به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

هست آرزوی کشتن آن تندخو مرا

گر او نکشت می کشد این آرزو مرا

جان من از جدایی آن مه به لب رسید

ای وای! گر فلک نرساند به او مرا

با ذوق جستجوی تو آسوده خاطرم

آسودگی مباد ازین جستجو مرا

ننگست عاشقان جهان را ز نام من

عاشق مگوی، هرچه توانی بگو مرا

گفتی که: آبروی هلالی سرشک اوست

رسوای خلق می‌کند این آبرو مرا

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

گر دعای دردمندان مستجاب است ای حبیب

از خدا هرگز نخواهم خواست جز مرگ رقیب

درد بیماری و اندوه غریبی مشکلست

وای مسکینی که هم بیمار باشد هم غریب

سر به بالینم ز درد هجر، نزدیک آمدست

کز سر بالین من شرمنده برخیزد طبیب

دیگران دارند هر یک صد امید از خوان وصل

من ز درد بی‌نصیبی چند باشم بی‌نصیب؟

ای صبا جهدی کن و بگشا نقاب غنچه را

تا کی از دیدار گل محروم باشد عندلیب؟

زان دهان کام منست و هست پنهان زیر لب

چشم می‌دارم که کام من برآید عنقریب

چون هلالی بی مه رویت ز جان سیر آمدم

کس مباد از خوان وصل ماهرویان بی‌نصیب

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

سر نمی‌تابم ز شمشیر حبیب

هر چه آ‎ید بر سرم یا نصیب

دل به درد آمد من بیچاره را

چارهٔ درد دلم کن ای طبیب

ای که گویی که چونی و حال تو چیست

من غریب و حال من باشد غریب

تا رقیب هست ما را قدر نیست

نیست گردد یا رب از پیشت رقیب

زار می‌نالد هلالی بی رخت

آن‌چنان کز حسرت گل عندلیب

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

دلا، ذوقی ندارد دولت دنیا و شادی‌ها

خوشا! آن دردمندی‌های عشق و نامرادی‌ها

من و مجنون دو مدهوشیم سرگردان به هر وادی

ببین کاخر جنون انداخت ما را در چه وادی‌ها

دل من جا گرفت از اعتقاد پاک در کویش

بلی، آخر به جایی می‌کشد پاک‌اعتقادی‌ها

چو عمر خود ندارم اعتمادی بر وفای تو

چه عمر است این که من دارم بر او خوش اعتمادی‌ها

به خون دل سواد دیده را شستم، زهی حسرت!

که از خطت مرا محروم کرد این بی‌سوادی‌ها

چو گم کردم دل خود را چه سود از ناله و افغان

که نتوان یافت این گم‌گشته را با این منادی‌ها

هلالی، دیگران از وصل او شادند و من غمگین

خوش آن روزی که من هم داشتم از این‌گونه شادی‌ها

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

گل رویت عرق کرد از می ناب

ز شبنم تازه شد گل برگ سیراب

به ناز آن چشم را از خواب مگشای

همان بهتر که باشد فتنه در خواب

تعالی‌ الله! چه حسنست این که هر روز

دهد سرپنجهٔ خورشید را تاب؟

ز پا افتادم آخر دست من گیر

همین گویم مرا دریاب، دریاب

چو در سر میل ابروی تو دارم

سر ما کی فرود آید به محراب؟

بهاران از در میخانه مگذر

عجب فصلیست، جهد کرده دریاب

هلالی می به روی ماهرویان

خوش آید، خاصه در شب‌های مهتاب

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

 

شب هجرست و مرگ خویش خواهم از خدا امشب

اجل روزی چو سویم خواهد آمد گو بیا امشب

چنین دردی که من دارم نخواهم زیست تا فردا

بیا، بنشین، که جان خواهم سپرد امروز یا امشب

دل و جانی که بود آواره شد دوش از غم هجران

دگر یا رب غم هجران چه می‌خواهد ز ما امشب

نه سر شد خاک درگاهت نه پا فرسود در راهت

مرا چون شمع باید سوخت از سر تا به پا امشب

شب آمد باز دور افگند از وصلت هلالی را

دریغا شد هلال و آفتاب از هم جدا امشب

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

من همچو گلزار ارم، گل گل ترا رخسارها

وز آرزوی هر گلی در سینه دارم خارها

گر بی تو بگشایم نظر بر جانب گلزارها

از خار در چشمم فتد گلها و از گل خارها

دی خوب بودی در نظر، امروز از آن هم خوب‌تر

خوبند خوبان دگر، اما نه این مقدارها

تو با فد افراخته، ره سوی باغ انداخته

سرو از خجالت ساخته جا در پس دیوارها

مصر ملاحت جای تو ، در چارسو غوغای تو

تو یوسف و سودای تو سود همه بازارها

سر در رهت بنهاده‌ام، دل در هوایت داده‌ام

من تازه کار افتاده‌ام، کار منست این کارها

هر دم به جستجوی تو صد بار آیم سوی تو

هر بار پیش روی تو خواهم که میرم بارها

من، همچو چنگ ار عربده، در سینه صد ناخن زده

صد نالهٔ زار آمده، از هر رگم چون تارها

می نوش بر طرف چمن، نظاره کن بر یاسمن

تا من به کام خویشتن بینم در آن رخسارها

ای محرم زار نهان، در پند من بگشا زبان

کز نام و ناموس جهان، دارد هلالی عارها

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

ز آب چشم من گل شد به راه عشق منزل‌ها

ندانم تا چه گل‌ها بشکفد آخر از این گل‌ها؟

شکیتی عهد و بر دل‌های مسکین سوختی داغی

زهی داغی که تا روز قیامت ماند بر دل‌ها!

من از خوبان بسی غم‌های مشکل دیده‌ام لیکن

غم هجران بود مشکل‌ترین جمله مشکل‌ها

سزد گر بر سر تابوت ما گریند در کویش

چرا کز منزل مقصود بر بستیم محمل‌ها

ز توفان سرشک خود به گردابی گرفتارم

که عمر نوح اگر یابم نبینم روی ساحل‌ها

چو آن مه یار اغیار است گرد او مگرد ای دل

چرا پروانه باید شد برای شمع محفل‌ها؟

هلالی چون حریف بزم رندان شد بخوان مطرب:

«الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها»

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

نمی‌توان به جفا قطع دوست‌داری ما

که از جفای تو بیشست با تو یاری ما

بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز

گلی نرست ز باغ امید‌واری ما

به چشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی

ز عزت دگران بهترست خواری ما

غبار کوی تو ما را ز چهره دور مباد

که با تو می‌کند اظهار خاکساری ما

ز حال زار هلالی شبی یاد کنم

فلک به ناله در آید ز آه و زاری ما

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

من وبیداری و شبها و شب تا روز یا رب‌ها

نبیند هیچ کس در خواب، یارب! این‌چنین شب‌ها

خدا را ! جان من ، بر خاک مشتاقان گذاری کن

که در خاک از تمنای تو شد فرسوده قالب ها

سیه روزان هجران را چه حاصل بی تو از خوبان؟

که روز تیره را خورشید می‌باید نه کوکب‌ها

معلم، غالبا، امروز درس عشق می‌گوید

که در فریاد می‌بینیم طفلان را به مکتب‌ها

شود گر اهل مذهب را خبر از مشرب رندان

بگردانند مذهب‌ها ، بیاموزند مشرب ها

هلالی ، با قد چون حلقه باشد خاک میدانت

کسی نشناسد او را از نشان نعل مرکب ها

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4343492
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث