به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

اگر جان دربهای می دهی بر می ستم باشد

که در میزان ماه مصر گوهر سنگ کم باشد

زوصل دختر رز در جوانی کام دل بستان

که در پیری می روشن چراغ صبحدم باشد

به اندک فرصتی تاک از درختان گشت رعناتر

نگردد زیردست آن کس که از اهل کرم باشد

دعای بی نیازان روی گرداندن نمی داند

زبان چون پاک گردید از طمع تیغ دودم باشد

مشو از چین ابروی سپر زنهار رو گردان

که چون شمشیر مردان را گشایش در قدم باشد

سخنسازی ندارد جز خجالت حاصل دیگر

سر اهل سخن در پیش دایم چون قلم باشد

به دینار و درم نتوان شدن از اغنیا صائب

دل خرسند هر کس را که باشد محتشم باشد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 4:28 PM

مرا پیغام لطفی از زبان خامه بس باشد

شب امیدواری از سواد نامه بس باشد

به مکتوبی حیات رفته من باز می آید

مرا صور قیامت از صریر خامه بس باشد

به آهی می توان دل را زمطلبها تهی کردن

که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد

زیک فریاد بیتابانه صد فریاد می خیزد

سپندی از برای گرمی هنگامه بس باشد

به اندک سختیی، دل چاک می گردد سخنور را

که روی سخت ناخن بهر شق خامه بس باشد

مکن اسراف در اسباب شید و زرق ای زاهد

که چندین مرده را آن گنبد عمامه بس باشد

خموشی بحر بی پایان و سیلاب است گویایی

دلیل جهل، لاف علم از علامه بس باشد

چه در تحصیل بوی خوش، نفس چون عود می سوزی؟

نسیم خلق، مردان را عبیر جامه بس باشد

پریشان می کند اندک غمی وقت سخنور را

که یک مو بهر تشویش دماغ خامه بس باشد

گرفتم ترک دلدار از هجوم بوالهوس صائب

ایاز خاص را عیب قبول عامه بس باشد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 4:28 PM

لب نو خط جانان دور باش بوالهوس باشد

که شکر در دل شب ایمن از جوش مگس باشد

قیامت می کند در سایه زلف سیه خالش

جگردارست هر دزدی که همدست عسس باشد

فزاید با ضعیفان چرب نرمی شادمانی را

که گل خندان بود تا در میان خار و خس باشد

چه حاصل از تماشای گلستان عندلیبی را

که باغ دلگشا چاک گریبان قفس باشد

مبند از ناله لب تا دامن منزل به دست آری

که ره خوابیده گردد کاروان چون بی جرس باشد

اگر گفتار خود سنجیده می خواهی تامل کن

که گوهر روزی غواص از پاس نفس باشد

به قدر پختگی بر خویش می لرزند آگاهان

ندارد بیم افتادن ثمر چون نیمرس باشد

خیالات غریب من زغربت بر نمی آید

که سرگشته است فریادی که بی فریادرس باشد

ندارد نفس با طول امل آسودگی صائب

زپیچ و تاب فارغ نیست تا سگ در مرس باشد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 4:28 PM

 

دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد

قبای بی گریبان را چه پروای عسس باشد؟

حصار خرمن خود ساز دست خوشه چینان را

که اینجا جامه فتح شکربال مگس باشد

مه محمل نشینی را که من دیوانه اویم

به گوشش ناله زنجیر فریاد جرس باشد

ندارد چشم تحسین ناله بلبل زبیدردان

چه حاجت شعله آواز را با خار و خس باشد؟

سخن سنجیده گفتن بی نیازی بار می آرد

گهر در دامن غواص از پاس نفس باشد

حبابی را که در بحر حقیقت چشم بگشاید

سپهر آبگون چون پرده روی نفس باشد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 4:28 PM

به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد

به قدر خار و خس در آتش سوزان شرر باشد

زسیلاب حوادث عارف از جا در نمی آید

کمند وحدت صاحبدلان موج خطر باشد

منه خشت اقامت بر زمین در عالم امکان

که چون ریگ روان اجزای عالم در سفر باشد

حقارت پیشه کن گر اعتبار از عشق می خواهی

که پیش پادشاهان مهر کوچک معتبر باشد

محبت بیشتر دلهای شاهان را به دام آرد

حباب و موج بحر عشق از تاج و کمر باشد

حواس جمع خواهی نازک اندامی به دست آور

که این اوراق را شیرازه از موی کمر باشد

شود ریحان تر خواب پریشان، گرد بالینش

ز اسباب جهان آن را که خشتی زیر سر باشد

به عقل ناقص خود داشتم امیدها صائب

ندانستم که دام مرغ زیرک سخت تر باشد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 4:28 PM

بهشت و دوزخ ما هجر و وصل آن پسر باشد

صراط مردم باریک بین موی کمر باشد

به خط بردم پناه از آتش رویش، ندانستم

عیار شعله نیلوفری جانسوزتر باشد

عیار بدگهر از صحبت نیکان نیفزاید

گره بر دل نچسبد گرچه پهلوی گهر باشد

تغافل برنتابد خوان یغما، دست بیرون کن

جگر خوردن درین میدان نصیب بیجگر باشد

سر تسلیم بر خط ارادت نه، فراغت کن

که خون مرده ایمن از گزند نیشتر باشد

سلامت شبنم از سرچشمه خورشید باز آمد

حضور خاطر ما نیست دایم در سفر باشد

زبان کلک شکربار را چندی بگز صائب

مکرر می گزد دل را اگر شهد و شکر باشد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 4:28 PM

غرور نوخطان افزون زخوبان دگر باشد

رم آهوی مشکین از غزالان بیشتر باشد

طلبکار خدا را منزل از ره دورتر باشد

به دریا چون رسد سیلاب آغاز سفر باشد

به طوفان گوهر از گرد یتیمی برنمی آید

همیشه گرد غم بر جبهه اهل هنر باشد

ندارد در حریم قرب ره آیینه رویان را

میان عشقبازان هر که آهش در جگر باشد

به حیرانی توان شد کامیاب از چهره خوبان

ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد

کند از باغ بیرون اضطراب دل صنوبر را

در آن گلشن که سرو قامت او جلوه گر باشد

در آغوش حریم وصل هجران می کشد عاشق

که چشم شرمگینان حلقه بیرون در باشد

نسازد مضطرب سیل حوادث زود پیران را

عمارت چون نشست خود نماید بی خطر باشد

به شیرینی سر آرد نوبهار زندگانی را

چو زنبور عسل آن را که منزل مختصر باشد

تهیدستی سخن را رنگ دیگر می دهد صائب

ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر باشد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 4:28 PM

گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد

الف در سینه گندم زشوق آسیا باشد

چه حاجت دیده بیدار را با رهنما باشد؟

شرر را اولین پرواز معراج فنا باشد

به آهی می توان افلاک را زیر و زبر کردن

در آن کشور که چاک سینه محراب دغا باشد

چسان آید برون از زیر دیوار گرانجانی؟

تن زاری که در ششدر زنقش بوریا باشد

به اندک روی گرمی پشت بر گل می کند شبنم

چرا در آشنایی اینقدر کس بیوفا باشد؟

زبیم آسیا افتاد در دل چاک گندم را

دل ما چون درست از گردش چرخ دعا باشد؟

صفیر جانگدازش سنگ را در ناله می آرد

گرفتاری که معشوقش چو گل در دست و پا باشد

مقوس کرد بار روزی ما آسمانها را

دل آگاه در اندیشه روزی چرا باشد؟

قدم بر جسم خاکی نه، سرافرازی تماشاکن

به این تل چون برآیی آسمان در زیر پا باشد

به دام زاهدان افتادم از همواری ظاهر

ندانستم نیام تیغ این قوم از عصا باشد

به همت هر که بتوان گشودن کار عالم را

گذارد دست اگر بر روی یکدیگر روا باشد

توانی سبز شد در حلقه آزادگان صائب

ترا چون سرو اگر در چار موسم یک قبا باشد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 4:28 PM

اگر از خال لب مهر دهان من نخواهی شد

حریف شکوه آتش زبان من نخواهی شد

بگو بی پرده تا بر دل گذارم دست نومیدی

زبیرحمی اگر آرام جان من نخواهی شد

اگر هر موی من گردد زبان شکوه پردازی

نخواهد دل تهی شد تا زبان من نخواهی شد

به جای خط مشکین چون پری گر پر برون آری

خلاص از جذبه آتش عنان من نخواهی شد

زداغ آتشین مگذار خالی خانه دل را

زعارض گر چراغ دودمان من نخواهی شد

چنین گرمی کنی با سینه پر خون من کاوش

حریف دیده دریافشان من نخواهی شد

اگر در برکشم چون موج آب زندگانی را

نخواهم یافتن جان تا تو جان من نخواهی شد

نسیم ناامیدی می دهد بر باد اوراقم

گر از آغوش خود دارالامان من نخواهی شد

زچشم ظالم و مژگان خونریز تو می بارد

که در ایام خط هم مهربان من نخواهی شد

نخواهد پر زبرگ عیش شد چون غنچه دامانم

زعارض تا بهار بی خزان من نخواهی شد

نخواهی یافت صائب رتبه حرف پریشانم

به حرف عشق تا همداستان من نخواهی شد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 4:28 PM

بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟

چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟

زخواب نوبهاران بوی گل برخاست ای غافل

تو هم برخیز اگر بیرون ازین غمخانه خواهی شد

زگل ته جرعه ای، از بلبلان مانده است فریادی

ازین فرصت مشو غافل اگر دیوانه خواهی شد

چو مجنون دامن صحرای وحشت را به دست آور

اگر از آشنایان جهان بیگانه خواهی شد

مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی

که تا بر هم گذاری چشم را افسانه خواهی شد

فریب خار خار آرزو خوردی، ندانستی

که چون خاشاک آخر خرج آتشخانه خواهی شد

رهایی نیست ممکن از قفس مرغ ترا هرگز

زبوی گل اگر قانع به آب و دانه خواهی شد

به بوی باده از میخانه عرفان قناعت کن

که از خود بیخبر در اولین پیمانه خواهی شد

حریم زلف را از محرمان خاص می گردی

اگر خاموش با چندین زبان چون شانه خواهی شد

نه کار شیر مردان است جوی شیر آوردن

خجل چون کوهکن زین بازی طفلانه خواهی شد

مخور چون ساغر می روی دست رنگ و بو صائب

که با دست تهی بیرون ازین میخانه خواهی شد

ادامه مطلب
شنبه 29 خرداد 1395  - 4:28 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 394

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4376954
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث