به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

آن شوخ که داد دلبری داد

در فن ستمگریست استاد

بنیاد مرا بخواهد او کند

کرده است دگر ستیزه بنیاد

از جور و جفاش کی برم جان

و ز بیدادش کجا برم داد

از غمزهٔ کافرش صد افغان

و ز دست غمش هزار فریاد

یک لحظه نمی‌رود ز یادم

یک لحظه نمیکند مرا یاد

باد است بگوش او حدیثم

آندم که رساندش بدو باد

خرم چو شوم دلش غمین است

گردم چو غمین دلش شود شاد

گر جان خواهد فدا توان کرد

ور دل خواهد بجان توان داد

بیهوده بگرد عقل گشتم

عشقست که داد را دهد داد

مهر معشوق و آتش عشق

در سینه فیض تا ابد باد

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:58 PM

هرکجا بود خوبی در فنون حسن استاد

در رموز معشوقی از تو میبرد ارشاد

زلف کافرت سرکش تیر غمزه‌ات جانکاه

دین ز دست این نالد جان از او کند فریاد

عشق تو خرابم کرد هجر تو کبابم کرد

از لبت شرابم ده زنده‌ام کن و آباد

بیتو چون توانم زیست با تو چون توانم بود

هجر میکند بیداد وصل میکند بنیاد

هجرت آتش افروزد وصل پاک می‌سوزد

ای ز هجر تو فریاد وی ز دست وصلت داد

چند اسیر خود باشیم از خودم بخر جانا

گرد سر بگردانم لیکنم مکن آزاد

از خودم رهائی ده تا همه ترا باشم

محو ذکر تو گردم جز تو هیچ نارم یاد

خواهم از خود آزادی تا ترا شوم بنده

چون ترا شدم بنده از جهان شوم آزاد

بی‌تو در نفیرم من در غم و زحیرم من

خویش را بمن بنما تا شود ز رویت شاد

فیض میردا ز دوریت و ز بلای مهجوریت

کی تو این روا داری چون پسندی این بیداد

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:58 PM

تا کی ز صلاح من و زهد تو بگویند

ای کاش برین شهرت بی‌اصل بمویند

تا کی چمن طاعت ما خوش بنماید

زین باغ ملائک گل اخلاص ببویند

بر نامه ما چند نویسند گناهان

کو اشگ ندامت که بدان نامه بشویند

داریم نهان سینهٔ از خلق ز خجلت

دانیم خدا داند این را چه بگویند

آرند گروهی حسنات از دل پر درد

ترسند که مقبول نیفتد چه بجویند

جا دارد اگر ما عمل خویش بسنجیم

زان پیش که از ذره و مثقال بجویند

امروز بیا تا گل توفیق بچینیم

فرد است که ز خاک تن ما خار بروید

ای فیض بیا در غم ارواح بموییم

زان پیش که در ماتم اجساد بمویند

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:58 PM

اهتدوا بالعشق طلاب الرشد

گم شود آنکو ره دیگر رود

من بفتراک غم عشق کسی

بسته‌ام دل را بحبل من مسد

ای نگار می فروش عشوه‌گر

مست عشقت فارغ است از نیک و بد

شربتی زان لب بکام من رسان

تا بماند زنده جانم تا ابد

چشمهٔ خضر است آن نوش دهان

منع تشنه از زلالت کی رسد

اسقنی من فیک من عین الحیوهٔ

شربهٔ حیی بها عمر الابد

فیض را محروم از وصلت مکن

کو ندارد غیر عشقت مستند

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:58 PM

 

جز خدا را بندگی تلخ است تلخ

غیر را افکندگی تلخست تلخ

زیستن در هجر او زهرست زهر

بی وصالش زندگی تلخست تلخ

جز بعشقش نیست شیرین کام جان

روحرا افسردگی تلخست تلخ

گر نبودی مرک مشکل میشدی

دربلا پایندگی تلخست تلخ

از گناه امروز اینجا توبه کن

برملا شرمندگی تلخست تلخ

عمر جز در طاعت حق مگذران

باطلانرا بندگی تلخست تلخ

تا رسد در تو مدد کز فیض را

در رهت واماندگی تلخست تلخ

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:58 PM

کاش از جانان رسد پیغام تلخ

تا کسی شیرین کند زان کام تلخ

از لب چون شکرت ای کان لطف

سخت شیرینست آن دشنام تلخ

مستی من چون لب شیرین تست

نیست از جام می گل فام تلخ

زهر چشم تو دلم از کار برد

وه چو شیرینست آن بادام تلخ

زهر هجرت تلخ دارد کام من

جز بوصلت خوش نگردد کام تلخ

سهل و آسان مینماید از نخست

عشق دارد عاقبت انجام تلخ

بر لب من نه لب شیرین خویش

تا نیارم برد دیگر نام تلخ

فیض را شیرین نگوئی تلخ گوی

هست شیرین از لبت دشنام تلخ

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:58 PM

خوش آن زمان که رود جان بدانسرای فراخ

خوش آن نفس که برآید در آن هوای فراخ

زغصه در قفس تنگ آسمان مردیم

برون جهیم ازین تنگنا بجای فراخ

به بند طایر جان اندرین قفس تا چند

برون رویم و به پریم در هوای فراخ

زجنس پرغم دنیای دون خلاص شویم

رویم خرم و خوش دل بدان سرای فراخ

نه جای ماست سرای پر از کدورت و غم

رویم تا بطرب جای با صفای فراخ

زچه چه یوسف کنعان برون رویم آزاد

شویم پادشه مصر دلگشای فراخ

چه یونس از شکم ماهی جهان برهیم

برون رویم و بگردیم در فضای فراخ

زتنگنای هیولای عالم اجسام

سفر کنیم به اقلیم روح و جای فراخ

چه مانده ایم درین تیره خداکدان ای فیض

چو جان ماست از آن جای با ضیای فراخ

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:58 PM

نعیمی یا جحیمی جنتی ای عشق یا دوزخ

شوی گاهی بهشت من شوی گاهی مرا دوزخ

چه روی دوست بنمائی بهشت آنجا چه بنماید

چه سوزی در فراق او دلمرا حبذا دوزخ

گشائی چون در وصلم بهشت نقد می بینم

چو بندی بررخم ایندرشود نقداین سرادوزخ

اگر وصلست اگرهجران که دراد لذتی در غم

مدام از عشق درجانم بهشتی هست یا دوزخ

کسی دیده است یکجوهرگهی جنت شودگه نار

دروهم این بود هم آن کجاجنت کجا دوزخ

توباخودازهدادرجنک ومن باهردو عالم صلح

مراباشد جزا جنت ترا باشد سزا دوزخ

غضب چون یابد استیلاترا سوزد بنقد اینجا

وجود تو درآندم میشود نقد آنرا دوزخ

چوفیض از دولت عشق از همه عالم بود راضی

گذر چون افکند بر پل شود نارش هوا دوزخ

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:58 PM

خطیب عشق ندا کرد با زبان فصیح

که خلق جمله مریضند و عاشق است صحیح

زبان گشاد دگر بار بر سر منبر

که اهل عشق جوادند و اهل زهد شحیح

دگرچه خوش نگین گفت خلق بی نمکند

مگر سری که زشور محبت است ملیح

شجاع نیست مگر عاشقی که جان بخشد

شود صحیح که گردد بتیغ عشق جریح

بسروری رسد آخر زپافتاده عشق

شود رفیع که افتد ز راه دوست طریح

یمدح عاشق و معشوق و عشق در قرآن

یحبهم و یحبونه کند تصریح

ذلیل دوست بود عاشق و عزیز عدو

اذله و اعزّه بفیض گفت صریح

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:58 PM

یا ندیمی قم فان الدّیک صاح

غن لی بیتاً و ناول کاس راح

لست اصبر عن حبیبی لحظهٔ

هل الیه نظرهٔ منی تباح

بذل روحی فی هواه هین

یحمد القوم السری عند الصباح

رام قتلی لحظه من غیرسیف

اسکرتنی عینه من دون راح

قد کفتنی نظرهٔ منی الیه

من بها لی فی غداه اورواح

هام قلبی فی هواه کیف فاطمان

راح روحی فی قفاه فاستراح

لم یفارقنی خیال منه قط

لم یزل هو فی فؤادی لایراح

ان یشا یحرق فؤادی فی النوی

اویشا یقتل له قتلی مباح

لاتنج یا فیض اسرار الحبیب

لیس فی شرع الهوی سریباح

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:58 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4465958
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث