به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

عیدست، برون آی که حیران تو گردم

قربان خودم ساز، که قربان تو گردم

خاکم به رهت، جلوه‌کنان، رخش برانگیز

تا خیزم و گرد سر تو گردم

جمعیت آسوده‌دلان از دل جمع‌ست

جمعیت من آن که، پریشان تو گردم

زین گونه که از شادی وصلت خبرم نیست

مشکل که خلاص از غم هجران تو گردم

من عاجزم از خدمت مهمان خیالت

این خود چه خیال‌ست که مهمان تو گردم؟

تا یافتم از شادی وصل تو حیاتی

ترسم که هلاک از غم هجران تو گردم

بر خاک درت من که و تشریف غلامی؟

ای کاش توانم سگ دربان تو گردم

گفتی که به جان بندهٔ ما باش هلالی

تا جان بودم بندهٔ فرمان تو گردم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

 

به صد امید هر دم گرد آن دیوار و در گردم

بسی امیدوارم، آه! اگر نومید برگردم

چه حسن‌ست این؟ که از یک دیدنت دیوانه گردیدم

بیا، تا بار دیگر بینم و دیوانه‌تر گردم

چون آن مه فتنه شد در شهر، من عاقبت روزی

شوم آواره و هر دم به صحرای دگر گردم

خدا را، این چنین زود از سر بالین من مگذر

دمی بنشین، که برخیزم، تو را بر گرد سر گردم

زهر در کامدم، در کوی تو همچون سگم راندی

سگ کوی توام تا چند، یا رب در به در گردم؟

خبر می‌پرسم از جانان ولی ناگه اگر روزی

ازو کس یک خبر گوید من از خود بی‌خبر گردم

هلالی، چون سپه انگیخت عشق آن کمان ابرو

به میدان آیم و تیر ملامت را سپر گردم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

هر شب به سر کوی تو از پای درافتم

وز شوق تو آهی زنم و بی‌خبر افتم

گر بار غم این‌ست که من می‌کشم از تو

بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم

خواهم بزنی تیر و به تیغم بنوازی

تا در دم کشتن به تو نزدیک‌تر افتم

من بعد بر آنم که به بوی سر زلفت

برخیزم و دنبال نسیم سحر افتم

ای شیخ، به محراب مرا سجده مفرما

بگذار، خدا را، که بر آن خاک درافتم

گمراهی من بین که درین مرحله هر روز

از وادی مقصود به جای دگر افتم

سیلاب سرشک از مژه بگشای، هلالی

مپسند که آغشته به خون جگر افتم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

به راهت بینم و از بیخودی بر رهگذر غلتم

به هر جا پانهی، از شوق پابوست به سر غلتم

به هر پهلو که می‌افتم به پهلوی سگت شب‌ها

نمی‌خواهم کز آن پهلو، به پهلوی دگر غلتم

بدان در وقت بسمل از تو می‌خواهم چنان زخمی

که عمری نیم‌بسمل باشم و بر خاک درغلتم

به امیدی که روزی بر سرم آید سگ کویت

در آن کو هر شبی تا روز در خون جگر غلتم

چنان زار و ضعیفم در هوای سرو بالایی

که همچون خار و خاشاک از دم باد سحر غلتم

نمی‌خواهم که از بزم وصال او روم بیرون

کرم کن، ساقیا، جامی که آن‌جا بی‌خبر غلتم

هلالی چون مرا در کوی آن مه ناتوان بینی

بگیر از دستم و بگذار تا بار دگر غلتم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

اگر چون خاک پامالم کنی، خاک درت گردم

وگر چون گرد بر بادم دهی، گرد سرت گردم

کشی خنجر که می‌سازم به دست خویش قربانت

چه لطف‌ست این؟ که من قربان دست و خنجرت گردم

تو ماه کشور حسنی و شاه کشور خوبان

گدای کشورت باشم، اسیر لشکرت گردم

پس از مردن چو در پرواز آید مرغ جان من

چوم مرغان حرم بر گرد قصر و منظرت گردم

مگس‌وارم، به تلخی، چند رانی؟ سوی خویشم خوان

که بر گرد لب شیرین همچون شکرت گردم

هلالی را به هشیاری چه جای طعن؟ ای ساقی

بگردان ساغر می تا هلاک ساغرت گردم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

به یار بی‌وفا عمری وفا کردم ندانستم

به امید وفا بر خود جفا کردم ندانستم

دل آزاری که هرگز دیده بر مردم نیندازد

به سان مردمش در دیده جا کردم ندانستم

اگر گفتم که دارد یار من آیین دلجویی

معاذالله غلط کردم، خطا کردم، ندانستم

بلای جان من آن شوخ و من افتاده در کویش

دریغا خانه در کوی بلا کردم ندانستم

به هر بیگانهٔ بدخوی او از آشنا بهتر

به آن بیگانه خود را آشنا کردم ندانستم

گرفتم آن سر زلف و کشیدم و صد گرفتاری

به دست خویش خود را مبتلا کردم ندانستم

هلالی پیش آن مه شرمسارم زین شکایت‌ها

درین معنی به غایت ماجرا کردم ندانستم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

روزی که در فراق جمال تو بوده‌ام

گریان در اشتیاق وصال تو بوده‌ام

هر سو که رفته‌ام به هوای تو رفته‌ام

هر جا که بوده‌ام به خیال تو بوده‌ام

هر گه شکرلبی به کسی کرد گفتگو

در حسرت جواب و سوال تو بوده‌ام

جایی که داغ بر ورق لاله دیده‌ام

آن جا به یاد عارض و خال تو بوده‌ام

چون کرده‌ام نظارهٔ قد بلند سرو

در آرزوی تازه نهال تو بوده‌ام

القصه رخ نما که هلالی صفت بسی

مشتاق آفتاب جمال تو بوده‌ام

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

ز سوز سینه کبابم، ز سیل دیده خرابم

تو شمع بزم کسانی و من در آتش و آبم

مرا عقوبت هجر تو بهتر از همه شادی‌ست

تو راحت دگران شو، که من برای عذابم

به دیگران منشین و به جان من مزن آتش

مرا مسوز، که من خود بر آتش تو کبابم

اگر برای هلاک من‌ست ناز و عتابت

بیا و قتل کن ایدون، که مسحق عتابم

سوال بوسه نمودم ولی تو لب نگشودی

سخن به عرض رسید و در انتظار جوابم

به گرد روی تو پروانه‌ام، که شمع مرادی

اگر تو روی بتابی، من از تو روی نتابم

به قدر خاک از من کسی حساب نگیرد

به کوی دوست، هلالی، ببین که در چه حسابم؟

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

عجب شکسته دل و زار و ناتوان شده‌ام!

چنان که هجر تو می‌خواست، آن‌چنان شده‌ام

به گفتگوی تو افسانه گشته‌ام همه جا

به جستجوی تو آوارهٔ جهان شده‌ام

خدای را دگر ای یار سوی من مگذر

که من به کوی کسی خاک آستان شده‌ام

دلم ز شادی عالم گرفته است ولی

غمی که از تو رسیده است شادمان شده ام

از آن شده است، هلالی، دلم شکاف شکاف

که ناوک غم و اندوه را نشان شده‌ام

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

نیست حد آن که گویم بندهٔ روی توام

دیگری گرینده باشد، من سگ کوی توام

بر امید آن که یک دشنام روزی بشنوم

سال‌ها شد، جان من، کز جان دعاگوی توام

گر چه ای، بدخوی من، خوی تو عاشق گشتن‌ست

ترک خوی خود مکن، من کشتهٔ خوی توام

گر دل من سدره و طوبی نجوید دور نیست

زان که من در آرزوی سرو دل‌جوی توام

چند گویی پای در دامن کش و این سو میا

پا کشیدن چون توان چون دل کشد سوی توام

رنجه کردی صاعد و خون هلالی ریختی

تا قیامت شرمسار دست و بازوی توام

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4338207
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث