به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

هر آنچه بود ندارد وجود اوست عبث

چو جامه را نبود تار و پود اوست عبث

به بزم نغمه سرایان چو کاسهٔ طنبور

سری که عشق ندارد سرود اوست عبث

چو نیست روشنئی در دل آن گلست نه دل

چو پرتوی ندهد شمع دود اوست عبث

فغان چه سود دهد چون گمان وصلی نیست

ندارد آنکه امیدی سرود اوست عبث

چو زاهد از پی جنت ثنای حق گوید

ثنای حق نبود آن درود اوست عبث

چو در دلش نبود نور عشق و آه کشد

چو چرب تر بود آن خشک و دود اوست عبث

اگر نه پختگی عاشقان غرض باشد

کجا جهنم و مؤمن درود اوست عبث

اگر بدل نرسد دم بدم زحق فیضی

نعیم هشت بهشت و خلود اوست عبث

برای سنگدلان خون دل مریز ای فیض

بکوه هر که برد لعل جود اوست عبث

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:53 PM

گذشت عمر تو امسال همچو پار عبث

چرا چنین گذرانند روزگار عبث

بسی نماند زعمر و بسی نماند زکار

هزار حیف که بگذشت وقت کار عبث

گمان مبر که ترا آفرید حق باطل

گمان مدار که ترا ساخت کرد گار عبث

تو آمدی بجهان تا روی بر جانان

بکوش تا برسی خویش را مدار عبث

تو جان هر دوجهانی و مقصد ایجاد

عزیز من چه کنی خویشرا تو خوار عبث

توخویشرا مفروش ای پسر چنین ارزان

که بهر جنتی و میروی بنار عبث

گرانبها و عزیز الوجود و بی بدلی

نهٔ چنین سبک و بی بها و خوار عبث

چو کردهای تنت مردهای جان دارد

مدزد ایجان تن زاز کار و بار عبث

غنیمتی شمر این یکدو دم که ماند ای فیض

بکار کوش و سخن در میان میار عبث

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:53 PM

جز تنعم بغم یار عبث بود عبث

هر چه کردیم جز این کار عبث بود عبث

هر چه جز مصحف آن روی غلط بود غلط

جز حدیث لب دلدار عبث بود عبث

پی به منزلگه مقصود نبردیم آخر

قطع این وادی خونخوار عبث بود عبث

اشگ خونین بنگاهی بخریدند از ما

کوشش چشم گهر بار عبث بود عبث

هر چه بردیم زکردار هبا بود هبا

هر چه بستیم زگفتار عبث بود عبث

جنگ با نفس خطا پیشهٔ خود می بایست

با کسان اینهمه پیکار عبث بود عبث

خویش را کاش در اول بخدا می بستم

از خودی این همه آزار عبث بود عبث

هر چه گفتیم و شنیدیم خطا بود خطا

غیر حرف دل و دلدار عبث بود عبث

جز دل سوخته و جان برافروخته فیض

هر چه بردیم بدان یار عبث بود عبث

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:53 PM

دلی که عشق ندارد وجود اوست عبث

چو پرتوی ندهد شمع دور اوست عبث

وجود خلق برای پرستش حقست

کسی که حق نپرستد وجود اوست عبث

کسی که سود و زیانش نه در ره عشق است

زیان اوست بسی سهل و سود اوست عبث

عبادتت نکند سود معرفت چون نیست

چو جامه را نبود تار و پود اوست عبث

گمان مبر زسراب جهان شوی سیراب

که هر چه بود ندارد نمود اوست عبث

بیا عبادت حق کن زباطلان بگریز

که مهر باطل باطل درود اوست عبث

اگرنه فیض برای خدا سخن گوید

سخن سرائی او چون وجود اوست عبث

خموش باش محیط جهان پر از سخن است

ببحر هر که گهر ریخت جود اوست عبث

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:53 PM

شدیم بار کش ره زن هوا بعبث

وفا بعهد نکردیم با خدا بعبث

براه حق نزدیم از سر وفا قدمی

بجد وجهد شدیم از پی هوا به عبث

عنان خود بکف آرزوی دل دادیم

تمام صرف هوس گشت عمر ما بعبث

زبهر دنیی کانرا اساس پر نقشی است

بسی بدوش کشیدیم بارها به عبث

گذاشتیم زکف زاد آخرت را خام

بسوختیم به بیکار خویش را به عبث

فتادی از پی لذات بی بقا شب و روز

تمام عمر تو ای فیض شد هبا بعبث

گمان ندارم ازین بحر بیکران برهیم

چو میزنیم در این موج دست و پا بعبث

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:53 PM

من نروم ز پیش تودست منست و دامنت

نوش منست نیش تودست منست و دامنت

خواه مرا به تیر زن خواه ببر سرم زتن

دست ندارم از تو من دست منست ودامنت

چون شوم از تو جدا دامن توکنم رها

از بر تو روم کجا دست منست و دامنت

بندگی تو بس مرا ذکر تو هم نفس مرا

نیست بجزمن توکس مرادست منست ودامنت

عشق تو رهبر منست لطف تو یاور منست

دست تو بر سرمنست دست منست و دامنت

چشم منست و روی تو گوشم وگفتگوی تو

پای منست و کوی تو دست منست و دامنت

روی دل است سوی تو قوت دلست بوی تو

مستیم از سبوی تو دست منست و دامنت

قوت روان من توئی گنج نهان من توئی

جان جهان من توئی دست منست و دامنت

حسن تو بوستان من روی تو گلستان من

مهر تو مهر جان من دست منست و دامنت

مهر تواست جان من ذکر تو و زبان من

وصف تو و بیان من دست منست و دامنت

فیض بس است گفتگو برجه و دامنش بجو

چو بکف آوری بگو دست منست ودامنت

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:53 PM

 

جان ندارد جز تو کس یا مستغاث

خسته را فریاد رس یا مستغاث

خسته دل در غم تو بستهٔ

چند ناله چون جرس یا مستغاث

هر دمم خاری زند در دل خسی

بکسلم زین خار و خس یا مستغاث

مرغ جان را بال همت برگشای

تا بپرد زین قفس یا مستغاث

میرباید دل زمن هر دم بتی

هم تو گیرش باز پس یا مستغاث

محو خود کن فیض را تابی رخت

بر نیارد یکنفس یا مستغاث

رحم کن بر بی دل بیچاره

کو ندارد جزتو کس یامستغاث

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:53 PM

 

روم از هوش اگر بینم بکامت

ندارم طاقت شرب مدامت

خیالت کَر بخاطر بگذرانم

روم از خویشتن بیرون تمامت

نمی یارم بنزدیک تو آمد

که دورست از طریق احترامت

نیم چون قابل بزم وصالت

ببو خرسندم و تکرار نامت

خوشا آن سر که در پای تو باشد

خوشا آن چشم که بیند صبح و شامت

بخود دیگر نیاید تا قیامت

سری کو جرعه نوشد زجامت

شود آزاد از دنیا وعقبی

اگر مرغ دلی افتد بدامت

مبارک طایری فرخنده مرغی

که صبح و شام گردد گرد بامت

چو برخاک رهی افتد گذارت

نهم آنجا جبین بر نقش گامت

کنم جانرا فدای خاک پایش

کسی کارد بنزد من پیامت

جهانی پر شود از نقل و باده

کند چون ناقلی نقل کلامت

سلامت در سلامت باشد او را

که روزی گردش روزی سلامت

ندانم تا چه مستی ها کند فیض

چه گوئی کیست یا چیست نامت

سخن کوته کنم تا کس نگوید

که چند و چند ازین گفتار خامت

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:53 PM

 

جمال تو عرصاتست و قامت تو قیامت

بجلوه آی و قیامت کن آشکار بقامت

وصال تست بهشت و فراق تست جهنم

وصال تست غنیمت فراق تست غرامت

وصال تست سعادت فراق تست شقاوت

وصال تست سلامت فراق تست سآمت

دمی زعمر که آن بی لقای تو گذرانم

تدارکش نتوانم نمود تا بقیامت

ترا چه کم که مرا نیست تاب دیدن رویت

زعجز شب پرهٔ آفتاب را چه ملامت

ترا چه غم که بمیرد هزار همچو من از غم

مراست غم که مبادا ترا کنند ملامت

زمرگ باک ندارم در آن غمی که نشیند

بخاکم ار گذری بر دلت غبار ندامت

کرامتیست کسی را که میرد از غم عشقی

چو غم غم تو بود میشود مزید کرامت

اگر بلطف نوازی و گر بقهر گدازی

نکوست هر چه بمن میکنی سریق سلامت

شب فراق غمت لطفها که با دل من کرد

حساب آن نتوان کرد تا بروز قیامت

خدنگ غمزهٔ پی در پی تو روز وصالست

تمام راحت دل شد چه معجز است و کرامت

بمیر در غم او فیض تا که جان بری از مرگ

بباز در قدمش تا که سر بری بسلامت

ادامه مطلب
دوشنبه 1 شهریور 1395  - 2:53 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4464508
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث