به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است

پایکوبی زندگی را در ته پا کردن است

جوش بیتابی زدن در آتش وجد و سماع

شیره جان را ز درد تن مصفا کردن است

محمل جان را به منزل بی قراری می برد

بادبان کشتی دل دست بالا کردن است

در طریق عشق سستی سنگ راه سالک است

ساحل این بحر خونین دل به دریا کردن است

مذهب و مشرب به هم آمیختن چون عارفان

در فضای مهره گل، سیر صحرا کردن است

صرف دنیا کردن اوقات عزیز خویش را

ماه کنعان را به سیم قلب سودا کردن است

هیچ کاری برنمی آید ز پای آهنین

قطع راه عشق در قطع تمنا کردن است

در هوای سیم و زر دل را پریشان ساختن

بهر کاغذ باد، مصحف را مجزا کردن است

سیر بازیگاه عالم طفل طبعان می کنند

چشم حق بین را چه پروای تماشا کردن است؟

پی به کنه خویش بردن کار هر بی ظرف نیست

خودشناسی بحر را در قطره پیدا کردن است

مرگ از قطع تعلق ناگوار طبعهاست

فقر زهر نیستی بر خود گوارا کردن است

خودپسندی در به روی خود برآوردن بود

بیخودی پیش از سفر خود را مهیا کردن است

جمع کردن از پریشانی حواس خویش را

از پی صید معانی دام پیدا کردن است

تا درین ماتم سرا چون گل نظر وا کرده ایم

عشرت ما خنده بر اوضاع دنیا کردن است

سینه را از درد و داغ عشق گلشن ساختن

پیش ما صائب زمین مرده احیا کردن است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:16 PM

هر چه دارد در خم سربسته گردون از من است

می به حکمت می خورم، جای فلاطون از من است

تا خم می در زمین خانه ام در خاک هست

عشرت روی زمین با گنج قارون از من است

نیست چون عنقا ز من جز نام چیزی در میان

خود پرستش می کند خود را و ممنون از من است

از تلاش قرب ظاهر با خیالش فارغم

لفظ از هر کس که خواهد باش، مضمون از من است

خلوت اندیشه ام چون غنچه لبریز گل است

خار دیوارست هر نقشی که بیرون از من است

باده پر زور در مینا سرایت می کند

این که پیراهن درد هر صبح گردون از من است

اهل معنی می زنند از غیرت من پیچ و تاب

مصرعی را می کند گر سرو موزون از من است

با جنون شهری من برنمی آید کسی

در بیابان این چنین سرگشته مجنون از من است

بوی خون می آید از تیغ زبان بلبلان

ورنه می گفتم که روی باغ گلگون از من است

می زنم نقش دگر بر آب در هر دم زدن

رنگ دریای سخن صائب دگرگون از من است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:16 PM

نوبهار آیینه طبع سخنساز من است

برگ گل چون عندلیبان پرده ساز من است

ناله مستانه من بیخودی می آورد

هر که از خود می دود بیرون به آواز من است

چون صدف، آبی که دارد گوهر من در گره

همچو سیل نوبهاران خانه پرداز من است

خار صحرای علایق نیست دامنگیر من

گردبادم، ریشه من بال پرواز من است

چون صدف نتوان به تیغ از هم جدا کردن لبم

خون خود را می خورد آن کس که غماز من است

از نظر بازی شود روشن دل تاریک من

روزن غمخانه من دیده باز من است

از نگاهی می توان صائب مرا تسخیر کرد

هر که را مژگان گیرایی است شهباز من است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:16 PM

کاسه سر را خطر از مغز پر جوش من است

عالمی زین باده سر جوش مدهوش من است

شعله ای کز یک شرارش طور صحرا گرد شد

سالها شد تا نهان در زیر سرپوش من است

موجه من نعل وارون می زند از پیچ و تاب

ورنه آن بحر گران لنگر در آغوش من است

می کنم از خرقه پشمینه وحشت چون غزال

نافه را خون در دل از فقر قباپوش من است

با خیال خود ز لذت ها قناعت کرده ام

اعتبارات جهان خواب فراموش من است

پشت بر کوه بدخشان است مخمور مرا

تا سبوی باده گلرنگ بر دوش من است

باده پر زور من آتش عنان افتاده است

خشت خم، چون ماه، گردون سیر از جوش من است

دشمن آتش زبان را در جگرگاه غرور

تیغ ها خوابیده از لبهای خاموش من است

می گذارد ناف از خورشید تابان بر زمین

گر فلک بردارد این باری که بر دوش من است

لاف تردستی ز روشن گوهران زیبنده نیست

ورنه از گرداب، دریا حلقه در گوش من است

شمع در فانوس می لرزد ز دست انداز من

گر چه در بیرون در چون حلقه آغوش من است

نیست از خار سر دیوار، گلشن را گزیر

نیش زهرآلود ارباب حسد نوش من است

پرده پوشی مجرمان را پرده داری می کند

چشم خود از عیب پوشیدن خطاپوش من است

می شود در حالت مستی حواسم جمعتر

موجه دریای می شیرازه هوش من است

سیر و دور هاله من از فلکها برترست

گر رود بر آسمان آن مه در آغوش من است

صائب از طبع روان آب حیات عالمم

تیره بختی های من نیل بناگوش من است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:16 PM

 

شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است

همچو اختر در دل شب، روز بازار من است

مصر انصاف از زلیخاهمتان خالی شده است

ورنه چندین ماه کنعانی به بازار من است

گر چه در کار کسی هرگز گره نفکنده ام

سبحه صد دانه غم رشته کار من است

موج طوفان بلا چون دست بر ترکش زند

تیر روی ترکشش مژگان خونبار من است

صائب از بس همت من سربلند افتاده است

لاله خورشید ننگ طرف دستار من است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:16 PM

 

لطف او با دیگران ناز و عتابش بر من است

صحبت گرمش به اغیار و کبابش بر من است

یک سر مو غافل از حال ضعیفان نیستم

گر فتد مویی در آتش پیچ و تابش بر من است

کرم شب تابی فلک گر شمع بالینم کند

منت روی زمین از آفتابش بر من است

می کند هر کس به غیر از حق سئوال از دیگران

مشت خاکی بر دهانش زن جوابش بر من است!

حاصل فرمانروایی نیست جز وزر و وبال

بی حسابی می کند هر کس، حسابش بر من است

خشک مغزان را کنم صائب به شعر تر علاج

هر که را دردسری گیرد گلابش بر من است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:16 PM

دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است

چشم گریان من از رخسار جانان روشن است

روشن از خورشید تابان است اگر روی زمین

ظلمت آباد دل از آیینه رویان روشن است

می کند دل را سیه، رویی که شرم آلود نیست

محفل ما از چراغ زیر دامان روشن است

گریه از آیینه دل می زداید تیرگی

شمع چندانی که چشمش هست گریان روشن است

حسن کامل را به از حیرت نباشد شاهدی

راحت قربانیان از چشم حیران روشن است

بر مزار عاشقان گر نیست شمعی گو مباش

کز دل خونگرم خود خاک شهیدان روشن است

قسمت ما نیست از صبح وطن جز تیرگی

چشم ما از سرمه شام غریبان روشن است

کار گویا می کند کوته زبان لاف را

جوهر شمشیر از زخم نمایان روشن است

می توان ره بردن از عنوان به مضمون نامه را

خلق صاحبخانه از سیمای دربان روشن است

در حریم زلف خود باد صبا را ره مده

کز دل سوزان عاشق این شبستان روشن است

گر شود روشن ز مهر و مه سرای دیگران

خانه اهل کرم صائب ز مهمان روشن است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:16 PM

چشم من از گریه مستانه من روشن است

خانه من چون صدف از دانه من روشن است

شعله سودای من آهن گداز افتاده است

دیده زنجیر از دیوانه من روشن است

نیست چون آیینه نور عاریت در خانه ام

از صفای سینه من خانه من روشن است

گر چه از گرد کسادی مهره گل گشته ام

نه صدف از گوهر یکدانه من روشن است

جلوه فانوس دارد در نظر پروانه را

بس که از سوز درون کاشانه من روشن است

دیده جغدست شمعی هست اگر ویرانه را

از فروغ داغ سودا، خانه من روشن است

می شوم من داغ هر کس را که می سوزد فلک

از چراغ دیگران غمخانه من روشن است

دیده شیر از غم دنیا نگهبان من است

از شراب لعل تا پیمانه من روشن است

من سیه روزم، و گرنه سر به سر روی زمین

از فروغ طلعت جانانه من روشن است

سینه گرمم جهانی را به جوش آورده است

عالمی را شمع از آتشخانه من روشن است

سختی ایام نتواند مرا افسرده ساخت

چون شرر در سنگ خارا دانه من روشن است

گر ز روزن دیگران را خانه روشن می شود

صائب از بی روزنی کاشانه من روشن است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:16 PM

دل چو کشتی، جان روشن عالم آب من است

بادبان و لنگرش بیداری و خواب من است

از فروغ عاریت پاک است وحدت خانه ام

زردی رخساره من شمع محراب من است

ثابت و سیاره گردون من اشک است و داغ

آه سردی کز جگر برخاست مهتاب من است

بوریا کز خشک مغزی خواب مردم تلخ ازوست

موج دریای حلاوت از شکر خواب من است

نیست چون خواب گران، سامان خودداری مرا

گر همه یک قطره آب است، سیلاب من است

باعث محرومیم قرب است مانند حباب

عین دریا پرده چشم گرانخواب من است

بی قراری های من در گرد دارد چرخ را

جنبش این شیشه ها از جوش سیماب من است

از تنور خاک چون طوفان برونم می کشد

شورشی کز شوق او در جان بی تاب من است

آتشی کز شوق او صائب مرا در زیر پاست

خار صحرای ملامت فرش سنجاب من است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:16 PM

بیخودی دامن به جسم خاکسار افشاندن است

از رخ آیینه هستی غبار افشاندن است

ریختن رنگ اقامت در جهان بی ثبات

در زمین کاغذین، تخم شرار افشاندن است

صرف با دلمردگان اوقات خود را ساختن

باده بر خاک سیه، گل بر مزار افشاندن است

وقت خوش از صحبت بی حاصلان کردن طمع

از تهی مغزی ز سرو و بید بار افشاندن است

از سبکروحان گذشتن سرسری چون برق و باد

آستین چون شاخ گل بر نوبهار افشاندن است

عاشق شوریده را ترساندن از زخم زبان

خار و خس سیلاب را در رهگذار افشاندن است

جانفشانی کردن عشاق در دوران خط

بر سر پروانه شاهان نثار افشاندن است

قطره ناچیز را دریای گوهر ساختن

خرده جان را به تیغ آبدار افشاندن است

راه گردانیدن از امیدوار خویشتن

خاک نومیدی به چشم انتظار افشاندن است

ریختن می در گلوی زاهدان بی نمک

آب حیوان در زمین شوره زار افشاندن است

جود صائب در زمان تنگدستی خوشنماست

ورنه کار ابر در جوش بهار، افشاندن است

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 خرداد 1395  - 8:16 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4474853
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث