به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

جمال تست بروز آفتاب روزن ما

خیال تست بشبها چراغ مسکن ما

گرفت از تن ما ذره ذره داد بجان

زیمن عشق تو شد رفته رفته جان تن ما

گمان مبر که بیک جا نشسته ام فارغ

دو کون طی شد و یک کس ندید رفتن ما

دل من آهن و عشق تو بود مغناطیس

ربود جذبهٔ آهن ربای آهن ما

صفای کینهٔ ما کینهٔ زکس نگذاشت

نه ایم با کس دشمن بگو بدشمن ما

بمابدی کن و نیکی ببین و تجربه کن

خبر بکسان نیست غیر این فن ما

هزار خوف خطر بودی ارنمیبودی

کتاب معرفت ما دعای جوشن ما

دل فراخ نیاید بتنک از بخشش

بیا ببرگهر معرفت زمخزن ما

سخن زعالم بالا همیشه می آید

کجا خزانهٔ دل کم شود زگفتن ما

غنیمتی شمر این یکدودم که خواهد شد

بجای دیدن ما بعد از این شنیدن ما

جهان بدیده ما تیره شد کجا رفتند

نشاط عهد شباب آندو چشم روشن ما

همان بهار و همانگلشن و همان گلهاست

چه شد نوای خوش بلبلان گلشن ما

دلا اگر ننشینم طرف گل زاری

بیاد لاله رخی خون ما بگردن ما

چو برخضیض زمین مانده ایم سرگردان

چو اوج عالم بالا بود نشیمن ما

خموش فیض حدیث دلست بی پایان

بیان آن نتواند زبان الکن ما

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:28 PM

زان دو چشمم مدام مست و خراب

میکشم لحظه لحظه جام شراب

میشوی از فورغ حسن آتش

میشوم از نگاه حسرت آب

غمزهٔ شوخ چشم فتّانت

میبرباید دل از اولوا الالباب

هوشمندان زنرگس مستت

بیخود افتاده اند مست و خراب

قامتی خواهد آمدم در بر

دوش دیدم قیامتی در خواب

خون دل تا بکی بدیده برم

چون کنم در جگر ندارم آب

در وصلت چو بستهٔ بر فیض

افتح یا مفتح الابواب

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

 

گرنکندی بسته ماند اینجا دلت

تو بمانی بیدل آنجا در عذاب

حسرتی ماند بدل آنرا که داد

دل بچیزی گر نشد زان کامیاب

هست دنیا چون سرابی تشنه را

تشنه کی سیراب گردد از سراب

آیدت هر دم سرابی در نظر

سوی آن رانی بتعجیل و شتاب

آن نباشد آب و دیگر همچنین

هرگز از دنیا نگردی کامیاب

خل غیرالله اقبل نحوه

هر چه بینی غر حق زان رو بتاب

ددر را بگذار و صافی را بگیر

بگذر از قشر ای دل و بستان لباب

تا شوی با جان عالم متصل

تا شوی از روح عالم کامیاب

گفت با تو فیض اسرار سخن

فهم کن والله اعلم بالصواب

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

گفتمش دل بر آتش تو کباب

گفت جانها زماست در تب و تاب

گفتمش اضطراب دلها چیست

گفت آرام سینه های کباب

گفتمش اشک راه خوابم بست

گفت کی بود عاشقانرا خواب

گفتمش بهر عاشقان چکنی

گفت بر گیرم از جمال نقاب

گفتمش پرده جمال تو چیست

گفت بگذر زخویشتن در ایاب

گفتمش تاب آن جمالم نیست

گفت چون بی تو گردی اری تاب

گفتمش باده لب لعلت

گفت از حسرتش توان شد آب

گفتمش تشنهٔ وصال توام

گفت زین می کسی نشد سیراب

گفتمش جان و دل فدا کردم

گفت آری چنین کنند احباب

گفتمش مرد فیض در غم تو

گفت طوبی لهم و حسن مآب

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

ای که چون عمر میروی بشتاب

خستگانرا به غمزهٔ دریاب

گروفا میکنی بوعده قتل

کارم از دست میرود بشتاب

غم تو راحت دل غمگین

عشقت آرام سینهای کباب

بی خودم کن از آن لب میگون

تشنهٔ را به جرعهٔ دریاب

شب نشستم بیاد ابرویت

پشت بر خواب و روی در محراب

عاشقانرا سر غنودن نیست

دیدهٔ بی دلان ندارد خواب

خواب در چشم من چه سان آید

چون دمی نیست خالی از سیلاب

بر رخم بسته تا بکی در وصل

افتتح یا مفتح الابواب

فیض آندم بدوست پیوندی

که نباشی تو در میانه حجاب

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

آنکه را هستی همیشه در طلب

در تو پنهان است از خود می طلب

زانچه میجوئی بروز و شب نشان

در بر تو حاضر است او روز و شب

تار و پود هیکلت او می تند

در دلت از وی فتد شور و شغب

از فراق او تن تو در گداز

رشتهٔ جانت از او در تاب و تب

روی او سوی تو ای غافل زخود

چشم بگشا هان چه شدپاس ادب

مایهٔ شادی درون جان تست

از چه غم داری تو ای کان طرب

یکنفس از دیدنش فارغ مباش

در لقا یکدم میاسا از طلب

حاضر و غایب بغیر از وی که دید

من هرب منه الیه قد رغب

حکمت او بس غرایب را مناط

قدرت او بس عجایب را سبب

ای زسر تا پا همه خلقت غریب

ای ز پا تا سر همه امرت عجب

جامع اضداد جز حق نیست فیض

ره بحق بنمودمت زین ره طلب

هر کسی در غور این کم میرسد

گر رسیدی تو بدین مگشای لب

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

در وصل تو میزنند احباب

افتتح یا مفتح الابواب

چه شود گر بر تو ره یابند

کم بقوا ناظرین خلف الباب

تا کی ازحضرت تو صبر و شکیب

طال تطوا فهم وراء حجاب

در پس پرده تا بکی حسرت

ارحم نظرة بلا جلباب

از توشان جز تو مدعائی نیست

ما لدیهم سوی لقاک ثواب

خود حساب کتاب خود کرده

انهم قسطهم بغیر حساب

وجنوا قل موتهم ثمرات

و اوتوا قبل نقلهم بشراب

سکروا فی هواک ثم ضحوا

ما لهم فی سواک هواک مناب

از سببها گذاشته اند و حجب

خرقوا الحجب ارتقوا الاسباب

کرده بانفس و با هواغزوات

هزموا الجند قاتلوا الاحزاب

فیض از خود اگر بپرهیزی

انّ للمتّقین حسن مآب

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

در وصل تو میزنند احباب

تاب هجران نماندشان بشتاب

بی تو جان تا بکی تواند زیست

دل بیچاره چند آرد تاب

بنماآفتابرا بسی ابر

بگشا از جمال خویش نقاب

تا بمانند عاقلان حیران

خشک مغزان شوند اولواالالباب

پیشوایان شوند تازه مرید

شیب را نو کنند عهد شباب

بنده و خواجه در هم آمیزند

یتفانی العبید فی الارباب

باخودآیند بیخودان هوا

هوشیاران شوند مست و خراب

نه بصر ماند از اولوا الابصار

نه ادب آید از اولوا الالباب

اینچنین روزی ار شود روزی

لیس فیض یری والااصجاب

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

این چه چشمست و چه ابرو و چه لب

این چه قدست و چه رفتار عجب

این چه خطست و چه خالست و چه حسن

این چه تمکین چه جا و چه ادب

هر یکی از دگری شیرین تر

لب و دندان و دهان و غبغب

جلوه‌هایت همه آرایش ناز

غمزه‌هایت همه اسباب و طرب

حرکاتت همه موزون و بجا

سکناتت همه مطبوع و عجب

پای تا سر همه شیرین و لطیف

این چه نخلست سراپای رطب

شب هجران تو غم بر سر غم

روز وصلت همه شادی و طرب

شب اغیار زدیدار تو روز

روز من از غم هجران تو شب

شب اغیار ز تو روز و چه روز

روز فیض از تو شب آنگاه چه شب

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

براوج خوبی دیدم مهی شب

گفتم زمهرش در تاب و در تب

گفتم چه باشد نزد من آئی

در خدمت تو باشم یک امشب

گفتا چه مطلب از خدمت من

گفتم چه باشد غیر از تو مطلب

گفتا بیایم منزل کدامست

گفتی که شد روز در چشمم آن شب

گفتم ثنایش کردم دعایش

در حفظ دارش از چشم یا رب

آمد بمنزل بنشست در دل

گفتی که جانی آمد بقالب

گفتا چه خواهی ؟ گفتم جمالت

گه مست از چشم گه بیخود از لب

از زلف گاهی خاطر پریشان

از غمزه گاهی در تاب و در تب

گفتا که چشمم مستیست خونخوار

وین زلف و غمزه مار است و عقرب

چون تو گرفتار داریم بسیار

در دام زلف و در چاه غبغب

میگفت سرخوش شیرین و دلکش

گفتی که شکر میبارد از لب

گفتم لبت را یعنی ببوسم

شد در حیا زد انگشت بر لب

گفتم دهانت گفتا که حرفیست

بی جام و باده و آنگه لبالب

گفتم که بالات گفتا بلائیست

بگذر بخیری زین گونه مطلب

این گفت و برخواست صد فتنه شد راست

روز قیامت دیدم من آن شب

چون بنگریدم کس را ندیدم

نی پیش و نی پس نه راست و نه چپ

در سوز دل ماند از حسرتش فیض

با آه و ناله با بانگ یا رب

دل بکن جانا از این دیر خراب

کاسمان در رفتنت دارد شتاب

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 203

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4287801
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث