به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ای زلف تو مسکن دل شیدائی

وی روی تو مجموع همه زیبائی

جان در تن هیچکس نماند ز نهار

آن عارض و زلف را بکس بنمائی

از حسرت آن لبم بلب آمد جان

از فکرت آن دهان شدم شیدائی

بیمار شدم ز آرزوی چشمت

گشتم ز خیال خال تو سودائی

ایمان بسواد کفر زلفت دادم

بستم زنار و بستدم ترسائی

از حسرت آن میان شدم چون موئی

باشد روزی که در کنارم‌ آئی

گر در نظر تو فیض پستست ولی

دارد ز خیال قد تو بالائی

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 4:46 PM

الا ای که دلها نهان میربائی

کجائی کجائی کجائی کجائی

میان من و بزم وصل تو تا کی

جدائی جدائی جدائی جدائی

تو با این لطافت چنین بیمروت

چرائی چرائی چرائی چرائی

که گفتت سراپا وفائی غلط گفت

جفائی جفائی جفائی جفائی

بکام کسی چون نهٔ می نگوئی

کرائی کرائی کرائی کرائی

چه خواهد شدن ایشب هجر اگر تو

سرائی سرائی سرائی سرائی

چه پرسی که فیض از غم ما چه خواهد

رهائی رهائی رهائی رهائی

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 4:46 PM

نگاه ار میکنی جان میفزائی

تغافل میکنی دل می‌ربائی

قیامت در قیامت می‌نماید

قیامت را بقامت می‌نمائی

مرا صد غصه از دل میگشاید

ز زلفت گره چون میگشائی

غمم ز آینهٔ دل میزداید

ز دل گر کینهٔ من میزدائی

حیاتی بر حیاتم میفزاید

چو در لطف نهانم میفزائی

تنت هر موی دارد مویهٔ فیض

چو حرف عشق جانان می‌سرائی

سر درج حقایق میگشاید

چو در وصف بتان لب میگشائی

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 4:46 PM

چه شود اگر در آئی بطریق آشنائی

ز طریق آشنائی چه شود اگر در آئی

بر بیکسی بیائی دل خستهٔ بجوئی

دل خستهٔ بجوئی بر بیکسی بیائی

نروی ره جدائی سپری طریق الفت

سپری طریق الفت نروی ره جدائی

بر عاشقان بیائی غم خستگان بداری

غم خستگان بداری بر عاشقان بیائی

بجز از در گدائی بر تو رهی ندارم

بر تو رهی ندارم به جز از در گدائی

ببهانهٔ گدائی بدر سرایت آیم

بدر سرایت آیم ببهانهٔ گدائی

بنوای بینوائی غزلی مگر سر آیم

غزلی مگر سر آیم بنوای بینوائی

چو تو زلف میگشائی دل فیض میگشاید

دل فیض میگشاید چو تو زلف میگشائی

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 4:46 PM

ای نسخهٔ اصل خوبی و رعنائی

سر چشمهٔ آبروی هر زیبائی

روشن بود از جمال تو هر دو جهان

پنهانی تو ز غایت پیدائی

ای حسن تو مجموعهٔ هر نیکوئی

وی هر دو جهان ز عشق تو شیدائی

خورشید سراسیمهٔ شوق رویت

سرگشته کویت فلک مینائی

بدر از غم تو هلال گردد هر مه

کیوان کندت چه چاکران لالائی

تیرو ناهید و مشتری و بهرام

جویای تو اندر فلک پیمائی

آب و باد و زمین و آتش هریک

سر کرده قدم ترا کند جویائی

هرجا نوری غمت بجان بگزیده

واندر طلب تو باشدش پویائی

مرغ سحر از درد تو دارد افغان

وز عشق تو عندلیب شد شیدائی

از فرقت تو فاخته گوید کو کو

وز بهر تو میزند نوا مامائی

از درد تو غنچه را بود تنگدلی

داغ تو بلاله داده خون یالائی

خون در دل نافه بوی زلفت کرده

از چشم تو آهوان شده صحرائی

نگذاشته داغ تو دلی را بی‌درد

سودای تو کرده عالمی سودائی

فیض از غم عشقت همه شب نالانست

روزی بود از دلش گره گشائی

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 4:46 PM

ز تو کی توان جدائی چو تو هست و بود مائی

تو چو هست و بود مائی ز تو کی توان جدائی

دل خلق میربائی بکرشمهای پنهان

بکرشمهای پنهان دل خلق میربائی

مه روی اگر نمائی ز جهان اثر نماند

ز جهان اثر نماند مه روی اگر نمائی

خم زلف اگر گشائی دو جهان بهم برآید

دو جهان بهم برآید خم زلف اگر گشائی

چه شود اگر درآئی بدل شکستهٔ من

بدل شکستهٔ من چه شود اگر درآئی

بخیال اگر در آئی چو تو در جهان نگنجی

چو تو در جهان نگنجی بخیال کی درآئی

ز تو میکنم گدائی چو تراست پادشاهی

چو تراست پادشاهی ز تو میکنم گدائی

چو تو منبع عطائی ز تو فیض فیض جوید

ز تو فیض فیض جوید چو تو منبع عطائی

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 4:46 PM

صبر از دلم برخواست ساقیا بیا هی هی

عشق همچنان برجاست ساقیا بیا هی هی

دین بخویشتن لرزید دل طمع ز جان ببرید

عشق نیست اژدرهاست ساقیا بیا هی هی

هی بر آتشم آبی درد باده با تابی

شعله از دلم برخواست ساقیا بیا هی هی

سر شد از نگاهی مست دین و دل برفت از دست

فتنه هم ز ما بر ماست ساقیا بیا هی هی

گر فزون دهی گر کم میفزاید از دل غم

هر چه میکنی زیباست ساقیا بیا هی هی

هی بیار پی در پی یکدمم ممان بی می

باده تو روح افزاست ساقیا بیا هی هی

فیض دل ز کف داده بهر ساقی و باده

مجلس طرب آراست ساقیا بیا هی هی

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 4:46 PM

باده خواهم که کشم ز آن لب و غبغب هله هی

بوسه خواهم که زنم مست بر آن لب هله هی

بادهٔ لعل از آن دست بلورین دو سه جام

پرپر خواهم و سرشار و لبالب هله هی

تنگ خواهم که در آغوش کشم آن بر دوش

چه شود در بزم آئی تو یک امشب هله هی

داردم چشم تو در آرزوی بیماری

نظری کن که بتاب آیم و در تب هله هی

سوخت جانم ز فراقت صنما رحمی کن

تا بکی در دل شب یارب و یارب هله هی

مطلبم نیست به جز آنکه فدای تو شوم

چه شود گر برسم از تو بمطلب هله هی

جان خدا دوست بود فیض ندارد سر تن

برهانم ز صنم خانه قالب هله هی

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 4:45 PM

ای که خواهی دل ما را بجافاها شکنی

نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی

طاقت سنگ جفا شیشه دل کی آرد

نزنی هی نزنی هی نزنی هی نزنی

نخل امید تو کز وی چمن دل تازه است

نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی

ای که گفتی نکنم چارهٔ درد تو بناز

بکنی هی بکنی هی بکنی هی بکنی

عهدها چون دل ما چند شکستی و دگر

شکنی هی شکنی هی شکنی هی شکنی

دوست را از نظر خویش چرا بیجرمی

فکنی هی فکنی هی فکنی هی فکنی

گفتی ای فیض من از عشق بتان دل بکنم

نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 4:41 PM

خوشا فال آن کو دوچارش شوی

خوشا ‌حال آنکو نگارش شوی

خوش آن بیدلیرا که پرسش کنی

خوش آن بی کسیرا که یارش شوی

خوش آشفته‌ایرا که آئی برش

قرار دل بی‌قرارش شوی

شفا یابد آن دردمندی که تو

انیس دل سوگوارش شوی

خوشا روز آن عاشق زار، تو

شبی آئی و در کنارش شوی

چه بیخود شود از لب و چشم تو

تو هوش دل هوشیارش شوی

شوی گاه خورشید روز خوشش

گهی شمع شبهای تارش شوی

کند فیض چون جان بقربان تو را

خوش آنکو تو شمع مزارش شوی

چه می‌آئی ایجان درین خاکدان

خوشا حال تو گر نثارش شوی

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 4:41 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4419071
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث