به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

جان خوشست، اما نمی‌خواهم که: جان گویم تو را

خواهم از جان خوش‌تری باشد، که آن گویم تو را

من چه گویم که آنچنان باشد که حد حسن توست؟

هم تو خود فرما که: چونی، تا چنان گویم تو را

جان من، با آن که خاص از بهر کشتن آمدی

ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم تو را

تا رقیبان را نبینم خوش‌دل از غم‌های خویش

از تو بینم جور و با خود مهربان گویم تو را

بس که می‌خواهم که باشم با تو در گفت و شنود

یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم تو را

قصهٔ دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست

مشکلی دارم، نمی‌دانم چه سان گویم تو را؟

هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی

جای آن دارد که: رسوای جهان گویم تو را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را

گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را

دیگر از بی‌طاقتی خواهم گریبان چاک زد

چند پوشم سینهٔ ریش و دل افگار را؟

بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب

مرهمی نه، کز دلم بیرون برد آزار را

باغ حسنت تازه شد از دیدهٔ گریان من

چشم من آب دگر داد آن گل رخسار را

روز هجر از خاطرم اندیشهٔ وصلت نرفت

آرزوی صحت از دل کی رود بیمار را؟

حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هر چه هست

صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟

دیدن جانان دولتی باشد عظیم

از خدا خواهد هلالی دولت دیدار را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را

دشمن جانی و از جان دوست‌تر دارم تو را

گر به صد خار جفا آزرده‌سازی خاطرم

خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را

قصد جان کردی که یعنی: دست کوته کن ز من

جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را

گر برون آرند جانم را ز خلوت‌گاه دل

نیست ممکن، جان من، کز دل برون آرم تو را

یک دو روزی صبر کن، ای جان بر لب آمده

زانکه خواهم در حضور دوست بسپارم تو را

این چنین کز صوت مطرب بزم عیشم پر صداست

مشکل آگاهی رسد از نالهٔ زارم تو را

گفته‌ای: خواهم هلالی را به کام دشمنان

این سزای من که با خود دوست می‌دارم تو را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم تو را

گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم تو را

افتاده بر خاک درت، خوش آن‌که آیی بر سرم

تو زیر پا بینی و من بالای سر بینم تو را

یک بار بینم روی تو دل را چه سان تسکین دهم؟

تسکین نیابد، جان من، صد بار اگر بینم تو را

از دیدنت بیخود شدم، بنشین به بالینم دمی

تا چشم خود بگشایم و بار دگر بینم تو را

گفتی که هر کس یک نظر بیند مرا جان می‌دهد

من هم به جان در خدمتم، گر یک نظر بینم تو را

صد بار آیم سوی تو، تا آشنا کردی به من

هر بار از بار دگر بیگانه‌تر بینم تو را

تا کی هلالی را چنین زین ماه میداری جدا؟

یا رب! که ای چرخ فلک، زیر و زبر بینم تو را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را

که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را

ز دست ما اگر پابوس خوبان بر نمی‌آید

همین دولت که: خاک پای ایشانیم بس ما را

به راه محمل جانان چنان بی‌خود نیم امشب

که هوش رفته باز آید به فریاد جرس ما را

به آب چشم ما پرورده شد خار و خس کویش

ولی گل‌های حسرت می‌دمد زان خار و خس ما را

گر از دل هر نفس این آه عالم‌سوز برخیزد

کسی دیگر نخواهد ساخت با خود هم‌نفس ما را

ز دست ما کشیدی طره و صد جا گره بستی

که کوته گردد و دیگر نباشد دسترس ما را

هلالی، روزگاری شد که دور از گلشن رویش

فلک دل تنگ می‌دارد چو مرغان قفس ما را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

گه‌گهم خوانی و گویی که چه حالست تو را؟

حال من حال سگان، این چه سوال است تو را؟

می‌کنم یاد تو و می‌روم از حال به حال

من به این حال و نپرسی که: چه حالست تو را؟

سال‌ها شد که خیال کمرت می‌بندم

هرگزم هیچ نگفتی: چه خیالست تو را؟

ای گل باغ لطافت، ز خزان ایمن باش

که هنوز اول نوروز جمالست تو را

وصف حسن تو چه گویم؟ که ز اسباب جمال

هر چه باید همه در حد کمالست تو را

نوبت کوکبهٔ ماه منست، ای خورشید

بیش از این جلوه مکن، وقت زوال است تو را

عمر بگذشت، هلالی، به امید دهنش

خود بگو: این چه تمنای محالست تو را؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا ر

به ما هم گوشهٔ چشمی، که شیدا کرده‌ای ما را

به هر جا پا نهی آن جا نهم صد بار چشم خود

چه باشد؟ آه! اگر یک‌باره بر چشمم نهی پا را

مرا گر در تمنای تو آید صد بلا بر سر

ز سر بیرون نخواهم کرد هرگز این تمنا را

چو در بازار حسن از یک طرف پیدا شدی، ناگه

خریداران یوسف برطرف کردند سودا را

شنیدم این که: فردا ماه من عزم سفر دارد

بمیرم کاش امروزت، نبینم روی فردا را

هلالی را به یک دیدن غلان خویشتن کردی

عجب بیناییی کردی، بنازم چشم بینا را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

ای نور خدا در نظر از روی تو ما را

بگذار که در روی تو ببینیم خدا را

تا نکهت جان‌بخش تو همراه صبا شد

خاصیت عیسی‌ست دم باد صبا را

هر چند که در راه تو خوبان همه خاکند

حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را

پیش تو دعا گفتم و دشنام شنیدم

هرگز اثری بهتر از این نیست دعا را

می‌خواستم آسوده به کنجی بنشینم

بالای تو ناگاه برانگیخت بلا را

آن روز که تعلیم تو می‌کرد معلم

بر لوح تو ننوشت مگر حرف وفا را؟

گر یار کند میل، هلالی، عجبی نیست

شاهان چه عجب گر بنوازند گدار را؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

به چشم لطف اگر بینی گرفتاران رسوا را

به ما هم گوشه چشمی که رسوا کرده‌ای ما را

پس از مردن نخواهم سایهٔ طوبی ولی خواهم

که روزی سایه بر خاکم فتد آن سروبالا را

حذر کن از دم سرد رقیب، ای نوگل خندان

که از باد خزان آفت رسد گلهای رعنا را

دلا، تا می‌توان امروز فرصت را غنیمت دان

که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را

زلال خضر باشد خاک پایت، جای آن دارد

که ذوق خاک‌بوسی بر زمین آرد مسیحا را

هلالی را چه حد آن که بر ماه رخت بیند؟

به عشق ناتمام او چه حاجت روی زیبا را؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا

آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا

از من امروز جدا می‌شود آن یار عزیز

همچو جانی که شود از تن بیمار جدا

گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت

دل خون‌گشته جدا، دیدهٔ خون‌بار جدا

زیر دیوار سرایش تن کاهیدهٔ من

همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا

من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر

کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا؟

دوستان، قیمت صحبت بشناسید، که چرخ

دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا

غیر آن مه، که هلالی به وصالش نرسید

ما درین باغ ندیدم گل از خار جدا

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 242

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4360054
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث