به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

نکردیم کاری درین بندگیها

ندیدیم خیری از این زندگیها

از این زندگیها نشد کام حاصل

درین بندگیهاست شرمندگیها

بیا عشق ویران کن صبر و طاقت

که آسوده گردیم ز آسودگیها

اگر هست خیری در آشفتگیهاست

که آشفته تر باد آشفتگیها

ززنگار عقل آئینه دل سیه شد

خوشا سادگیها و دیوانگیها

رهی گر بحق هست شوریدگیهاست

خوشا عیش سودای شوریدگیها

پریشان شو از زلفهای پریشان

مجو خاطر جمع ز آسودگیها

بیا تا تلافی کنیم آنچه بگذشت

که داریم از عمر شرمندگیها

بیا بعد از این فیض بیدار باشیم

که مرگست بهتر ازین خفتگیها

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

 

ای لال زوصف تو زبانها

کوته زثنای تو بیانها

با آنکه تو در میان جانی

جویای تو ایم در کرانها

هر گوشه فکنده نیر فکرت

زهر کرده بهر کمان کمانها

گاهی ببتی شویم مفتون

جوئیم جمالت از نشانها

گاهی از چشم و گاه ابرو

گاهی از لب گهی دهانها

گاهی از لطف و گاه از قهر

گاهی پیدا گهی نهانها

گه سیر کنیم در خط و خال

جوئیم ترا در آن میان ها

گاه از سخنان توی برتوی

گاهی زکتاب و گه بیان ها

القصه بهر طریق یوئیم

با بال دل و پر روانها

گیریم سراغت از که و مه

گاه از پیران گه از جوانها

ما را با تو سری و سرّیست

پنهان زتن و دل و روانها

سودای تو هر کر است چون فیض

دارد بس سود در زیانها

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

 

تو و آرام و پخته کاریها

من و خامی و بی قراریها

پرسشم گر بخاطرت گذرد

دل بیمار و جان سپاریها

غیر را روزهای عیش و طرب

من و شبهای تار و زاریها

بی نکوئی چه بر سرش آمد

کو مراعات حق گذاریها

پای تا سر بمهر تو بستم

یاد ایام رستگاریها

شکوه بگذرام و بنالم زار

تا کند دوست غمگساریها

از در عجز و مسکنت آرم

بندگیها و اشگباریها

شاید از رحم در دلش آرد

آه آتش فشان و زاریها

شکوه از بخت و مهر او دردل

چه شد آرزم و شرمساریها

دعوی دوستی و عرض گله

روی سخت و امید واریها

گفتی ای دلفکار از کهٔ

زار تو زار تو بزاریها

فیض را نیست غیرتو یاری

یاریش کن بحق یاریها

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

پژمرده شد دل زآلودگیها

کاری نکردم ز افسردگیها

دل برد از من گه این و گه آن

عمرم هبا شد از سادگیها

هر چند شستم دامان تقوی

زایل نگردید آلودگیها

از پا فتادم و از غم نرستم

نگرفت دستم افتادگیها

زین آشنایان خیری ندیدم

خوش باد وقت بیگانگیها

سامان نخواهم ایوان نخواهم

بیچارگی ها آوارگیها

ای فیض بگسل از عقل و تدبیر

بر عشق تن جان آشفتگیها

ای جمله تقصیر در بندگیها

رو آّب شو از شرمندگیها

شد حق منادی قل یا عبادی

تو جان ندادی کوبندگیها

در راه یوسف کفها بریدند

ای در رهش گم زان پردگیها

آمدقیامت کو استقامت

زین بندگی ها شرمندگیها

صوری دمیدند موتی شنیدند

مرگست خوشتر زین زندگیها

کو عشق و زورش کوشر و شورش

طرفی نبستم ز آسودگیها

از خود بدر شو شوریده سر شو

صحرای پهنیست شوریدگیها

ای آنکه داری در سر غم عشق

ارزانیت باد آشفتگیها

یا رب کجا شد عیش جوانی

خوش عالمی بود آن کودگیها

ای فیض برخیز خاکی بسرریز

در ماتم آن آسودگیها

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

هان رستخیز جان رسید شد در بدن زلزالها

افکند تن اثقالها بگشود جانرا بالها

افکند هر حامل چنین از هول زلزال زمین

گشتند مست اینچنین انداختند احمالها

بیهوش شد هر مرضعه از شدت این واقعه

دست از رضاعت بازداشت بیخود شد از اهوالها

انسان چو دید این حالها گفت از تعجب مالها

گفتند از ارض بدن بیرون فتاد اثقالها

گفت این زمین اخبارها وحی آمدش در کارها

از ربک اوحی لها کرد او عیان احوالها

درامتزاج جسم و جان کردند حکمتها نهان

کشتند در تن تخم جان تا بر دهد اعمالها

تن را حیاه از جان بود جان زنده از جانان بود

جان او بدن عریان شود تا گستراند بالها

ابدان زجان عمران شود وز رفتنش ویران شود

جان از بدن عریان شود تا گستراند بالها

زآمدشد این جسم و جان نگسست یکدم کاروان

افتاد شوری در جهان زین حلّ و زین ترحالها

پرشد دل فیض از انین زان میکند چندان چنین

تا از دلش چون از زمین بیرون فتد اثقالها

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

لذات نماند و المها

شادی گذرد جو برق و غمها

غمناک مباش ازآن و زین خوش

چون هردو رود سوی عدمها

هر حادثهٔ که برسرآید

هم سوی عدم کشد قدمها

هر پسریر است عسر در پی

هر عسریرا ز پی کرمها

آخر همه خواب با خیالیست

الا بنوشتهٔ قلمها

کز بهر جزای زشت و نیکو

ماند بصحیفها رقمها

لذات نماند و بماند

از پیروی هوا ندمها

هر محنت و هر بلا که بینی

کفّاره شمار بر ستمها

اندوه چو ما حی گناهست

خوشتر که در آن کشیم دمها

آن کن که بعاقبت بود خیر

فیض است و امید بر کرمها

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

ای کوی تو برتر از مکانها

وی گم شده در رهت نشانها

سرگشته ببرّ و بحر گردند

اندر طلب تو کاروان ها

ای غرقهٔ بحر بی نشانی

وان گمره وادی نشانها

هر غمزده ایست از تو محزون

وز تست نشان شادمانها

از تست زمین فتاده بیخود

وز شوق تو شور آسمانها

راهی بتو نیست جز ره عشق

خاصان کردند امتحانها

در عالم عشق سیر کردیم

دیدیم یکان یکان نشانها

دل بر سر دل فتاده مدهوش

تن بر سرتن سپرده جانها

نزد دلدار رفته دلها

سوی جانان روان روانها

جانها همه پاکشیده از تن

دلها همه کنده دل زجانها

سر بر سر نیزهای حسرت

تن ها بر خاک جان فشانها

هرکو از عشق گفت حرفی

افتاد چو فیض بر زبانها

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

ای فدای عشق تو ایمان ما

وی هلاک عفو تو عصیان ما

گر کنی ایمان ما را تربیت

عشق گردد عاقبت ایمان ما

زآتش خوف تو آب دیدها

زآب حلمت آتش طغیان ما

ای بما آثار صنع تو بدید

وی تو پنهان در درون جان ما

ای تو هم آغاز و هم انجام خلق

وی تو هم پیدا و هم پنهان ما

گوشها را سمع و چشمانرا بصر

در دل و در جان ما ایمان ما

ای جمالت کعبهٔ ارباب شوق

وی کمالت قبلهٔ نقصان ما

عاجزیم از شکر نعمتهای تو

عجز ما بین بگذر از کفران ما

ای بدی از ما و نیکوئی زتو

آن خود کن پرده پوش آن ما

فیض را از فیض خود سیراب کن

ای بهشت و کوثر و رضوان ما

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

ای در هوای وصل تو گسترده جانها بالها

تو در دل ما بوده‌ای در جستجو ما سالها

ای از فروغ طلعتت تابی فتاده در جهان

وی از نهیب هیبتت درملک جان زلزالها

ای ساکنان کوی تو مست از شراب بیخودی

وی عاشقان روی تو فارغ زقیل و قالها

سرها زتو پرغلغله جانها زتو پرولوله

تنها زتو در زلزله دلها زتو در حالها

تن میکند از جان طرب جا ندارد از جانان طرب

برمقتضای روحها جنبش کند تمثالها

کردی تجلی بی نقاب تابانتر از صد آفتاب

ما را فکندی در حجاب از ابر استدلالها

آثار خود کردی عیان در گلشن حسن بتان

تا سوی حسن بی نشان جانها گشاید بالها

دادی بتانرا آب و رنگ در سینه دل مانند سنگ

در شستشان دام بلا از زلف و خط و خالها

مارا ندادی صبر و تاب و زما گرفتی رنگ و آب

و زبیدلان جستی حساب از ذره و مثقالها

ای فیض بس کند زین انین در صنع صانع را ببین

تا آن زمین کز این زمین افتد برون اثقالها

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

 

ای دوای درد بیدرمان ما

وی شفای علت نقصان ما

آتشی از عشق خود در ما زدی

تا بسوزی هم دل و هم جان ما

آتشی خوشتر زآب زندگی

کان بود هم جان و هم ایمان ما

صدهزار احسنت ای آتش فروز

خوش بسوزان منتت برجان ما

خوش بسوزان ما در این آتش خوشیم

تیزتر کن آتش سوزان ما

آتشست این عشق یا آب حیات

یا بهشت و کوثر و رضوان ما

یاکه باغ و بوستان و گلشنست

یاگلست و لاله و ریحان ما

سوخت خارستان ما یکبارگی

شد گلستان کلبهٔ احزان ما

صد هزاران آفرین از جان و دل

باد هر دم فیض بر جانان ما

ادامه مطلب
شنبه 30 مرداد 1395  - 1:27 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 203

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4288871
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث