به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

سر آزاده ما منت افسر نکشد

بیضه ما به ته بال هما سر نکشد

هرکه اینجا شود از تیغ شهادت سیراب

منت خشک ز سرچشمه کوثر نکشد

عشق سر بر خط فرمان خرد نگذارد

قلم راست روان منت مسطر نکشد

طاقت بی ثمری نیست سبک مغزان را

بید بر خویش محال است که خنجر نکشد

می شود خرج بدن روح چو تن پرور شد

آتش مرده سر از روزن مجمر نکشد

خوبی گل به نگاهی سپری می گردد

آه اگر بلبل ما سر به ته پر نکشد

داده خویش نگیرند کریمان واپس

ابر ما آب ز سرچشمه گوهر نکشد

فارغ است از غم عالم دل آزاده ما

در حرم وحشت صیاد کبوتر نکشد

باخبر باش کز آیینه ترا خودبینی

ساده لوحانه به زندان سکندر نکشد

شمع حاجت نبود خاک شهیدان ترا

ناز گلگونه رخ لاله احمر نکشد

آنچه بر من شده معلوم ز ستاری حق

پرده از روی گنه دامن محشر نکشد

ادب آموختگان حلقه بیرون درند

سرو را فاخته ما به ته پر نکشد

عزت عشق نگه دار که رعنا نشود

شعله ای را که در آغوش سمندر نکشد

هرکه آورد رگ خواب سخن را در دست

به بریدن چو قلم پای ز دفتر نکشد

گوهر از جوهریان قدر و بها می گیرد

از سخن سنج چرا ناز، سخنور نکشد؟

دیده باز به هرکس که چو میزان دادند

گوهر و سنگ محال است برابر نکشد

موج از چشمه تیغ تو نیفتد به کنار

رخت ازین آب برون هیچ شناور نکشد

در ترازو نبود سنگ تمامش صائب

کعبه و بتکده را هرکه برابر نکشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

کی ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟

مرغ وحشی چه نفس در قفس و دم کشد؟

سخت گستاخ شد از وصل دلم، می ترسم

عاقبت کار من از بوسه به پیغام کشد

از زبان لعل لبش تلخی گفتار نبرد

نمک سنگ کجا تلخی بادام کشد؟

غم مرغان گرفتار ندارد صیاد

مور از رحم مگر دانه به این دام کشد

نکشد پای پر از آبله از خارستان

آنچه پهلوی من از بسرت آرام کشد

دانه اش از گره دام مهیا باشد

هرکه را زلف گرهگیر تو در دام کشد

دست کوتاه، گل از وصل فزون می چیند

شانه گستاخ سر زلف دلارام کشد

شکوه ای کز سر زلف تو مرا هست این است

که دل عاشق و اغیار به یک دام کشد

این چه کیفیت حسن است که مخمور وصال

از لب بام تو می همچو لب جام کشد

آب را دست درین باغ ز حیرت شد خشک

کیست تا دامن آن سرو گل اندام کشد؟

پله ناز تو سنگین تر ازان افتاده است

که ترا جذبه صائب به لب بام کشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

هرکه اینجا ز جگر آه ندامت نکشد

نفس صاف ز دل صبح قیامت نکشد

هرکه خواهد که گرانسنگ بود میزانش

به که امروز سر از سنگ ملامت نکشد

تا ازان یار سفر کرده نگیرد خبری

اشک ما پای به دامان اقامت نکشد

نفس سوخته عشق ز پا ننشیند

تا گلاب از گل خورشید قیامت نکشد

سایه عشق گران است، عجب نیست اگر

سرو در زیر پر فاخته قامت نکشد

کرده ام خنده به ارباب ملامت صائب

اره چون بر سر من سین سلامت نکشد؟

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

دل چسان دست ازان طره طرار کشد؟

چون کسی از دو جهان دست به یکبار کشد؟

سر برآرد چه عجب گر ز گریبان مسیح

سوزنی کز قدم راهروان خار کشد

جای شکرست نه جای گله، گر دیده ورست

هرکه در راه خدا بیشتر آزار کشد

سبک از خواب گرانجان اجل برخیزد

بردباری که درین نشأه فزون بار کشد

کشد از غفلت مردم دل آگاه ملال

بار یک قافله را قافله سالار کشد

گر برابر شود از گرد کسادی با خاک

به ازان است گهر ناز خریدار کشد

می شود باعث بیداری عالم چون صبح

هرکه از صدق نفس از دل افگار کشد

سرکشی لازمه سنگدلان افتاده است

تیغ را چون کسی از قبضه کهسار کشد؟

گر زند مهر خموشی به لب خود طوطی

در بغل آینه را تنگ چو زنگار کشد

می توان گفت که بویی ز محبت برده است

نازگل هر که ز خار سر دیوار کشد

نیست با دیر و حرم مردم حق بین را کار

کور در جستن در، دست به دیوار کشد

نظر پاک به خاک است برابر صائب

ورنه آیینه چرا حسرت دیدار کشد؟

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟

ز استخوان چند کسی ناز طباشیر کشد؟

شوخی حسن نماند به ته پرده شرم

برق را ابر محال است به زنجیر کشد

صدف ما به رگ ابر دهن وا نکند

زخم ما آب ز سرچشمه شمشیر کشد

نتواند سخن عشق کشید از من، غیر

بیجگر طعمه چسان از دهن شیر کشد؟

به خرابی چو توان گشت ز سیلاب ایمن

چه ضرورست کسی منت تعمیر کشد؟

هرکه داند کرم از عفو چه لذت دارد

خجلت جرم ز ناکردن تقصیر کشد

خواب سودازدگان مشق جنون است تمام

از معبر چه کسی منت تعبیر کشد؟

گره رشته بود مانع جولان گهر

دل چسان پای ازان زلف گرهگیر کشد؟

نیست چون دامن صحرای طلب را پایان

به چه امید کسی زحمت شبگیر کشد؟

می شود رزق کمان دست نوازش صائب

گرچه بر خاک هدف را کشش تیر کشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

جذبه ای کو که مرا جانب دلدار کشد؟

دامن جان مرا زین ته دیوار کشد

نظر پاک به خاک است برابر امروز

ورنه آیینه چرا حسرت دیدار کشد؟

ذوق آزار اگر این است که من یافته ام

جای رحم است بر آن کس که ز پا خار کشد

از جهان چشم بپوشید که این خاک سیاه

سرمه خواب به چشم و دل بیدار کشد

نتواند خرد از عالم گل بیرون رفت

کور اگر نیست چرا دست به دیوار کشد؟

نبرد طوطی اگر حرف ز مجلس بیرون

در بغل آینه را تنگ چو زنگار کشد

لب پیمانه به گفتار نیاورد او را

خط مگر حرفی ازان لعل گهربار کشد

خاطر مردم آزاده پریشان نشود

از خزان سرو محال است که آزار کشد

سر برآرد ز گریبان مسیحا صائب

سوزنی کز قدم راهروان خار کشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

دل سودازدگان گوشه نشین می باشد

دانه سوخته در زیر زمین می باشد

ماه در دایره هاله نماید خود را

حسن مشتاق پریخانه زین می باشد

از خط پشت لبت شور به دلها افتاد

سبزه کان ملاحت نمکین می باشد

نیست بی موج بلاگوشه ابروی بتان

این کمندی است که پیوسته به چین می باشد

قسمت سرو درین سبز چمن بار دل است

روزی مردم آزاده همین می باشد

کمر خدمت دل باز نخواهی کردن

گر بدانی، که درین شاه نشین می باشد

نظر عاقبت اندیش به هرکس دادند

هر نگاهش نگه بازپسین می باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

دل پیران کهنسال غمین می باشد

قامت خم شده را داغ نگین می باشد

در دل هرکه بود خرده رازی مستور

همچو دریای گهر تلخ جبین می باشد

از لب ساغر می راز تراوش نکند

ساکن کوی خرابات امین می باشد

یاد رخسار تو هم آتش بی زنهارست

رتبه حسن گلوسوز همین می باشد

خال در کنج لب و گوشه چشم است مقیم

دزد پیوسته طلبکار کمین می باشد

دهن خویش مکن باز به دریا صائب

که غذای صدف از در ثمین می باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

چهره زرد، مرا ساغر زر می بخشد

سینه چاک، مرا فیض سحر می بخشد

گرچه آهونگهان روح فزایند همه

چشم بیمار، مرا جان دگر می بخشد

خرد شیشه دل از سنگ خطر می ترسد

ورنه دیوانه به اطفال جگر می بخشد

رزق صاحب نظران از تو بود خون، ورنه

گل زر سرخ به شبنم به سپر می بخشد

دارد از نقش قدم قافله ها در دنبال

هرکه را شوق پر و بال سفر می بخشد

شست از چشم جهان خواب دم تازه صبح

نفس مردم شبخیز اثر می بخشد

تا یقین شد که بود نیش جهان پرده نوش

سخن تلخ، مرا طعم شکر می بخشد

گرنه فرزند عزیزست به از جان عزیز

چون پدر زندگی خود به پسر می بخشد؟

غافل است از سر آزاد و دل فارغ من

ساده لوحی که به من تاج و کمر می بخشد

می توان برد پی از گرد به تعجیل سوار

نفس از عمر سبکسیر خبر می بخشد

پایه ابر ز دریاست ازان بالاتر

که به هر خشک لبی آب گهر می بخشد

تیر را شهپر پرواز بود صافی شست

دل چو پاک است دعا زود اثر می بخشد

خوابگاهش دهن شیر بود چون مجنون

هرکه را عشق جوانمرد جگر می بخشد

توتیای نظر پاک بود دامن پاک

نکهت مصر به یعقوب نظر می بخشد

کیسه بر چرخ مدوزید که این دون همت

ماه را از دل خود زاد سفر می بخشد

کشت چون برق ز باران پیاپی سوزد

می ز اندازه چو شد بیش، ضرر می بخشد

کرد دیوانه مرا ناله بلبل صائب

ناله ای کز سر دردست اثر می بخشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

شکوه اهل دل از خلق نهان می باشد

این عقیقی است که در زیر زبان می باشد

صحبت راست روان راست نیاید با چرخ

تیر یک لحظه در آغوش کمان می باشد

بی ندامت نبود صحبت بی حاصل خلق

شمع در انجمن انگشت گزان می باشد

جگر غنچه ز همصبحتی خار گداخت

غم به دلهای سبکروح گران می باشد

عشق هرچند که در نام و نشان ممتازست

طالب مردم بی نام و نشان می باشد

حسن را در دم خط ناز و غرور دگرست

خواب در وقت سحرگاه گران می باشد

خط برآورد و همان چهره او ساده نماست

در صفا جوهر آیینه نهان می باشد

در خموشی نشود جوهر مردم ظاهر

صائب این گنج نهان زیر زبان می باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4359507
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث