به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دلم بحر و عشق تو در وی نهنگ

نهنگی که جا کرده بر بحر تنگ

هزاران هزار ار غم آید بدل

کند جمله را لقمهٔ عشق شنگ

غمم بر سر غم نه و شاد باش

دل عاشق از غم نیاید به تنگ

غمی کز تو آید بشادی خورم

که تلخ از تو شیرین و صلحست جنگ

بقربان کفر سر زلف تو

همه چین و ماچین خطا و فرنگ

سوی بوستان گر خرامی بناز

بر ایمان بود کفر را عار و ننگ

ترا فیض چون عشق شد دستگیر

درین راه پایت نیاید به سنگ

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:39 PM

 

عاشق و معشوق را راهی بود از دل بدل

امشبم این نکته روشن گشت از آنشمع چگل

شور عشقی در سرم هر لحظه افزون میکند

لطف شیرینی که هر دم میرسد از راه دل

صحبتی داریم با هم بی‌غباری از رقیب

عشرتی داریم خوش بیزحمتی از آب و گل

قاصد و پیغام هر دم میرسد از جان بجان

میبرد هر لحظه پیکی نامهٔ از دل بدل

گاه لطف و گاه قهر و گاه ناز و گه نیاز

گه کنارو گه کناوه گاه عزو و گاه دل

میرسد از پیچ زلفی تا بشی هر دم بجان

میفتد از مهر روئی پرتوی هر دم بدل

نی غم مهجوری و دوری نه منع ناصحی

دل بر دلدار دایم جان بجانان متصل

منبع هر لطف و زیبائی و خوبی اوست فیض

از دو عالم شو بآن معشوق یکتا مشتغل

بر سر هر دو جهان نه جان و در راهش فکن

و ز جمیع ماسوی یکبارگی بردار دل

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:39 PM

گذر کن ز بیغولهٔ نام و ننگ

بشه راه مردان درآبی درنگ

رسوم سفیهان ابله بمان

که رسم سفیهان کند کار تنگ

فراخست و هموار راه خرد

در اینراه نه خار باشد نه سنگ

بدست آوری گر تو میزان عقل

نباشد ترا با خود و غیر جنگ

چو آهنگ جان تو آرد هوا

به حبل هوای خدا زن تو چنگ

هوس بر سرت چون نزول آورد

فرو بر هوس را بدم چون نهنگ

بقدر ضرورت ز دنیا بگیر

مکن بار بر خود گران و ملنگ

کمی مال افزونی راحت است

کمی جاه آسایش از نام و ننگ

پذیرفتی این نکته را گرچه فیض

وگرنه سر خالی از عقل و سنگ

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:39 PM

آفریننده جهان لبیک

هرچه گوئی کنم بجان لبیک

سر فرمان نهاده‌ام پیشت

امر فرما مرا بخوان لبیک

گر بیا عبدیم خطاب کنی

تا ابد گویمت بجان لبیک

گر ندائی کنی مرا پنهان

من هویدا کنم عیان لبیک

گر بمیرانیم دمی صد بار

گویم ار خوانیم بجان لبیک

چون شود خاک ذره ذره تنم

شنوی از گلم همان لبیک

در قیامت چو خوانیم گوید

موبمویم یکان یکان لبیک

هرکه خواند زروی صدق ترا

آیدش فاش ز آسمان لبیک

هرکه ده بار گویدت یا رب

گوئی اندر دلش نهان لبیک

گر بود عارف او برد ذوقی

ورنه گردد ذخیره آن لبیک

چو خوشست ایخدای روزی کن

از تو در سرّ عاشقان لبیک

عاشقم کن بده خطاب و جواب

تا برد فیض ذوق آن لبیک

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:39 PM

پرورد گارا بنده‌ام الملک لک و الحمد لک

ز احسان تو شرمنده‌ام الملک لک و الحمد لک

دل بسته فرمان تو جان غرقه احسان تو

پیش تو سر افکنده‌ام الملک لک و الحمد لک

از خود ندارم هیچ هیچ جز احتیاج پیچ پیچ

وز تو برحم از زنده‌ام الملک لک و الحمد لک

دادی بمن جان رایگان گفتی بمن ده باز آن

جان میدهم تا زنده‌ام الملک لک و الحمد لک

گفتی بامرم سر بنه بهر لقایم جان بده

منت بجان من بنده‌ام الملک لک و الحمد لک

از لطف و از قهر تو من از زهر و پا زهر تو من

در گریه و در خنده‌ام الملک لک و الحمد لک

در عشق خودسوزی مرا چون شمع افروزی مرا

از لطف تو تابنده‌ام الملک لک و الحمد لک

راهم نمودی سوی خود دادی نشان کوی خود

جوینده یابنده‌ام الملک لک و الحمد لک

جانرا خریدی از ضلال دادی شرف گفتی تعال

کی من بدین ارزنده‌ام الملک لک و الحمد لک

از من نه خیر آید نه شر نی مالک نفعم نه ضر

تو مالک و من بنده‌ام الملک لک و الحمد لک

بی تو ز هر بد بدترم و ز هیچ هم بس کمترم

با تو بجان ارزنده‌ام الملک لک و الحمد لک

از خود فنای بیکران و ز تو بقای جاودان

من فانی پاینده‌ام الملک لک و الحمد لک

از خود نیرزم یک پشیز از تو شد این ناچیز چیز

آخر مکن شرمنده‌ام الملک لک و الحمد لک

ای فیض حق را بنده‌ام از غیر حق دل کنده‌ام

گویم بحق تا زنده‌ام الملک لک و الحمد لک

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:39 PM

وجودی لک شهودی لک ثبوتی لک ثباتی لک

بقائی لک حیاتی لک فنائی لک مماتی لک

قیامی لک قعودی لک رکوعی لک سجودی لک

خضوعی لک خشوعی لک قنوتی لک صلاتی لک

سکوتی لک کلامی لک فطوری لک صیامی لک

عکوفی فی المساجد لک زکوتی لک

مجیء لک من الفج و احرامی الی الحج

و کشفی لک عن الراس اتینی تبیاتی لک

و قوفی بالمشاعر لک و سعیی فی الشعایر لک

و بالبیت طوافی لک و مشیی هرولاتی لک

و حلقی لک و تقصیری و ذکرک لک و تکبیری

لک رمی بجمرات و هدنی اضحیاتی لک

زیاراتی و خیراتی عباداتی و طاعاتی

بک منک بتوفیقی و نیاتی لهاتی لک

و ان عشت فعشنی لک و ان موه فمتنی لک

لک ابقی و فیک افنی حیاتی لک و فاتی لک

فوادی مهجتی لبی مثالی نیتی حسی

خیالی فکرتی عقلی اری مجموع ذاتی لک

رقیت فی مقاماتی وجدت الفیض مرقاتی

قنیت فیک عن ذاتی فذاتی لک صفاتی لک

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:39 PM

کی بود دل زین چنین گردد خنک

جانم از برد الیقین گردد خنک

وارهم ز اغیاد و گردم مست یار

خاطرم از آن و این گردد خنک

جان بمهر او دهم تا دل مرا

زان عذار آتشین گردد خنک

بر فراز آسمان‌ها پا نهم

تا دل من از زمین گردد خنک

نزد من آری و مرا بستان زمن

تا گمانم آن یقین گردد خنک

تیزتر کن آتش عشق مرا

خاطرم عشق اینچنین گردد خنک

بیخودم کن تا بیاساید دلم

خاطر اندوهگین گردد خنک

جان ز من بستان ز خویشم وارهان

آتش هجران بدین گردد خنک

زان کفم ده بادهٔ کافوری

زان چنان تا اینچنین گردد خنک

جرعه زان بر فلک ریزد ملک

تا دل عرش برین گردد خنک

جرعهٔ هم بخش کن بر دیگران

تا که دلهای حزین گردد خنک

بس کنم زین نالهای بیهده

کی دل فیض از انین گردد خنک

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:39 PM

آن روی در نظر چو نداری ببار اشک

چون حق بندگی نگذاری ببار اشک

از بهر کار آمدهٔ یا به ساز کار

ور نه بعذر بیهده کاری ببار اشک

از پای تا بسر همه تقصیر خدمتی

در عذر آن بگریه و زاری ببار اشک

ریزند اشک‌های ندامت مقصران

جانا مگر تو چشم نداری ببار اشک

روز شمار تا نشوی از خجالت آب

بشمار جرم خویش و بزاری ببار اشک

آمد خزان عمر و بهارش ز دست رفت

در ماتمش چو ابر بهاری ببار اشک

چون وقت کار رفت فغان نیز می‌رود

اکنون که هست فرصت زاری ببار اشک

خلق از حجاب گریه شود مر ترا برون

بر روز خویش در شب تاری ببار اشک

بی‌شمع روی دوست چو شب میکنی بروز

چون شمع سوزناک به زاری ببار اشک

تا هست آب در جگر و چشم تر بسر

بر کردهای خویش بزاری ببار اشک

تخمی چو کشت دهقان آبیش می‌دهد

تخم عمل تو نیز چو کاری ببار اشک

سوی جحیم تا نروی از ره نعیم

آهی بکش چو فیض و بزاری ببار اشک

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:39 PM

میبرد غیرت ز حسن تو ملک

رشک دارد بر تو خورشید فلک

کو ملکرا چشم و ابروی چنین

کی بود حور جنانرا این نمک

از میانت میشوم من در گمان

وز دهانت نیز می افتم بشک

نی توانم نفی و نی اثبات کرد

دیده کس بود و نبود مشترک

دل ز من بردی و قصد جان کنی

رحم کن بگذار با من زین دو یک

هم دل و هم جان چه‌سان شاید گرفت

عدل کن الروح لی و القلب لک

فیض را گر زان دهان لطفی کنی

آب حیوانی زید ور نه هلک

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:39 PM

یا املی و بغیتی لیس هوای فی سواک

لیس سواک منیتی لیس هوای فی سواک

انت حبیب مهجتی انت طبیب علتی

انت شفاء لوعتی لیس هوای فی سواک

یار گرفته‌ام کسی چون تو ندیده‌ام کسی

غیر تو نیست مونسی لیس هوای فی سواک

فیک لقیت ما لقیت غیر رضاک ما رضیت

اختبرک کیف شئت لیس هوای فی سواک

حبک فی سریرتی نورک فی بصیرتی

سیر هواک سیرتی لیس هوای فی سواک

تسلمنی الی الهلاک لا و هواک ما اراک

ان هوای فی هواک لیس هوای فی سواک

گر بکشی زهی شرف ان لقاک فی التلف

تیغ بکش ولاتخف لیس هوای فی سواک

ما املی سوی لقاک ان ردای فی نواک

ان تلفی یکن رضاک لیس هوای فی سواک

فیض سواک ما هوی غیر لقاک ماهوی

غیر هواک ما هوی لیس هوای فی سواک

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:39 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4454284
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث