به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

گرفت خواهم زلفین عنبرین ترا

به بوسه نقش‌کنم برگ یاسمین ترا

هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی

هزار سجده برم خاک آن زمین ترا

هزار بوسه دهم بر سخای نامهٔ تو

اگر ببینم بر مهر او نگین ترا

به تیغ هندی گو: دست من جدا بکنند

اگر بگیرم روزی من آستین ترا

اگر چه خامش مردم که شعر باید گفت

زبان من به روی گردد آفرین ترا

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 شهریور 1395  - 5:06 PM

دلا، تا کی همی جویی منی را؟

چه داری دوست هرزه دشمنی را؟

چرا جویی وفا از بی وفایی؟

چه کوبی بیهده سرد آهنی را؟

ایا سوسن بناگوشی ، که داری

به رشک خویشتن هر سوسنی را

یکی زین برزن نا راه برشو

که بر آتش نشانی برزنی را

دل من ارزنی، عشق تو کوهی

چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟

ببخشا، ای پسر، بر من ببخشا

مکش در عشق خیره چون منی را

بیا، اینک نگه کن رودکی را

اگر بی جان روان خواهی تنی را

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 شهریور 1395  - 5:06 PM

به حق نالم ز هجر دوست زارا

سحرگاهان چو بر گلبن هزارا

قضا، گر داد من نستاند از تو

ز سوز دل بسوزانم قضا را

چو عارض برفروزی می‌بسوزد

چو من پروانه بر گردت هزارا

نگنجم در لحد، گر زان که لختی

نشینی بر مزارم سوکوارا

جهان این است و چونین بود تا بود

و همچونین بود اینند بارا

به یک گردش به شاهنشاهی آرد

دهد دیهیم و تاج و گوشوارا

توشان زیر زمین فرسوده کردی

زمین داده مر ایشان را زغارا

از آن جان تو لختی خون فسرده

سپرده زیر پای اندر سپارا

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 شهریور 1395  - 5:06 PM

کردگارا به بی‌نیازی خویش

به کریمی و کارسازی خویش

به سهی‌قامتان گلشن ناز

به ملامت‌کشان کوی نیاز

به صفات جلال و اکرامت

نظر خاص و رحمت عامت

به سلاطین مسند تحقیق

یالکان مسالک توفیق

به اسیران و زاری ایشان

به غریبان و خواری ایشان

به نوازندگان عالم گل

که هنوز ایمن‌اند از غم گل

به سفرکردگان عالم خاک

کز جهان رفته‌اند با دل چاک

به رسولی که نعت اوست کلام

سیدالمرسلین علیه سلام

نظری جانب هلالی کن

دلش از مهر غیر خالی کن

حشر او با رسول کن یا رب

این دعا را قبول کن یا رب

در امان دار پیش آن مولی

تا نبیند عقوبت عقبی

چون به عزم رحیل زین منزل

به حریم فنا کشد محمل

در ره مرگ باشدش همراه

هادی لااله‌الاالله

ادامه مطلب
یک شنبه 28 شهریور 1395  - 12:11 PM

کرکسی ژاژخای بی‌معنی

با همایی فتاد در دعوی

گفت کم نیست از تو پایهٔ من

زان که مقدار توست سایهٔ من

عاقلی گفتش ای فرومایه

نیست آن سایه همچو این سایه

هر که در سایهٔ همای بود

نام او سایهٔ خدای بود

وان که در سایهٔ تو راه کند

بر سر خود جهان سیاه کند

بر تن توست چون پر و بالی

در خور اوست فر و اقبالی

ماجرای حسود و قصهٔ ما

راست مانند کرکس‌ست و هما

وه! چه گفتم؟ تمام لاف‌ست این

سر به سر دعوی گزاف‌ست این

من هم از حاسدان چرا گفتم؟

چون بدند از بدان چرا گفتم؟

چند ازین گونه در خروش شوم

کاشکی بعد ازین خموش شوم

هین زبان را به عذر باز کنم

رو به درگاه بی‌نیاز کنم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 شهریور 1395  - 12:11 PM

شکر لله که این خجسته کلام

شد به کام دل شکسته تمام

شکر دیگر که تا تمام شده

مجلس‌آرای خاص و عام شده

صفت اوست در زبان همه

سخن اوست ورد جان همه

جیب آفاق پر دُرست ازو

بغل عاشقان پرست ازو

گر که قلاب شهر صراف‌ست

یا خطاگوی شهر حراف‌ست

نتواند شکست مقدارش

که به جان می‌خرد خریدارش

بیت او گر کم‌ست از آن غم نیست

شکر باری که معنیش کم نیست

لفظ پاک‌ست و معنی‌اش طاهر

چون نگیرد قرار در خاطر؟

معنی خاص و لفظ عام‌فریب

برده از خاص و عام صبر و شکیب

الله الله! چه دلپذیرست این!

در پذیرش که ناگزیرست این

غایت شاعری همین باشد

شیوهٔ ساحری همین باشد

هر که دم زد زبان او بستم

سحر کردم دهان او بستم

قلمم میل چشم دشمن شد

لیک ازو چشم دوست روشن شد

از سیاهی نمود آب حیات

جان حاسد فتاد در ظلمات

جای رحمت بود بمرد حسود

لیک بر جان مرده رحم چه سود؟

جگر حاسد از الم خون باد

المش کم مباد و افزون باد

ای حسود این خیال باطل چسیت؟

زین خیالت بگو که حاصل چیست؟

چون تو از عالم سخن دوری

هرچه خواهی بگو که معذوری

آن چه مقدور توست معلوم‌ست

ختم کار از نخست معلوم‌ست

دست بافنده موی اگر بافد

کی تواند که موی بشکافد؟

هر کجا هدهد سلیمان رفت

به پر و بال مور نتوان رفت

در بهاران صدای غلغل زاغ

کی بود چون نوای بلبل باغ؟

یعنی او نیز در برابر توست

در او هم به قدر گوهر توست

این مسلم، تو را به غیر چه کار

هر چه داری تو هم بی‌او بیار

دیگری جام شوق نوشیده

تو به دیوانگی خروشیده

دیگری آه دردناک زده

تو به تقلید جامه چاک زده

تا به کی می‌پری به بال کسان؟

ناز خوش نیست با جمال کسان

من کنم سکهٔ سخن را نو

تو کنی عرض مخزن خسرو

چون تو زین نامه نیستی نامی

چه بری نام خسو و جامی؟

حیف باشد که نام دیده‌وران

بگذرد بر زبان کج‌نظران

گرچه شعر تو نظم دارد نام

تو ازین نظم کی رسی به نظام

نظم اگر نیست چون در مکنون

سهل باشد طبیعت موزون

گرچه ما و تو هر دو موزونیم

لیک بنگر که هر یکی چونیم

نعل اگر یافت صورت مه نو

هست اینجا تفاوتی بشنو

ماه نو سر بر آسمان ساید

نعل در زیر پای فرساید

نیست مانند هم سموم و نسیم

این یک از جنت‌ست و آن ز جحیم

آن به نرمی چنان که دل خواهد

وین به گرمی چنان که جان کاهد

ادامه مطلب
یک شنبه 28 شهریور 1395  - 12:10 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4328745
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث