به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ای باد صبح منزل جانان من کجاست؟

من مردم، از برای خدا، جان من کجاست؟

شب‌های هجر همچو منی کس غریب نیست

کس را تحمل شب هجران من کجاست؟

سر خاک شد بر آن سر میدان و او نگفت

گویی که بود در خم چوگان من کجاست؟

خوبان سمند ناز به میدان فگنده‌اند

چابک‌سوار عرصهٔ میدان من کجاست؟

تا کی رقیب دست و گریبان شود به من؟

شوخی که می‌گرفت گریبان من کجاست؟

خوش آن که چون به سینه ز پیکان نشان نیافت

تیر دگر کشید که پیکان من کجاست؟

از نه فلک گذشت، هلالی؟ فغان من

بنگر که من کجایم و افغان من کجاست؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

ای که از یار نشان می‌طلبی، یار کجاست؟

همه یارند ولی یار وفادار کجاست؟

تا نپرسند، به خوبان غم دل نتوان گفت

ور بپرسند بگو: قوت گفتار کجاست؟

رفت آن تازه گل و ماند به دل خار غمش

گل کجا جلوه‌گر و سرزنش خار کجاست؟

صبر در خانهٔ ویرانه‌ دل هیچ نماند

خواب در دیدهٔ غم‌دیدهٔ بیدار کجاست؟

پار بر داغ دل سوخته مرهم بودی

یا رب! امسال چه شد؟ مرحمت پار کجاست

درخرابات مغان دوش مجویید ز ما

همه مستیم، درین می‌کده هشیار کجاست؟

بهتر آن‌ست، هلالی، که نهان ماند راز

سر خود فاش مکن، محرم اسرار کجاست؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

ای که می‌پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست؟

منزل او در دل‌ست، اما ندانم دل کجاست

جان پاک‌ست آن پری‌رخسار، از سر تا قدم

ور نه شکلی این‌چنین در نقش آب و گل کجاست؟

ناصحا عقل از مقیمان سر کویش مخواه

ما همه دیوانه‌ایم، اینجا کسی عاقل کجاست؟

آرزوی ساقی و پیر مغان دارم بسی

آن جوان خوب‌رو و آن مرشد کامل کجاست؟

در شب وصل از فروغ ماه گردون فارغم

این چنین ماهی که من دارم در آن محفل کجاست؟

روزگاری شد که از فکر جهان در محنتم

یا رب! آن روزی که بودم از جهان فارغ کجاست؟

نیست لعل او برون از چشم گوهربار من

آری، آری، گوهر مقصود بر ساحل کجاست؟

چون هلالی حاصل ما درد عشق آمد، بلی

عشق‌بازان را هوای زهد بی‌حاصل کجاست؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

روز نوروزست سرو گل‌عذار من کجاست؟

در چمن یاران همه جمع‌ند یار من کجاست؟

مونسم جز آه و یا رب نیست شب‌ها تا به روز

آه و یا رب! مونس شب‌های تار من کجاست؟

گشته مردم، هر یکی امروز صید چابکی

چابک صیدافکن مردم‌شکار من کجاست؟

نیست یک ساعت قرار این جان بی‌آرام را

یا رب آن آرام جان بی‌قرار من کجاست؟

سوخت از درد جدایی دل به امید وصال

مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟

روزگاری شد که دور افتاده‌ام آخر بپرس

کان سیه‌روز پریشان‌روزگار من کجاست؟

بود عمری بر سر کویت هلالی خاک ره

رفت بر باد و نگفتی خاک‌سار من کجاست؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

در آفتاب رخش باده تاب انداخت

چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟

هنوز جلوهٔ آن گنج حسن پنهان بود

که عشق فتنه در این عالم خراب انداخت

قضا نگر: که چو پیمانه ساخت از گل من

مرا به یاد لبش باز در شراب انداخت

فسانهٔ دگران گوش کرد در شب وصل

ولی به نوبت من خویش را به خواب انداخت

بیا و یک نفس آرام جان شو از ره لطف

که آرزوی تو جان را در اضطراب انداخت

ز بهر آن که دل از دام زلف او نرهد

به هر خمی گره افکند و پیچ و تاب انداخت

ندیده بود هلالی عذاب دوزخ هجر

بلای عشق تو او را درین عذاب انداخت

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:35 PM

ما عاشقیم و بی سر و سامان و می‌پرست

قانع به هر چه باشد و فارغ ز هر چه هست

ای رند جرعه‌نوش، تو و محنت خمار

ما و نشاط مستی عشق از می الست

دی آن سوار شوخ کمر بست و جلوه کرد

در صورتی که هر که بدیدش کمر ببست

هر کس که دل به دست بتی داد همچو من

سنگی گرفت و شیشهٔ ناموس را شکست

دل‌ها که می‌بری همه پامال می‌کنی

کاری نمی‌کنی که دلی آوری به دست

چون ابر دید اشک من از شرم آب شد

چون برق دید آه من از انفعال جست

آخر چو ره نیافت هلالی به بزم وصل

محروم از جمال تو در گوشه‌ای نشست

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:35 PM

چیست پیراهن آن دلبر شیرین‌حرکات؟

همچو سرچشمهٔ خضرست و بدن آب حیات

این چه قدست و چه رفتار و چه شیرین حرکات؟

گوییا موج‌زنان می‌گذرد آب حیات

گر به یاد لب او زهر دهندم که بنوش

تلخی زهر ز هر در دهدم ذوق نبات

این چه ماهی‌ست که در کلبهٔ تاریک من‌ست؟

آب حیوان نتوان یافت چنین در ظلمات

بس که از ناله دلم دوش قیامت می‌کرد

عرصهٔ کوی تو را ساخت زمین عرصات

چند گویی ز سر ناله که جان ده به وفا؟

جان من، کار دگر نیست مرا غیر وفات

رحم بر عاشق درویش ندارند بتان

وه! که در مذهب این سنگ‌دلان نیست زکات

ماند بیچاره هلالی به کمند تو اسیر

این محال‌ست که بود او را امکان نجات

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:35 PM

وه! چه عمرست این که در هجر تو بردم عاقبت؟

جان شیرین را به صد تلخی سپردم عاقبت

گر شکایت داشتی از ناله و درد سری

رفتم و درد سر از کوی تو بردم عاقبت

بر لب آمد جان و بر دل حسرت تیغت بماند

تشنه‌لب جان دادم و آبی نخوردم عاقبت

بس که آمد چون قلم بر فرق من تیغ جفا

نام خود را تختهٔ هستی ستردم عاقبت

گشتم از خیل سگان او بحمدالله که من

در حساب مردمان خود را شمردم عاقبت

ای که می‌گویی هلالی حاصل عمر تو چیست؟

سال‌خا جان کندم، از هجران بمردم عاقبت

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:35 PM

ای شده خوی تو با من بتر از خوی رقیب

روزم از هجر سیه ساخته چون روی رقیب

گفته بودی که سگ ما ز رقیب تو بهست

لیک پیش تو به از ماست سگ کوی رقیب

بس که از کعبهٔ کوی تو مرا مانع شد

گر همه قبله شود رو نکنم سوی رقیب

آن همه چین که در ابروی رقیبت دیدم

کاش در زلف تو بودی نه در ابروی رقیب

تا رقیب از تو مرا وعده دشنام آورد

ذوق این مژده مرا ساخت دعاگوی رقیب

گر به هر موی رقیب از فلک آید ستمی

آن همه نیست سزای سر یک موی رقیب

یار پهلوی رقیب است و من از رشک هلاک

غیر از این فایده‌ای نیست ز پهلوی رقیب

چون هلالی اگر از پای افتادم چه عجب؟

چه کنم نیست مرا قوت بازوی رقیب

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:35 PM

ای سر زلف تو کمند حیات

نیست ز قید تو امید نجات

آب حیاتی تو و خط بر لبت

سبزهٔ تر بر لب آب حیات

شور من از خندهٔ شیرین توست

ریش دلم را نمک‌ست این نبات

خاطر عاشق ز جهان فارغ‌ست

مشت ندارد خبر از کاینات

تازه‌براتی‌ست خط سبز تو

به ز شب قدر بود این برات

داد هلالی به وفای تو جان

جان دگر یافت ولی از وفات

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:35 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4346023
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث