و به لحسا چندان خرما باشد که ستوران را به خرما فربه کنند که وقت باشد که زیادت از هزار من به یک دینار بدهند، و چون از لحسا سوی شمال روند به هفت فرسنگی ناحیتی است که آن را قطیف میگویند و آن نیز شهری بزرگ است و نخیل بسیار دارد، وامیری عرب به در لحسا رفته بود و یک سال آن جا نشسته و از آن چهار باره که دارد یکی ستده و خیلی غارت کرد و چیزی به دست نداشته بود با ایشان و چون مرا بدید از روی نجوم پرسید که آیا من میخواهم که لحسا بگیرم توانم یا نه که ایشان بی دینند. من هرچه مصلحت بود میگفتم و نزدیک من هم بدویان با اهل لحسا نزدیک باشند به بی دینی که آن جا کس باشد که به یک سال آب بر دست نزند و این معنی که تقریر کردم از سر بصیرت گفتم نه چیزی از اراجیف که من نه ماه در میان ایشان بودم به یک دفعه نه به تفاریق و شیر که نمی توانستم خورد و از هرکجا آب خواستمی که بخوردم شیر بر من عرض کردندی و چون نستدمی و آب خواستمی گفتندی هرکجا آب بینی آب طلب کنی که آن کس را باشد که آب باشد وایشان همه عمر هرگز گرمابه ندیده بودند و نه آب روان.
فردوسی
سعدی
حافظ
شهریار
مولوی
نظامی
صائب تبریزی
رودکی
سنایی
عطار نیشابوری
ابوسعید ابوالخیر
ناصر خسرو
محتشم کاشانی
خیام نیشابوری
ملکالشعرای بهار
وحشی بافقی
پروین اعتصامی
امیرخسرو دهلوی
عبید زاکانی
شیخ بهایی
رضیالدین آرتیمانی
هاتف اصفهانی
اوحدی مراغهای
مسعود سعد سلمان
فیض کاشانی
رهی معیری
فرخی سیستانی
خواجوی کرمانی
بیدل دهلوی
باباطاهر
عراقی
خاقانی
قاآنی
انوری
منوچهری
فروغی بسطامی
نصرالله منشی
مهستی گنجوی
عرفی شیرازی
شیخ محمود شبستری
باباافضل کاشانی
سیف فرغانی
رشیدالدین وطواط
سلمان ساوجی
ابن حسام خوسفی
هلالی جغتایی
شاه نعمتالله ولی
اسدی توسی
فخرالدین اسعد گرگانی