به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

بغم خویش دل ما خوش کن

خستگانرا بمدارا خوش کن

از فلک هر چه بما می‌آید

تو گوارا کن و بر ما خوش کن

دل ما را بقضا کن راضی

خاطر ما به بلاها خوش کن

من اگر قابلم ار ناقابل

تو قبولم کن و بدرا خوش کن

گر تقاضای قبولت باید

اولم پس بتمنا خوش کن

پایم ار نیست بسویت آیم

بسرم آی و سراپا خوش کن

خوش و ناخوش بخوشی دار مرا

ناخوشیها بخوشیها خوش کن

فیض را نیست بغیر از تو کسی

بدیش را بکرمها خوش کن

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:46 PM

از هوس بگذر و دل پاک از آلایش کن

ترک باطل کن و جانرا بحق افزایش کن

سر و تن را بزر و سیم چه می‌آرائی

دل و جانرا بکمال و هنر آرایش کن

بار دنیا که بصد رنج گرفتی بر دوش

بیکی عزم بیفکن ز خود آسایش کن

نان گندم بجوین جامهٔ نو ده بکهن

از قناعت بستان زیور و پیرایش کن

بس کن از حرف به و سیب و انار و انگور

ترک مداحی میوالی و آرایش کن

قوت ابدان چه رفیع و چه دنی هر دو یکیست

قوت ارواح بدست آور و آسایش کن

از خدا گوی و ز پیغمبر و قرآن و حدیث

طاعت حضرت حق پاک ز آلایش کن

مایهٔ غم نبود جز سخن بیهوده

لب به بند از سخن بیهده آسایش کن

ماتم روز پسین گیر به پیشین یکچند

خون دلرا بدو چشم آور و پالایش کن

فیض تا چند دهی پند و نگیری در گوش

بگذر از گفتن و در معرفت افزایش کن

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:46 PM

خدایا مرا از من آزاد کن

ضمیرم بعشق خود آباد کن

سرم را بیاد خودت زنده کن

روان مرا منبع یاد کن

بروی خودت باز کن دیده‌ام

دلم را بنظاره‌ات شاد کن

خرابم کن از مستی و بیخودی

وجودم بویرانی آباد کن

بفردوس اعلام راهی نما

بعلم لدنیم ارشاد کن

درونم باسرار معمور دار

برونم بطاعات آباد کن

ز شیطان و نفسم پناهی بده

ز جور اعادیم آزاد کن

بس اندوه و غم بر سر هم نشست

گشادی بده سینه را شاد کن

بود فیض دربند خود تا بکی

خدایا دلی از من آزاد کن

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:46 PM

بیا بمیکده تأثیر را تماشا کن

جوانی خرد پیر را تماشا کن

مس وجود تو تا عاقلی نگردد زر

بعشق دل ده و اکسیر را تماشا کن

نه سوی بینی و نه مایه تا بخود نگری

ز خویش بگذر و توفیر را تماشا کن

چو در نماز در آئی نیاز شو همگی

جمال شاهد تکبیر را تماشا کن

برای دیدن صنع خدا بباغ جهان

تن جوان و دل پیر را تماشا کن

برآی بر زبر قصر بیسکون شباب

شتاب عمر سرازیر را تماشا کن

چها که با دل ما میکند خدنگ قضا

کمان پر کش تقدیر را تماشا کن

خرابی تن و معموری دلست ای فیض

بکش ریاضت و تعمیر را تماشا کن

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:46 PM

 

بکفافی دلا قناعت کن

باقی عمر صرف طاعت کن

خواهی ار حاصلی بدست آری

مزرع عمر را زراعت کن

هست دریای بیکران دنیا

بسبوئی از آن قناعت کن

گر متاعی خری بخر دانش

نقد ایام را بضاعت کن

تخم دانش بگیر و آب عمل

در زمین دلت زراعت کن

کوکب عمر را غروب رسید

تا توانیش صرف طاعت کن

شد قمر شق و ساعت اقتربت

نقد ساعات صرف ساعت کن

شست و شوئی بده دل و جانرا

خویش را قابل شفاعت کن

ناگهان میرسد اجل ای فیض

بر گهنه تا توان ضراعت کن

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:46 PM

در جهان افکندهٔ غوغای حسن

عاشقانرا کردهٔ شیدای حسن

حسن روی تست دریای محیط

ماه رویان شبم دریای حسن

ملک استغنا مسلم مر تراست

جان استغناست استغنای حسن

عرش بر خاک مذلت رو نهد

پیش آن کرسی که باشد جای حسن

در هوا سرگشته دلها ذره‌سان

پیش خورشید جهان آرای حسن

کوه صبر پردلان را بر کند

گردش چشم خوش شهلای حسن

جان اهل دل ز تن بیرون کشد

قوت بازوی استیلای حسن

خون عشاق ار بریزد گو بریز

لشکر سلطان بی‌پروای حسن

آتش افروزی و عاشق سوزیست

مقتضای خوی مادرزای حسن

عشق خوبان در دلت جا دادهٔ

زان خیالت فیضفیض شد ماوای حسن

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:46 PM

مستانه برا گوشهٔ چشمی سوی ما کن

دردی بسر درد نه و نام دوا کن

از پرده برون آبگذر بر صف رندان

پنهان ز نظرها نظری جانب ما کن

گر لطف نداری و سر لطف نداری

از قهر بکش تیغ جفا روی بما کن

گفتی که وفا میکنم و هیچ نکردی

ما چشم وفا از تو نداریم جفا کن

مرغ دل ما از قفس غصه برون آر

برگرد سر خویش بگردان و رها کن

ترسم که غباری بدل یار نشیند

بگذر ز عتاب و گله‌ای فیض دعا کن

در دفتر جان حرف بتان چند نویسی

زین قصه بگردان ورق و رو بخدا کن

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:46 PM

دلا برخیز و پائی بر بساط خود نمائی زن

برندی سر برار آتش درین زهد دریائی زن

در آدر حلقه مستان و در کش یکدو پیمانه

بمستی ترک هستی کن دم از فرمانروائی زن

کمر بر بند در خدمت چونی از خویش خالی مشو

ز بی برگی بجو برگ و نوای بی نوائی زن

اسیر نفس بودن در خراب آباد تن تا کی

قدم در عالم جان نه در از خود رهائی زن

بخلوتخانه وحدت درا از خویش یکتا شو

بسوز این خرقه یا چاکی برین دلق دو تائی زن

زره گم گشتن اندر ظلمت آباد هوس تا چند

براه آی آتش اندر آرزوهای هوائی زن

بیفکن آنچه در سر داری و پای اندرین ره نه

گدائی کن درین درگاه و کوس پادشائی زن

بمردی وارهان خود را ازین بیگانگان بگسل

بشهر آشنائی آ صلای‌ آشنائی زن

ز پا افتادهٔ در راه وصل دوست خیزای فیض

دو دست استعانت در جناب کبریائی زن

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:46 PM

نیست چو من واپسی در همه واپسان

چو نیست من بیکسی در همه بیکسان

واپسی من ببین بیکسی من ببین

همرهیت کرده پس پیشروان واپسان

هم تو دهی نعمت و هم تو تمامش کنی

ره تو نمودی مرا هم تو بمنزل رسان

در همه دیدم بسی هیچ ندیدم کسی

کرد روانم ملول دیدن این ناکسان

نیست درین دیر کس تا شودم هم نفس

همنفس من تو باش ای تو کس بیکسان

تا که نمیرد دلم از نفس سرد غیر

نفخهٔ گرم از دمت دم بدمم میرسان

غیر خدا هیچکس مونس جان تو نیست

دست توقع بکش فیض ز خیر کسان

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 11:04 AM

رای فرزانه چو باشد رخ خوبان دیدن

شادی هر دو جهان در غم اینان دیدن

توبه از زهد و ریا کردن و می نوشیدن

در خرابات مغان جلوهٔ ایمان دیدن

رقم عیش از آن صفحهٔ عارض خواندن

حال آشفته در آن زلف پریشان دیدن

کردم از پیر سؤالی ز جمال ازلی

میتوان گفت در آئینه خوبان دیدن

هرکجا حسن و جمالیست ز جانان عکسیست

جان در آن عکس تواند رخ جانان دیدن

نیست پنهان ز نظر صورت خوب تو مرا

هست یکسان چه بوصل و چه بهجران دیدن

چند زین گفتن بیهوده خمش کن ای فیض

هست موقوف خموشی رخ جانان دیدن

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 11:04 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4426366
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث