به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

باده بیار ساقیا تا که بمی وضو کنم

مست خدا شوم نخست پس بنماز رو کنم

کوزه‌گران چو عاقبت از سر من سبو کنند

بهر شراب عشق حق خود سر خود سبو کنم

بوئی از آنشراب اگر وقت نماز بشنوم

رو چو بقبله آورم عطر بهشت بو کنم

چیست بهشت و عطر آن بوی خدا رسد از آن

مست خدای چون شوم کار خدا نکو کنم

گر نرسد بجام دست یا بسبو رسد شکست

باده زخم بدم کشم در دهن و گلو کنم

باده بود چو جان مرا گر نرسد روان مرا

غوطه زنم درون خم تن بروان فرو کنم

سر چو ز می تهی شود نیست به جز کدوی خشک

من بیکی کدوی می چارهٔ این کدو کنم

گر نکشم شراب او پس بچه خوشدلی زیم

گر نکنم حدیث او پس بچه گفتگو کنم

کفتر مست او منم بر سر دست او منم

زان بنشاط بیخودی بقر بقو بقو کنم

در ازلم شراب داد جام الست ناب داد

باز کشم از آن شراب مستی کهنه نو کنم

گر ز طبیب عاشقان مرهم لطفی آیدم

زخم هزار ساله را در نفسی رفو کنم

سر نکشم ز همرهان پا بکشم ز گمرهان

پشت کنم بدشمنان جانب دوست رو کنم

چند بهر جهه دوم سخره این و آن شوم

سوی حبیب خود روم روی بروی او کنم

بس که مرا ز خویش راند بس که بسینه ریش ماند

فیض بیاز قهر او روی بلطف او کنم

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 10:39 AM

از برکات حسن تو جذب مراد میکنم

یاد خدای آیدم چون ز تو یاد میکنم

جلوه کنی چو بر دلم قیمت جلوه ترا

نیست همین که جان دهم بکله مراد میکنم

قبله جانم آن جمال هم بوصال و هم خیال

غم بدلت چو میرسد هم بتو شاد میکنم

کار چو تنگ میشود بر دل و جانم از جهان

روی شکفتهٔ تو یاد بهر گشاد میکنم

مونس و یار من توئی مصلح کار من توئی

کار مرا بمن ممان زانکه فساد میکنم

نامه چه میفرستمت باد صبا چو میوزد

جان بمشایعت روان از پی باد میکنم

در صفت تو جان من شعر چه‌سان توان نوشت

فیض ز خویش میرود چون ز تو یاد میکنم

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 10:39 AM

گر دل بعش من دهی بهر تو دلداری کنم

ور تن بحکم من نهی جان ترا یاری کنم

مستی شود گر آرزوت از عشق خود مستتت کنم

مخمور اگر باشی ترا از غمزه خماری کنم

یاری اگر خواهی جلیس من باشمت یار و انیس

خواهد دلت گر گفتگو بهر تو گفتاری کنم

چشم دلت روشن شود خار گلت گلشن شود

چون روی سوی من کنی من هم ترا یاری کنم

یک لحظه هشیار ار شوی ساقی شوم ساغر دهم

دور از تو بیمار ار شوی من رسم تیماری کنم

درد ترا درمان کنم کار ترا سامان کنم

عیب ترا پنهان کنم بهر تو ستاری کنم

خیل ترا قوه دهم چند ترا نصرت دهم

بر دشمنان جان تو آئین پیکاری کنم

چون یار غمخوارت منم کف بر مدار از دامنم

تا من ترا یاری کنم تا لطف و غمخواری کنم

فیض اینجواب آنغزل از شعر مولانا که گفت

کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 10:39 AM

فرمان نمیبرد این دل چه‌سان کنم

کارم ز دست دل شده مشکل چسان کنم

دست قضا بسلسلها بسته خواهشش

با این دل اسیر سلاسل چه‌سان کنم

روز ازل جنون و خرد بخش کرده‌اند

مجنون بسعی بیهده عاقل چه‌سان کنم

نقص و کمال جمله خلایق نوشته‌اند

آنرا که ناقص آمده کامل چه‌سان کنم

با نفس خویش چون نتوانم بر آمدن

با خیل دیو راکب و راجل چه‌سان کنم

دل ده مرا نخست و دلیری نظاره کن

با دشمن درون من بیدل چه‌سان کنم

کارم گره گره شده چون زلف دلبران

یارب علاج عقدهٔ مشگل چه‌سان کنم

افتاده‌ام بدست هجوم رسوم خلق

ضبط رسوم مردم جاهل چه‌سان کنم

آزادگان چست بمنزل رسیده‌اند

با ننگ واپسی من کاهل چه‌سان کنم

فیض و دلش بهم چو نسازند در سلوک

در راه دوست قطع مراحل چسان کنم

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 10:39 AM

پیوسته خستهٔ غم یارم چه‌سان کنم

در عشق آن نگار فکارم چه‌سان کنم

موئی شدم ز حسرت موی میان او

موئی از او بدست ندارم چه‌سان کنم

بستم دلی در او و گسستم ز غیر او

از بزم وصل او بکنارم چه‌سان کنم

چون من گدای را ره وصلش نمیدهند

تاب فراق دوست ندارم چه‌سان کنم

چون گشت رفته رفته دلم در فراق او

این خون اگر ز دیده نبارم چه‌سان کنم

از دست رفت و صبر و شکیبائیم نماند

راهی بکوی دوست ندارم چه‌سان کنم

روزم شبست بیرخ چون آفتاب تو

بی او همیشه در شب تارم چه‌سان کنم

گیرم که او نقاب برافکند و رخ نمود

چون تاب آنجمال نیارم چه‌سان کنم

گفتی که صبر چارهٔ در دست فیض را

بر صبر نیز صبر ندارم چه‌سان کنم

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 10:39 AM

گر وصل خواهد دلبرم من بیخ هجران بشکنم

هجران چو میفرمایدم حاشا که فرمان بشکنم

من خدمت جانان کنم آنرا که گوید آن کنم

چیزی دگر خواهد چو دل در کام دل آن بشکنم

بر نفس دون غالب شدم چون من بتائید خدا

هم شوق او کاسد کنم هم ساق شیطان بشکنم

ز آب حیاه حق چون یافتم من زندگی

این مرگ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم

تن مینماید جاودان سر در نیارم هم بجان

جان و سر و تن هر سه را در راه جانان بشکنم

در لفظها معنی کنم گم گشتها پیدا کنم

تا صورت صورت پرست از راه پنهان بشکنم

زهاد را عارف کنم عباد را واقف کنم

تابت ازین بیرون کشم تا توبهٔ آن بشکنم

رندان جانست این جهان بروی هوا قفل دهان

بازوی خیبر گیر کو تا قفل و زندان بشکنم

با تیغ مهر مرتضی گردن زنم بوبکر را

هم سر ببرم از عمر هم پای عثمان بشکنم

از آب من گردان بود من نان گردون کی خورم

چون جوی من دریا شود گردون گردون بشکنم

مهر ار نگردد گرد من داغ کسوفش بر نهم

کرمه نسازد گوشه‌اش چون گوشهٔ نان بشکنم

بهرام اگر تیرم زند با زهره‌اش زهره درم

هم تاج برجیس افکنم هم تخت کیوان بشکنم

خاک ار شود بر من گران چون گرد بر بادش دهم

بیخ عناصر بر کنم ارکان ارکان بشکنم

ای فیض تا کی شور و شر بر خویشتن زن این بتر

تا چند گوئی بیهده این بشکنم آن بشکنم

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 10:39 AM

عشق تو کوتا که حرز جان کنم

بعد از آن جان و دلش قربان کنم

همتی کو تا بظلمت در روم

جست و جوی چشمه حیوان کنم

هست انبان معانی در دلم

هر چه یابم اندرین انبان کنم

شکر لله دید سرم داده‌اند

سر فرازم سیر در قرآن کنم

طاعت حق راست این در را کلید

آنچه فرموده است حق من آن کنم

اهل بیت مصطفا وجه اللهند

روی دل را جانب ایشان کنم

سر نهم در سیر قرآن و حدیث

کار جانرا سر بسر سامان کنم

فیض برخیز آنچه بتوانی بکن

چند گوئی این کنم یا آن کنم

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 10:39 AM

میتوانم ز آب دیده دشت را دریا کنم

یا ازین سیل دما دم کوه را صحرا کنم

می‌توانم بر کنم از سینه آه آتشین

نه فلک را در نفس یک تودهٔ غبرا کنم

دست اگر از دیده برگیرم نفس را سر دهم

ز آب و آتش می‌توانم عالمی را لا کنم

از محبت هست پنهان در دل من آتشی

هفت دوزخ سوزد از زان درهٔ پیدا کنم

هست جانم قابل اسرار علم من لدن

می‌توانم خویش را تا جنت الماوا کنم

می‌توانم از زمین بر کام دل گامی نهم

گام دیگر بر فراز چرخ هفتم جا کنم

می‌توانم عالمی آباد کردن از نفس

روی دلرا گر بسوی خواجهٔ بطحا کنم

تو بچشم کم مبین در من عصای موسیم

خویش را چون افکنم بر خاک اژدرها کنم

میتوانم هر دو عالم را بیکدم در کشم

از ولایات علی گر نکتهٔ پیدا کنم

ذوالفقار مهر او بیرون کشم چون از غلاف

شر ابلیس از سر فرزند‌ آدم وا کنم

از حدیث جانفزایش یکسخن چون بشنوم

میتوانم صد کتاب علم از آن انشا کنم

از کتاب فضلش ار یکحرف آرم بر زبان

عالمی در مهر او آشفته و شیدا کنم

بسته گردد بر رخم درهای دوزخ یک بیک

در ثنای او دهانرا چون بحرفی وا کنم

میتوانم گشت واقف از رموز سرّ غیب

گر ز خاک رهگذارش دیده را بینا کنم

وقت آن شدفیض گیرم ز اهل دنیا عزلتی

لب ببندم چشم و گوش آخرت را وا کنم

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 10:39 AM

چه میشود که مقیم در جناب تو باشم

سگ جناب تو باشم رقیب باب تو باشم

چه میشود که شب و روز گرد کوی تو گردم

در انتظار بر افکندن نقاب تو باشم

چه میشود که گهی از در عتاب در آئی

که از قصور نه شایسته خطاب تو باشم

چه می‌شود که بتلقین حجتم بنوازی

که چون سوال کنی واقف جواب تو باشم

چه می‌شود که ببزم وصال خود دهیم جا

جزای کرده چه شایسته ثواب تو باشم

چه میشود که بهجران خویش نگذاریم

سزای کرده چه مستوجب عقاب تو باشم

چه میشود که نجوئی ز من حساب و کتابی

غریق بحر کرمهای بیحساب تو باشم

چه میشود چو مرا فیض دادهٔ لقب از لطف

مدام سرخوش فیض شراب ناب تو باشم

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 10:35 AM

عمر عزیز تا یکی صرف در آرزو کنم

های بیا که آرزو جمله فدای هو کنم

چند خجل کند مرا توبهٔ آبروی بر

میسزد ار ز توبه خون ریزم و آنرو کنم

اشتر لنک لنک من پاش خورد بسنگ من

سنگ دگر چه افکنم زحمت او دو تو کنم

عشوهٔ توبه میخری یاری توبه میخورم

گر فتد او بدست من بین که باو چها کنم

رخ بنمای پیر من چند بخانقاه تن

نعره‌های هازنم مستی هوی هو کنم

چند تنم بگرد تن بخیه زنم برین بدن

بفکنم این تن و بجان روی بجستجو کنم

رو چو کنی بسوی من جان شودم تمام تن

بس ز نشاط جان و تن در تن و جان نمو کنم

جا طلبی ز من ترا بر سر خویش جا دهم

آب طلب کنی ز من دیده برات جو کنم

خانه سر ز ما سوی پاک کنم برای تو

منزل دل ز آب و گل بهر تو رفت و رو کنم

هم بشراب عشق تن پاک کنم ز هر درن

هم بشراب عشق جان بهر تو شست و شو کنم

کی بود ‌آنکه مست‌مست شسته زغیر دوست دست

پشت کنم بهر چه هست روی بروی او کنم

گه بوصال روی او جان کنم از شکوه کوه

گه ز خیال موی او شخص بدن چو مو کنم

گه بوصال جان دهم گه بفراق تن نهم

گه بخطاب انت انت گاه بعیب هو کنم

باز بده به فیض نقد هر‌ آنچه میدهی بده

عمر عزیز تابکی صرف در آرزو کنم

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 10:35 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4432019
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث