به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دیده زنده دلان اشک فشان می باشد

آب از قوت سرچشمه روان می باشد

نیست در انجمن وصل اشارت محرم

در حرم صورت محراب نهان می باشد

صیقل سینه روشن گهران گفتارست

طوطی لال بر آیینه گران می باشد

طفل را هر سر انگشت بود پستانی

روزی بیخبران دست و دهان می باشد

عاشق از عشق به معشوق نمی پردازد

کعبه اهل ادب سنگ نشان می باشد

در دل پیر تمنای جوان بسیارست

این بهاری است که در فصل خزان می باشد

می شود زندگی از قامت خم پا به رکاب

تیر را شهپر پرواز کمان می باشد

چه کند قرب به عشاق، که در دامن گل

همچنان دیده شبنم نگران می باشد

بر حذر باش ز خصمی که شود روگردان

که هدف را خطر از پشت کمان می باشد

مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل

که شب قدر نهان در رمضان می باشد

نشأة باده نگردد به کهنسالی کم

ساکن کوی خرابات جوان می باشد

زندگانی به ته تیغ سرآرد صائب

دل هرکس که به فرمان زبان می باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

پیچ و خم لازمه رشته جان می باشد

نیست بی سلسله تا آب روان می باشد

جان روشن نکند در تن خاکی آرام

آب در صلب گهر قطره زنان می باشد

اختیاری نبود آه، کهنسالان را

تیر را شهپر پرواز، کمان می باشد

صحبت بدگهران بر دل نیکان بارست

در ترازوی گهر سنگ گران می باشد

رخنه در جوشن فولاد کند چون پیکان

دل هرکس که موافق به زبان می باشد

چشم حیران نشود سیر ز نظاره حسن

دیده آینه دایم نگران می باشد

می رسد روزیش از عالم بالا بی خواست

هرکه مانند صدف پاک دهان می باشد

شوخی حسن محال است ز خط گم گردد

برق در ابر سیه خنده زنان می باشد

دیده حرص محال است شود سیر به خاک

دام در زیر زمین هم نگران می باشد

عشق در پرده ناموس نماند صائب

ماه پوشیده کجا زیر کتان می باشد؟

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

کی دل سالک سرگشته بجا می باشد؟

حرکت لازمه قبله نما می باشد

دیده عالمی از خواب، دم صبح گشود

نفس صافدلان عقده گشا می باشد

هر غمی هست به انجام رسد در دو سه روز

غم روزی است که سی روز به جا می باشد

پرده فقر دریدن گل بیحوصلگی است

خرقه ما چو زره زیر قبا می باشد

عاشقان را نبود در جگر سوخته آه

دانه سوخته بی نشو و نما می باشد

هرکه خود را به تمامی شکند شهره شود

مه چو باریک شد انگشت نما می باشد

پیروان را نگرانی نبود از دنبال

دیده راهنمایان به قفا می باشد

از خودی در ته سنگ است ترا پا، ورنه

هرکه از خویش برآمد همه جا می باشد

خون کند در جگر تیغ حوادث صائب

عاجزی را که سپر دست دعا می باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

ظاهر و باطن مردان به صفا می باشد

پشت این آینه ها روی نما می باشد

خودنمایی نبود شیوه روشن گهران

چون زره جوهرشان زیر قبا می باشد

می فتد زود ز چشم آنچه مکرر گردد

که شبی ماه نو انگشت نما می باشد

کاه را گر نکشد از ته دیوار برون

نقص در جاذبه کاهربا می باشد

حاجت ایجاد کند فقر به دلهای غیور

شه ز درویش طلبکار دعا می باشد

هرکه در قید خودی ماند زمین گیر بود

هرکه بیرون رود از خود همه جا می باشد

نخوت از مغز برون کن که حباب از دریا

تا بود در سرش این باد، جدا می باشد

من که از خود خبرم نیست ز بی پروایی

دل سرگشته چه دانم که کجا می باشد؟

بوسه ای زان دهن تنگ به صد جان ندهد

هرچه کمیاب بود بیش بها می باشد

تازه شد جان من از بوسه آن غنچه دهن

صحبت خوش نفسان روح فزا می باشد

در نظرها شود انگشت نما چون مه نو

از تواضع قد هرکس که دوتا می باشد

دامن آه سحر را مده از کف صائب

که فتوحات درین زیر لوا می باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

نیستم گل که مرا برگ نثاری باشد

تحفه سوختگان مشت شراری باشد

باغ من دامن دشت است و حصارم سر کوه

من نه آنم که مرا باغ و حصاری باشد

غنچه آبله ام، برگ قناعت دارم

روزی من ز دو عالم سر خاری باشد

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

گل داغی که ازو سینه ندزدی امروز

در شبستان کفن لاله عذاری باشد

خس و خاری که ز راه دگران برداری

در دل خاک ترا باغ و بهاری باشد

به شمار نفس افتاد ترا کار و ز حرص

هر سر موی تو مشغول به کاری باشد

زنده در گور کند حشر مکافات ترا

بر دل موری اگر از تو غباری باشد

عشق بیهوده سر تربیت او دارد

صائب آن نیست که شایسته کاری باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

گرچه آن سرو روان در همه جا می باشد

نیست ممکن که توان یافت کجا می باشد

خلق را داروی بیهوشی حیرت برده است

ورنه او با همه کس در همه جا می باشد

نیست ممکن که ز من دور توانی گردید

عینک صافدلان دورنما می باشد

از سر کوی تو هرکس که کند عزم سفر

گر به فردوس رود رو به قفا می باشد

در دل ماست خیال تو و از ما دورست

عکس از آیینه در آیینه جدا می باشد

خضر در دامن صحرای طلب کمیاب است

ورنه در هر سیهی آب بقا می باشد

جگر سوخته صاحب نظران می دارند

مشک در ناف غزالان ختا می باشد

دل سنگ تو ز بیتابی ما آسوده است

قبله را کی خبر از قبله نما می باشد؟

نیست ممکن که به رویش نگشایند دری

هرکه در حلقه مردان خدا می باشد

سر آزاده و درد سر دولت، هیهات

تیغ بر فرق من از بال هما می باشد

رهنوردی که سبکبار ز دنیا گذرد

خار در رهگذرش دست دعا می باشد

هرکه جان داده درین راه، رسیده است به جان

دل هرکس که ز جا رفت بجا می باشد

از دم گرم تو صائب دل افسرده نماند

نفس سوختگان عقده گشا می باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

داغ هر لاله که بر سینه هامون باشد

مهری از محضر رسوایی مجنون باشد

دورگردی نشود مانع یکتایی دل

قطره در ابر همان در دل جیحون باشد

ناز گرداند ورق، حسن به انصاف آمد

یارب آن خط دلاویز چه مضمون باشد

گرچه دست ستم خار بلند افتاده است

کوته از دامن عریانی مجنون باشد

خوشدلی نیست درین دایره گوژ و کبود

وقت آن خوش که ازین دایره بیرون باشد

گرچه رنگین به نظر جلوه کند عالم خاک

نیک چون در نگری یک دل پرخون باشد

کیست با او طرف بحث تواند گشتن؟

هرکه را پشت به خم همچو فلاطون باشد

آنچه از چرخ به ارباب سخن می گذرد

جای رحم است بر آن سرو که موزون باشد

شکوه از داغ ندارد جگر ما صائب

جغد در گوشه ویرانه همایون باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

چشم بیدار چراغ سر بالین باشد

خواب در پله مرگ است چو سنگین باشد

درد بیمار ترا باعث تسکین باشد

خواب خود بستر خار است چو سنگین باشد

شوخی حسن عیان می شود از پرده شرم

برق در ابر محال است به تمکین باشد

همه شب فیض چو پروانه به گردش گردد

هر که را داغ چراغ سر بالین باشد

عشق در طینت آدم رگ گردن نگذاشت

استخوان مغز شود درد چو سنگین باشد

حسن را جبهه واکرده به تاراج دهد

خنده گل سبب جرأت گلچین باشد

دولت سنگدلان زود بسر می آید

سیل در کوه محال است به تمکین باشد

مهر زن بر لب گفتار کزاین مرده دلان

مرده ای نیست که شایسته تلقین باشد

بی نیازی است که در یوزه کند از در خلق

هرکه را چشم ز گفتار به تحسین باشد

گل مستور اگر از خار دو صد نیش خورد

به ازان است که در دامن گلچین باشد

بیستون لنگر بیتابی فرهاد نشد

خواب را تلخ کند کار چو شیرین باشد

غنچه در پوست سرانجام بهاران دارد

عشرت روی زمین در دل غمگین باشد

حرص از قامت خم گشته دو بالا گردد

خار چون خشک شود بیش شلایین باشد

خنده کبک اگر سر به ته بال کشد

باد در پنجه گیرایی شاهین باشد

فرد خورشید سزاوار خط باطل نیست

حیف ازان جبهه نباشد که پر از چین باشد؟

طاق ابروی تو پیوسته بود بر سر جنگ

جبهه تیغ محال است که بی چین باشد

یوسف آن نیست که در چاه بماند صائب

می دود گرد جهان فکر چو رنگین باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

هرکه را چشم بر آن گوشه ابرو باشد

دلش آویخته پیوسته به یک مو باشد

نکشد دل به تماشای خیابان بهشت

هرکه را در نظر آن قامت دلجو باشد

خط آن پشت لب از چهره خوشاینده ترست

سبزه را جلوه دیگر به لب جو باشد

صحبت قال شمارند خیال اندیشان

خلوتی را که در او چشم سخنگو باشد

باطن ما بود از ظاهر ما روشنتر

پشت آیینه ما صافتر از رو باشد

سنگ و زر در نظر عارف آگاه یکی است

صدف گوهر انصاف ترازو باشد

می پرد دیده به جوی دگرانش چو حباب

روزی هر که نه از قوت بازو باشد

نیست پوشیده بر او صورت احوال جهان

هرکه را جام جم آیینه زانو باشد

نتوان گوهر نایاب به غواصی یافت

جای رحم است بر آن کس که خداجو باشد

هرکه بی جاذبه آن طرف از جا خیزد

حاصلش آبله پا ز تکاپو باشد

بلبلان خود سر و گلها همه بی شرم شوند

گلستانی که در او یک گل خودرو باشد

نیست موقوف سبب، سوز دل ما صائب

لاله داغ درین غمکده خودرو باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

آتش قافله ما دل روشن باشد

گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد

حسن هرجا که بود در نظر من باشد

مهر را آینه از دیده روزن باشد

هرکه چون رشته ز باریک خیالان گردید

روزیش تنگتر از دیده سوزن باشد

یوسف از دامن اخوان به غریبی افتاد

خطر مردم آگاه ز مأمن باشد

جلوه ضایع مکن ای شوخ که بیتابی ما

آتشی نیست که محتاج به دامن باشد

قانعی را که به ماتمکده ظلمت ساخت

ماه نو ناخنه دیده روزن باشد

دیده تنگ کند فخر به دنیای خسیس

خس و خاشاک شرر را رگ گردن باشد

حسن مغرور ز حیرانی ما آسوده است

ماه فارغ ز نظربازی روزن باشد

مور در حسرت یک دانه دل خویش خورد

روزی برق جهانسوز به خرمن باشد

نیست پروای اجل دلزده هستی را

شمع ماتم ز چه دلگیر ز مردن باشد؟

آفتابی که منم ذره او، درطلبش

کعبه سرگشته تر از سنگ فلاخن باشد

زاده هند جگرخوار چه خواهد بودن؟

شب بخت سیه آن به که سترون باشد

چه خیال است شود روزی من شادی وصل

که غمش را نگذارند که با من باشد

هست امید که هرگز نشود دشمنکام

هرکه را آینه از دیده دشمن باشد

از سیه بختی خود شکوه ندارد صائب

که صفای دل آیینه ز گلخن باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 5:36 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4357869
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث