به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

بتی از دور اگر بینی مرو پیش

که من دیدم سزای خویش از خویش

بکوی دلبری افتد گذارت

بهر دو دست گیر ای دل سر خویش

در آن کو صد بلا می‌آید از پس

در آن کو صد خطر میخیزد از پیش

شود تن زار و جان مأوای انوار

جگر از غصه خون دل از جفا ریش

گهی از غمزهٔ بر دل خورد نیر

گه از مژگانی آید بر جگر نیش

گه از زلفی بجان آید کمندی

گه از گیسوئی افتد دل بتشویش

چها از عشق اینان من کشیدم

هنوزم تا چه آید بعد ازین پیش

طبیبانرا ز غم دل خون شود خون

اگر دستی نهندم بر دل ریش

برسوائی کشد آخر مرا کار

ندارم طاقت کتمان ازین پیش

مگر عشق خدائی گیردم دست

که سازم عاشقی را مذهب و کیش

رساند تا مرا آخر بجائی

که نبود حد انسانی ازین بیش

خدایا فیض را عشق رسائی

کرم کن از محبت خانهٔ خویش

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

چو جان ز قدس سرازیر گشت با دلریش

که تا سفر کند از خویشتن بخود در خویش

فتاد در ظلمات ثلاث و حیران شد

نه راه پیش نه پس داشت ماند در تشویش

ز حادثات و نوایب به بر و بحر افتاد

بلند و پست بسی آمده بره در پیش

هم از مقام و هم از خویشتن فرامش کرد

فتاد در ظلمات حجاب مذهب و کیش

یکی بچاه طبیعت فرو شد آنجا ماند

یکی اسیر هوا گشت و شد محال اندیش

بلاف کرد گهی دعوی الو هیت

گهی گزاف سخن گفت از حد خود بیش

یکی بعالم عقل آمد و مجرّد شد

یکی باوج علا شد بآشیانه خویش

یکی چو فیض میان کشاکش اضداد

اسیر بی دل و بیچاره ماند در تشویش

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

ای که میجوئی برون از خویشتن دلدار خویش

در درون جان تست از خویشتن جویار خویش

پردهٔ دلدار تو جویای دلدار تو است

جستجو بگذار تا بینی رخ دلدار خویش

گر نداری تو بصر وام کن از وی بصر

تا به بینی در درون جان خود دلدار خویش

از گل رویش درون خویش را گلزار کن

زین گلستانها گذر کن باش خود گلزار خویش

بگذر از دری که آب و گل بود بنیاد آن

مسکن از دل ساز و از جان دار با خوددار خویش

از دل و جان ساز دارو باش خود هم جان و دل

هم دار خویش باش و هم تو خود دیار خویش

گر تجارت میکنی خود را بیار خود فروش

تا زیانت سود گردد باش خود بازار خویش

بی‌بصیرت کار کردن پشت برره کردنست

رو بصیرت کن پس روی کن در کار خویش

بار بر کس گر نهی دوش خودت گردد گران

دوش خودخواهی سبک بر کس میفکن بار خویش

در حقیقت هست آزار کسان آزار خود

بگذر از آزار کس فارغ شو از آزار خویش

فیض را بس زار دیدم گفتمش زار کهٔ

گفت حاشا یار من من زار خویشم زار خویش

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

دل برد از من ترک قباپوش

بسته کمر من در خیل هندوش

از حد چو بگذشت ایام هجرش

در خفیه رفتم تا بر سر کوش

گفتم وصالت گفتا رخ دوست

تا وقتش آید اکنون تو میکوش

گفتم نگاهی گفتا که زود است

چندی بحسرت خون جگر نوش

گفتم که لطفی گفتا که خامی

در دیگ قهرم یکچند میجوش

گفتم که زلفت زد راه دینم

گفتا چه دینی پر زهد مفروش

گفتم که خون شد دل در غمت گفت

در یاد ما کن دل را فراموش

گفتم که هجرت بنیاد ما کند

گفتا که ای فیض بیهوده مخروش

رفتم که دیگر حرفی بگویم

بر لب زد انگشت یعنی که خاموش

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

 

آمد خیالش دوشم در آغوش

بگرفت تنگم رفتم از هوش

هشیار گشتم دیدم جمالی

کز دیدنش عقل گشت مدهوش

گفتم میم ده تا مست گردم

گفتا که پیش آیی از لبم نوش

چون پیش رفتم تا گیرمش لب

لب ناگرفته رفت از سرم هوش

زان پس دگر من خود را ندیدم

تا آنکه گشتم از خود فراموش

گوئی که من خود هرگز نبودم

او بوده تنها من بوده روپوش

بودم نقابی یا خود سرابی

او بوده هم دوش خود را در آغوش

نی مست بودم نی هست بودم

بودم خیالی در خواب خرگوش

این قصه را فیض جائی نگوئی

میدار در دل میباش خاموش

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

رفتیم من و دل دوش ناخوانده بمهمانش

دزدیده نظر کردیم در حسن درخشانش

دیدیم ز حسن احسان دیدیم در احسان حسن

دل برد ز من حسنش جان داد بدل خوانش

مدهوش رخش شد دل مفتون لبش شد جان

این را بگرفت انیش آنرا بربود آنش

دل یافت بنزدش یار بنشست بر دلدار

جان ز لطف جانان دید پیوست بجانانش

دل خواست ازو چاره جان جست ازو درمان

هریک چو بدید او بود خود چاره و درمانش

دل داد بعشقش جان بگرفت دو صد چندان

ای کاش شدی صد جان هر لحظه بقربانش

جان داد بعشق ایمان بستند بعوض ایقان

ایمان چون به ایقان داد با عین شد ایمانش

چش

یعنی چو نفهمد فیض حاجب تو بفهمانش

چون نیک نظر کردم در عالم بیهوشی

دیار ندیدم هیچ جز حسن و جز احسانش

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

سحر رسید ز غیبم بکوش هوش سروش

که خیز و از لب ما بادهٔ طهور بنوش

از آن سروش شدم مست و بیخود افتادم

شراب تا چه کند چون سروش برد از هوش

گذاشتم تن و با پای جان روانه شدم

روان روان شد و تن تن زد از سماع سروش

بقدسیان چو رسیدم مرا گرفت از من

صلای ساقی ارواح و بانگ نوشانوش

ندا رسید دگر بار کای قتیل فراق

بیا و از لب ما شربت حیات بنوش

ز پای تا سر من مو بمو دهانی شد

چشید ذوق حیاتی از آن خجسته سروش

مرا گرفت ز من خود بجای من بنشست

فؤاد من شد و چشم من و مرا شد گوش

نهاد بر سر من زان حیات سرپوشی

که مرگ دست ندارد بزیر آن سرپوش

حیاهٔ غیب رسید و سر مماهٔ رسید

چنان برید که ننشست دیک فیض از جوش

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

یار آمد یار پیش دویدش

هم دل و هم جان پیش کشیدش

هرچه بخواهد بنزد وی آرید

هر چه بگوید سر بنهیدش

دل خود که بود جان خود که بود

محو شویدش محو شویدش

غیری ابدی هستی فروشد

بخنجر لا سر ببریدش

غیر که باشد سوی چه باشد

هی بکشیدش هی بکشیدش

عشق دوست را چه حلاوتست

الصّلا یاران هی بچشیدش

خامی ار گوید عشق چه باشد

آتش بزنید خوش به پزیدش

محتسبی اگر گرانی کند

رطل گرانی پیش نهیدش

عشق فیض را گردید میهمان

از دل و از جان خوان بکشیدش

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

در عشق دیدم غوغای آتش

زین پس ندادم پروای آتش

کو‌ آشنا شو با عشق آن کو

خواهد به بیند دریای آتش

در آتش عشق هر کس که سوزد

کی باشد او را پروای آتش

دوزخ ندارد بر عاشقان پای

کاین دست عشق است بالای آتش

در عالم عشق من هر دو دیدم

دریای آتش صحرای آتش

اندر سرم من بهر تماشا

بشنو در آنجا هیهای آتش

تا هر که آید جز دوست سوزد

شد این دل فیض مأوای آتش

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

ای دل ار بگذری ز عشق مجاز

بر تو گردد در حقیقت باز

چو به پهنای راه میگردی

از برای حقیقت است مجاز

راه بسیار رو بمقصد کن

راه نبود مگر برای جواز

بهل این قوم بی حقیقت را

اسب همت ز مهرشان در تاز

آتش پر شرند و پر ز شرر

ذرهٔ نیست سوز سانرا ساز

روزگاری دل ترا سوزند

تا که کردند یکدمت دمساز

آتشی در دل تو افروزند

کاین وصالست با هزاران ناز

جگرت خون کنند گه ز فراق

گاهی از وعده‌های دور و دراز

بهر شان چند آب رو ریزی

یا گذاری بخاک روی نیاز

دست از دل ز مهرشان بکسل

تا کند در فضای حق پرواز

جای حق است دل بوب از غیر

غیر باطل بود بحق پرواز

حق چنین گفت در دل من فیض

آنچه حق گفت با تو گفتم باز

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:19 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4453698
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث