به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

دهان تنگ آن شیرین پسر پنهان نمی ماند

ندارد گرچه اصلی این خبر پنهان نمی ماند

مگر عریان شود، ورنه چو گل صد جامه گر پوشد

صفای پیکر آن سیمبر پنهان نمی ماند

فروغ عشق از سیمای عاشق می شود پیدا

درین ابر تنک نور قمر پنهان نمی ماند

ز زیر دامن مجمر شمیم عود رسوا شد

هنرور گر شود پنهان، هنر پنهان نمی ماند

لب از اظهار راز عشق بستم، گرچه می دانم

زشوخی در دل سنگ این شرر پنهان نمی ماند

ندارد آتش سوزنده ظرف بو نهان کردن

عیار خلق مردم در سفر پنهان نمی ماند

همانا تخم ما امیدواران رزق قارون شد

وگرنه دانه در خاک اینقدر پنهان نمی ماند

حدیث اهل دل مشهور عالم می شود صائب

زدریا چون برون آید گهر پنهان نمی ماند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 2:50 PM

سر شوریده را فکر سرانجامی نمی ماند

چو عشق آمد دگر اندیشه خامی نمی ماند

همین راهی که از دوری نمایان نیست پایانش

اگر از خود قدم بیرون نهی گامی نمی ماند

چه آسوده است از دل واپسی جان سبکروحش

کسی کز وی درین وحشت سرا نامی نمی ماند

چنین گر آفتاب عشق سازد عام فیض خود

جهان آب و گل را میوه خامی نمی ماند

اگر بی پرده گردد لذت خونخواری عاشق

خرابات مغان را باده آشامی نمی ماند

زشوخی جلوه او می برد با خویش دلها را

از ان آهوی وحشی در زمین دامی نمی ماند

چنین پرشور از ان کان ملاحت گر جهان گردد

رگ تلخی درین بستان به بادامی نمی ماند

به جمع مال کوشد خواجه چون زنبور، ازین غافل

که چون شد خانه اش پر، جای آرامی نمی ماند

چنین خواهد به هم انداخت ساقی گر حریفان را

زسنگ فتنه سالم شیشه و جامی نمی ماند

زترک غنچه خسبی شد پریشان صائب احوالم

چوگل برداشت دست از خویش، اندامی نمی ماند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 2:50 PM

سخن پوشیده در لعل لب جانان نمی ماند

اگرچه در عدم باشد سخن پنهان نمی ماند

نپوشد خط مشکین آب و رنگ لعل جانان را

نهان در تیرگی این چشمه حیوان نمی ماند

به خوابی می شود آزاد روح از قید آب و گل

تمام عمر ماه مصر در زندان نمی ماند

شود هر اختری زیر فلک در وقت خود طالع

رسد چون نوبت نان طفل بی دندان نمی ماند

بشو دست از دل آسوده در دوران زلف او

که گر این است چوگان، گوی در میدان نمی ماند

سخن بر گرد عالم می دود گر رتبه ای دارد

متاع یوسفی در گوشه دکان نمی ماند

همانا دانه امید ما را سوخت نومیدی

وگرنه تخم در زیر زمین پنهان نمی ماند

کدامین شوخ چشم امروز جا دارد درین گلشن؟

که در کاویدن دل خارش از مژگان نمی ماند

به دلتنگی قناعت کن ثبات عمر اگر خواهی

که چون شد غنچه گل، در بوستان چندان نمی ماند

عبث در پنبه داغ خویش پنهان می کنم صائب

چراغ شوخ هرگز در ته دامان نمی ماند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 2:50 PM

به دل مژگان آن ناآشنا پنهان نمی ماند

که خاری گر خلد در دست و پا پنهان نمی ماند

برو ای ساده دل این پنبه را بر داغ دیگر نه

درین ابر تنک خورشید ما پنهان نمی ماند

چو آب از لعل و چون رنگ از رخ یاقوت می تابد

صفای دست او زیر حنا پنهان نمی ماند

دل ما و نگاهت هر دو می دانند حال هم

که حال آشنا از آشنا پنهان نمی ماند

زدامان شفق گل می کند هر صبح و هر شامی

چو شمع صبحگاهی خون ما پنهان نمی ماند

تراوش می کند خون دل از سیمای گفتارم

نسیم مشک در جیب صبا پنهان نمی ماند

کجا ابر تنک خورشید را آیینه دان گردد؟

صفای سینه اش زیر قبا پنهان نمی ماند

چه لازم وصف شعر آبدار خود کنی صائب؟

اگر دارد گهر آب صفا، پنهان نمی ماند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 2:50 PM

زدوزخ گرمی هنگامه صحبت نمی ماند

حضور خانه در بسته از جنت نمی ماند

به خواب عافیت از دولت بیدار قانع شو

که خواب امن از بیداری دولت نمی ماند

سبکباری گزین تا از فرو رفتن شوی ایمن

که بر روی زمین قارون زجمعیت نمی ماند

نمی سازد حصاری تنگی جا بیقراران را

که ریگ از جستجو در شیشه ساعت نمی ماند

شود زنگ خجالت شسته زود از چهره پاکان

که بر دامان یوسف گردی از تهمت نمی ماند

به دام دوربینی صید کن این برق جولان را

که تا بر خویشتن جنبیده ای فرصت نمی ماند

تهی مغزی که دارد فکر صید خلق در خلوت

کمند وحدتش از حلقه کثرت نمی ماند

مجولذت زخورد و خواب صائب در کهنسالی

که در پایان عمر از زندگی لذت نمی ماند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 2:50 PM

زدل در سینه غیر از آه غم پرور نمی ماند

که جز خاک سیه از عود در مجمر نمی ماند

به آن عارض که دارد داغ خورشید قیامت را

لبی دارد که از سرچشمه کوثر نمی ماند

به روز تیره ما صبح، شکر خنده ها دارد

نمی داند که این شادی دم دیگر نمی ماند

چو مجنون کرد رام خود غزالان را یقینم شد

که اقبال جنون در هیچ کاری در نمی ماند

به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم

که چون آیینه روشن شد به روشنگر نمی ماند

اثر رفت از سر شکم تا شکستم آه را در دل

علم چون سرنگون شد جرأت لشکر نمی ماند

برون آمد چو خورشید از نقاب صبح، روشن شد

که حسن شوخ پنهان در ته چادر نمی ماند

تو چندان سعی کن کز دل نیاید بر زبان رازت

زمینا چون برآید باده در ساغر نمی ماند

بکش دست طمع از دامن طول امل صائب

که زلف دود در سر پنجه مجمر نمی ماند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 2:50 PM

نصیب خویش هر کس یافت در دنیا نمی ماند

گهر سیراب چون گردید در دریا نمی ماند

زخودبینی برآور کشتی بی لنگر خود را

که در موج خطر آیینه از دریا نمی ماند

نمی گیرند در دل خاکساران کینه انجم

زداغ لاله جا در سینه صحرا نمی ماند

غم روزی نیفشارد دل اهل توکل را

کسی در پای خم بی نشأه صهبا نمی ماند

ترا چشم قیامت بین ندارد نور آگاهی

وگرنه شورش امروز از فردا نمی ماند

فراغت دارد از بیتابی ما چرخ سنگین دل

اثر از نقش پای مور در خارا نمی ماند

به روی عشق طاقت پرده می پوشد، نمی داند

که کوه قاف زیر شهپر عنقا نمی ماند

محبت وحشیان را آشنا رو می کند صائب

اگر مجنون به صحرا می رود تنها نمی ماند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 2:50 PM

دل از غش صاف چون گردید در دنیا نمی ماند

چو خرمن پاک شد در دامن صحرا نمی ماند

نباشد چشم در دنبال ارواح مقدس را

زعیسی سوزنی بر جای در دنیا نمی ماند

سخن کش می کند خالی دل ارباب معنی را

زغواصان گهر در سینه دریا نمی ماند

حدیث پوچ گویان بی تأمل بر زبان آید

کف بی مغز هرگز در دل دریا نمی ماند

حذر کن چون عقاب از سایه بال هما صائب

که در یک جا دو ساعت دولت دنیا نمی ماند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 2:50 PM

ز اسباب جهان حسرت به دنیادار می ماند

زگل آخر به دست گلفروشان خار می ماند

به آزادی توانگر شو که در ایام بی برگی

همین سرو و صنوبر سبز در گلزار می ماند

سبک مغزان بزم خاک معذورند در مستی

که با رطل گران آسمان هشیار می ماند؟

زخود بیرون شدن را همتی چون سیل می باید

که در ریگ روان آن تنک از کار می ماند

زپرداز دل روشن سیه شد روزگار من

به روشنگر چه از آیینه جز زنگار می ماند؟

ندارد خودنمایی عاقبت، در گوشه ای بنشین

که گل پژمرده می گردد چو بر دستار می ماند

کجا تن پروران را جذبه توفیق دریابد؟

نبیند کهربا کاهی که بر دیوار می ماند

مده از دست دامان نکویان چون به دست افتد

که رزق گل شود آبی که در گلزار می ماند

مگر بندد حجاب عشق چشم چهره پردازش

وگرنه زود دست کوهکن از کار می ماند

چه بیتاب است جان عاشقان در باز گردیدن

صدا زین بیشتر در دامن کهسار می ماند

در آن کشور که صائب مشتری کوتاه بین باشد

متاع یوسفی بسیار در بازار می ماند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 2:50 PM

زخون خوردن اثرهای نمایان باز می ماند

ز آهو نافه، گفتار از سخن پرداز می ماند

زیک هشیار بزم میکشان افسرده می گردد

به اندک مایه ای، شیر از روانی باز می ماند

متاب از سختی ایام روی دل که آیینه

چو گرداند زصیقل روی، بی پرداز می ماند

اگر این است حسن عاقبت مطلب روایان را

به مطلب می رسد هر کس زمطلب باز می ماند

مرو در خون صید لاغر من کز شکار من

همین مشت پری در چنگل شهباز می ماند

رجا و خوف را در هیچ حال از کف مده صائب

که چون یک بال گردد مرغ از پرواز می ماند

ادامه مطلب
دوشنبه 31 خرداد 1395  - 2:50 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4398295
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث