به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

گر خس و خار ز گرداب برون می آید

خواجه از عالم اسباب برون می آید

نشود عقل حریف می گلرنگ به زور

ناشناور کی ازین آب برون می آید؟

سد یأجوج سخن نیست به جز خاموشی

شیشه از عهده سیماب برون می آید

عشق با حسن بود در ته یک پیراهن

ذره با مهر جهانتاب برون می آید

می کند رحم تراوش ز دل سنگ ترا

اگر از دست گهر آب برون می آید

غفلت از تشنه لبی سوخت مرا در جایی

که به ناخن ز زمین آب برون می آید

خامشی مهر لب هرزه درایان گردد

بحر از عهده سیلاب برون می آید

کشتی عقل فکندیم به دریای شراب

تا ببینیم چه از آب برون می آید!

اگر آن موی کمر ترک خم و پیچ کند

صائب از رشته جان، تاب برون می آید

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:21 PM

ناله ای کز دل بیدرد برون می آید

تیغی از پنجه نامرد برون می آید

غم دنیا نه حریفی است که مغلوب شود

مرد ازین معرکه نامرد برون می آید

رنگ در آب و گلم گریه خونین نگذاشت

لاله از تربت من زرد برون می آید

چون گهر گرچه جگرگوشه این دریایم

از یتیمی ز دلم گرد برون می آید

عشق را از نظر گرم کند حسن ایجاد

ذره با مهر جهانگرد برون می آید

گر فتد ره به خرابات مغان قارون را

به دو پیمانه جوانمرد برون می آید

ماه در زیر سپر می شود از هاله نهان

هر شبی کان مه شبگرد برون می آید

گرچه از زیر و زبر کردن غمخانه ما

سالها رفت، همان گرد برون می آید

سببش تنگی خانه است نه بیدردیها

از دل صائب اگر درد برون می آید

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:21 PM

اگر از سنگ رگ سنگ برون می آید

ریشه غم ز دل تنگ برون می آید

باده روح درین شیشه نخواهد ماندن

آخر این آینه از زنگ برون می آید

سنگ اطفال به مجنون چه تواند کردن؟

این شرار از جگر سنگ برون می آید

شیوه عشق وفادار همان یکرنگی است

حسن هرچند به صد رنگ برون می آید

خون چو شد مشک، نماند به ته پوست نهان

از عقیقش خط شبرنگ برون می آید

حسن سنگین دل اگر گشت ملایم چه عجب؟

مومیایی ز دل سنگ برون می آید

می شود صائب ازان موی کمر نازکتر

تا سخن زان دهن تنگ برون می آید

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:21 PM

دلبری از خم گیسوی سخن می آید

بوی فیض از گل شب بوی سخن می آید

عقده دل که در او ناخن الماس شکست

فتحش از جنبش ابروی سخن می آید

پنجه در پنجه اعجاز مسیحا کردن

از سبکدستی بازوی سخن می آید

آستین بر رخ گلزار بهشت افشاند

نکهتی کز گل خودروی سخن می آید

عرق کلک سبکسیر مرا پاک کنید

که ز گلگشت سر کوی سخن می آید

صائب از دست منه کلک گهربارت را

این نهالی است کز او بوی سخن می آید

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:21 PM

خانه بر دوش غریبی ز وطن می آید

رو خراشیده عقیقی به یمن می آید

آنچه بر زلف ایاز از دهن تیغ نرفت

از حسودان به سر زلف سخن می آید

حرم عصمت یوسف چه نشاط انگیزست

طفل یکروزه در آنجا به سخن می آید

خاطرش آینه برگ خزان می گردد

هرکه بی باده گلگون به چمن می آید

رخت هستی نگشود از دل ما بند ملال

این گشاد از ید بیضای کفن می آید

صدف از اشک گهر دامن دریا گردد

هر کجا خامه صائب به سخن می آید

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:21 PM

کلکم از سیر بدخشان سخن می آید

سرخ رو از سر میدان سخن می آید

شور غیرت به نمکدان مسیح افکندن

از شکر خنده پنهان سخن می آید

تیر از جوشن الماس ترازو کردن

از کمین جنبش مژگان سخن می آید

سبزی بخت به طاوس دهد راه آورد

طوطیی کز شکرستان سخن می آید

جوی شیری که سفیدست ازو روی بهشت

از سیه چشمه پستان سخن می آید

همه جا دست بدستش به سر کلک برند

هر متاعی که ز یونان سخن می آید

هر نسیمی که گشاید گره از کار دلی

می توان یافت ز بستان سخن می آید

باطن اهل سخن تیغ به کف استاده است

تا که گستاخ به میدان سخن می آید؟

چه شکنها که ز سرپنجه ارباب سخن

به سر زلف پریشان سخن می آید

صبر کن بر ستم چرخ دو روزی صائب

نوبت قافیه سنجان سخن می آید

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:21 PM

سرخوش از صحبت ارباب هوس می آید

شعله طور ز دلسوزی خس می آید

ناکسی بین که سر از صحبت من می پیچد

سر زلفی که به دست همه کس می آید

ای گل شوخ که در شیشه گلابت کردند

هیچ یادت ز اسیران قفس می آید؟

روی گردان نشود صافدل از دشمن خویش

آخر آیینه به بالین نفس می آید

صائب از گردش چرخ است فغان دل ما

می رود محمل و آواز جرس می آید

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:21 PM

چشم آیینه گر از خواب بهم می آید

مژه عاشق بیتاب بهم می آید

خون گرم است علاج دهن شکوه زخم

رخنه دل ز می ناب بهم می آید

خس و خاری که درین دامن صحرا پهن است

به سبکدستی سیلاب بهم می آید

در دل صاف نماند اثر تیغ زبان

زخم این آینه چون آب بهم می آید

صائب از جلوه مستانه آن دشمن دین

لب خمیازه محراب بهم می آید

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:21 PM

از لب خلق دم باد خزان می آید

بوی کافور ازین مرده دلان می آید

باده پاک گهر چشم مرا دریا کرد

کار سنگ یده از رطل گران می آید

دست بر خاطر آگاه ندارد شیطان

گرگ در گله ز تقصیر شبان می آید

در کمانخانه ابروی بلند اقبالش

تیر بی خواست در آغوش کمان می آید

مگر از رخنه دل روی ترا بینم سیر

ورنه تنها چه ز چشم نگران می آید؟

گرچه پیری، مشو از حیله شیطان ایمن

بیشتر وقت سحر خواب گران می آید

کار ما را چه سرانجام تواند دادن؟

سخن ما که به کار دگران می آید

ناتوان باش که در ملک اجابت صائب

ناوک سست کمانان به نشان می آید

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:21 PM

بوی دل از نفس باد صبا می آید

می توان یافت کز آن زلف دوتا می آید

بی قناعت نتوان شد به سعادت مشهور

این صفیری است که از بال هما می آید

ناله و خنده این باغ بهم پیچیده است

غنچه در وقت شکفتن به صدا می آید

همت از پیر مغان جوی که چون کار افتد

کار تیغ دو دم از قد دوتا می آید

می شود گرچه بیابانی از آواز تو هوش

دل رم کرده ز بوی تو بجا می آید

این کمانی که دل وحشی من زه کرده است

یک سر تیر ز من سایه جدا می آید

نیست در غیب اگر باغ و بهاری صائب

اینقدر معنی رنگین ز کجا می آید؟

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 6:21 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4346546
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث