرده انجم سپند روی آتشناک اوست

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:22 PM

آن که داغ لاله زار از روی آتشناک اوست

سینه ما چاک چاک از غمزه بیباک اوست

آن که چون مجنون مرا سر در بیابان داده است

حلقه چشم غزالان حلقه فتراک اوست

می کند روشندلان را تربیت دهقان عشق

دانه های پاک یکسر در زمین پاک اوست

پخته می گردد دل خامان ز درد و داغ عشق

آفتاب این ثمرها روی آتشناک اوست

چون هدف هر کس که شد در خاکساریها علم

هر کجا تیر جگردوزی بود در خاک اوست

گر به ظاهر خاطر صائب غمین افتاده است

عشرت روی زمین در خاطر غمناک اوست

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:22 PM

هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست

از بهار زندگانی بهره او گفتگوست

گر نخواهد میهمان دل شد آن یار عزیز

آه چندین خانه دل را چرا در رفت و روست؟

با تعلق سجده درگاه حق مقبول نیست

از دو عالم دست شستن این عبادت را وضوست

لنگر بی تابی عاشق نمی گردد وصال

ماهی بی صبر را هر موج بال جستجوست

در بیابانی که آن آهوی مشکین می چرد

نقش پای رهروان چون ناف آهو مشکبوست

گر به ظاهر چشم ما خشک ست چون جام تهی

گریه مستانه ما همچو مینا در گلوست

گر به گل رفته است پای خم ز مستی باک نیست

سیر و دور آسیای جام در دست سبوست

پرده پوشی دامن آلودگان را لازم است

چاک در پیراهن یوسف چه محتاج رفوست؟

می شود بی برگ صائب زود نخل میوه دار

سرو از بی حاصلی در چار موسم تازه روست

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:22 PM

نازک اندامی که عالم تشنه آغوش اوست

سایه بالای او از سرکشی همدوش اوست

باده تلخی که ما را در سماع آورده است

نه خم افلاک در وجد و سماع از جوش اوست

زان گلاب تلخ کز رخساره گل می چکد

می توان دانست پند بلبلان در گوش اوست

می توان خواند از بیاض چهره اش چون خط سبز

گفتگوهایی که پنهان در لب خاموش اوست

آدمی گر خون بگرید از گرانباری رواست

کانچه نتوانست بردن آسمان، بر دوش اوست

طوق قمری گر چه باشد صائب از دل تنگتر

سرو با آن دستگاه حسن در آغوش اوست

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:22 PM

با حجاب جسم خاکی جان روشن دشمن است

مغز چون گردید کامل پوست بر تن دشمن است

بر تو تلخ از تن پرستی شد ره باریک مرگ

رشته فربه به چشم تنگ سوزن دشمن است

ما درین ظلمت سرا از دل سیاهی مانده ایم

ورنه هر آیینه روشن به گلخن دشمن است

روح هیهات است لنگر در تن خاکی کند

شاهباز لامکانی با نشیمن دشمن است

جان فانی جنگ دارد با زمین و آسمان

این شرار کم بقا با سنگ و آهن دشمن است

در نگیرد صحبت آیینه و زنگی به هم

آسمان نیلگون با جان روشن دشمن است

با تعین جنگ دارد مشرب فقر و فنا

با حباب و موج این دریای روشن دشمن است

جوهر شمشیر من بند زبان عیبجوست

خون خود را می خورد هر کس که با من دشمن است

یوسف مصری به چاه از دامن اخوان فتاد

ایمنی هر کس که می جوید به مأمن دشمن است

آفتاب از اوج عزت می نهد رو در زوال

ساده لوح است آن که با اقبال دشمن دشمن است

از تهی چشمان حضور دل به غارت می رود

گوشه گیر عافیت با چشم روزن دشمن است

صحبت رنگین لباسان بی غمی می آورد

بلبل درد آشنای ما به گلشن دشمن است

خود مگر از جامه فانوس، شمع آید برون

ورنه دست بی نیاز ما به دامن دشمن است

آه من خم در خم افلاک دارد روز و شب

هر که صائب باد دست افتد به خرمن دشمن است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:22 PM

مردم بیدرد را دل از شکستن ایمن است

گوشه این فرد باطل از شکستن ایمن است

با دل آگاه دارد کار عشق سنگدل

بیشتر دلهای غافل از شکستن ایمن است

دانه نشکسته می دارد خطر از آسیا

تا درستی نیست با دل از شکستن ایمن است

در گذر از پیکر خاکی که کشتی در محیط

تا نیارد رو به ساحل از شکستن ایمن است

چون به هم پیوست دلها سد آهن می شود

توبه یاران یکدل از شکستن ایمن است

عشق کار مومیایی می کند با رهروان

پای هر کس شد درین گل از شکستن ایمن است

پرده شرمی اگر با آفتاب جود هست

رنگ بر رخسار سایل از شکستن ایمن است

محو نتوان کرد از دل پیچ و تاب عشق را

تا قیامت این سلاسل از شکستن ایمن است

هر کجا صائب شود ستاری حق پرده پوش

رنگ دعویهای باطل از شکستن ایمن است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:22 PM

خاکساری تا دلیل جان آگاه من است

می کند هموار هر چاهی که در راه من است

مشت بر خارا زدن، بازوی خود رنجاندن است

می کند با خویش بد هر کس که بدخواه من است

انتقام از دشمن عاجز به نیکی می کشم

می کنم سرسبز خاری را که در راه من است

خصم می پیچد به خویش از بردباری های من

این خروش سیل از دیوار کوتاه من است

بلبل از غیرت به خون من گواهی می دهد

ورنه هر برگی درین گلشن هواخواه من است

دشت مجنون آهنین پایی ندارد همچو من

دود از هر جا که برخیزد قدمتگاه من است

این جواب آن غزل صائب که می گوید کلیم

هر چه جانکاه است در این راه، دلخواه من است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:22 PM

عالم مکار با ارباب عقبی دشمن است

این چه خس پوش با دلهای بینا دشمن است

اهل ابرامند محروم از کرامت های عشق

بی سؤال آن کس که بخشد، با تقاضا دشمن است

وادی هموار رهرو را کند سر در هوا

آن که ما را گل فشاند در ته پا دشمن است

باطن روشن ضمیران تیغ صیقل داده ای است

وای بر سنگی که با آیینه ما دشمن است

چاره بیماری عشق است پرهیز از طبیب

هر که قدر درد داند، با مداوا دشمن است

در سر شوریده هر کس که ذوق کار هست

با شتاب و اهتمام کارفرما دشمن است

دشمن خونخوار را احسان گوارا می کند

عاقبت اندیش با اقبال دنیا دشمن است

نیست جز خواب پریشان، نقش ها آیینه را

هر که از روشندلان شد، با تماشا دشمن است

دست پیش آسمان سازند کم ظرفان دراز

همت دریاکشان با جام و مینا دشمن است

از دو عالم، حرف پیش عاشق یکدل مگو

هر که شد یکرنگ، با گلهای رعنا دشمن است

شیر خود خون می کند طفلی که پستان می گزد

بد گهر از جهل با چرخ مصفا دشمن است

گوش سنگین می کند بیهوده گویان را سبک

زین سبب واعظ به رند باده پیما دشمن است

شیوه عاجزکشی عام است در بدگوهران

با تهی پایان سراسر خار صحرا دشمن است

از نفاق خصم پنهان می کشم صائب ملال

ورنه دارم دوست آن کس را که پیدا دشمن است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:22 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4474874
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث