به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

احسنت و زه ای نگار زیبا

آراسته آمدی بر ما

امروز به جای تو کسم نیست

کز تو به خودم نماند پروا

بگشای کمر پیاله بستان

آراسته کن تو مجلس ما

تا کی کمر و کلاه و موزه

تا کی سفر و نشاط صحرا

امروز زمانه خوش گذاریم

بدرود کنیم دی و فردا

من طاقت هجر تو ندارم

با تو چکنم به جز مدارا

ادامه مطلب
جمعه 30 مهر 1395  - 2:11 PM

ای همه خوبی در آغوش شما

قبلهٔ جانها بر و دوش شما

ای تماشاگه عقل نور پاش

در میان لعل خاموش شما

وی امانت جای چرخ سبز پوش

بر کران چشمهٔ نوش شما

آهوان در بزم شیران در شکار

بندهٔ آن خواب خرگوش شما

آب مشک و باد عنبر برد پاک

بوی شمشاد قصب پوش شما

کار ما کردست در هم چون زره

جوشن مشکین پر جوش شما

چند خواهد گفت ما را نوش نوش

آن لب نوشین می نوش شما

چندمان چون چشم خود خواهید مست

ای به بی هوشی همه هوش شما

صد چو او در عاشقیها باشدی

همچو او حیران و مدهوش شما

حلقه چون دارند بر چشمش جهان

ای سنایی حلقه در گوش شما

چون سنایی عاشقی تا کی بود

با چنین یاری فراموش شما

ادامه مطلب
جمعه 30 مهر 1395  - 2:11 PM

ای ز عشقت روح را آزارها

بر در تو عشق را بازارها

ای ز شکر منت دیدار تو

دیده بر گردن دل بارها

فتنه را در عالم آشوب و شور

با سر زلفین تو اسرارها

عاشقان در خدمت زلف تواند

از کمر بر ساخته زنارها

نیستم با درد عشقت لحظه‌ای

خالی از غمها و از تیمارها

بر امید روی چون گلبرگ تو

می‌نهم جان را و دل را خارها

تا سنایی بر حدیث چرب تست

غره چون کفتار بر گفتارها

دارد از باد هوس آبی بروی

با خیال خاک کویت کارها

ادامه مطلب
جمعه 30 مهر 1395  - 2:11 PM

نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا

نیست بی‌گفتار تو در دل توانایی مرا

در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی

کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا

عشق تو هر شب برانگیزد ز جانم رستخیز

چون تو بگریزی و بگذاری به تنهایی مرا

چشمهٔ خورشید را از ذره نشناسم همی

نیست گویی ذره‌ای دردیده بینایی مرا

از تو هر جایی ننالم تو هر جایی شدی

نیست جای ناله از معشوق هر جایی مرا

گاه پیری آمد از عشق تو بر رویم پدید

آنچه پنهان بود در دل گاه برنایی مرا

کرد معزولم زمانه گاه دانایی و عقل

با بلای تو چه سود از عقل و دانایی مرا

ادامه مطلب
جمعه 30 مهر 1395  - 2:11 PM

ای به بر کرده بی وفایی را

منقطع کرده آشنایی را

بر ما امشبی قناعت کن

بنما خلق انبیایی را

ای رخت بستده ز ماه و ز مهر

خوبی و لطف و روشنایی را

زود در گردنم فگن دلقی

برکش این رومی و بهایی را

چنگی و بربطی به گاه نشاط

جمله یاری دهند نایی را

با چنان روی و با چنان زلفین

منهزم کرده‌ای ختایی را

آتشی نزد ماست خیز و بیار

آبی و خاکی و هوایی را

بار ندهند نزد ما به صبوح

هیچ بیگانهٔ مرایی را

چون بود یار زشت پر معنی

چکنم جور هر کجایی را

چو شدی مست جای خواب بساز

وز میان بانگ زن سنایی را

ادامه مطلب
جمعه 30 مهر 1395  - 2:11 PM

مرحبا مرحبا برای هلالا

آسمان را نمای کل کمالا

چند ازین پرده ز آفتاب برون آی

جان ما را بخر ز دست خیالا

اندر آی اندر آی تا بشناسیم

از جمال تو حال را ز محالا

ای همه روی بر خرام به منظر

تا رهد دیده زین شب همه خالا

اشهب صبح در گریزد از شرم

چون بجنبد ز ابلق تو دوالا

روشنی را نشان به اوج شرف بر

تیرگی را فگن به برج و بالا

ای ز پرده زمانه آمده اینجا

مرحبا مرحبا تعالی تعالا

عقل و دینمان ببر تراست مباحا

جان و دلمان ببر تراست حلالا

تا سنایی چو دید گوید ای مه

حبذا و جهک المبارک فالا

ادامه مطلب
جمعه 30 مهر 1395  - 2:11 PM

من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا

یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا

گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من

این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا

گر نه عشقت سایهٔ من شد چرا هر گه که من

روی بر تابم ازو پویان ز پس باشد مرا

هرنفس کانرا بیاد روزگار تو زنم

جملهٔ عالم طفیل آن نفس باشد مرا

هز رمان ز امید وصل تو دل خود خوش کنم

باز گویم نه چه جای این هوس باشد مرا

چون خیال خاکپایت می‌نبیند چشم من

بر وصال تو چگونه دست رس باشد مرا

ادامه مطلب
جمعه 30 مهر 1395  - 2:11 PM

ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را

ساعتی آرام ده این عمر بی آرام را

میر مجلس چون تو باشی با جماعت در نگر

خام در ده پخته را و پخته در ده خام را

قالب فرزند آدم آز را منزل شدست

انده پیشی و بیشی تیره کرد ایام را

نه بهشت از ما تهی گردد نه دوزخ پر شود

ساقیا در ده شراب ارغوانی فام را

قیل و قال بایزید و شبلی و کرخی چه سود

کار کار خویش دان اندر نورد این نام را

تا زمانی ما برون از خاک آدم دم زنیم

ننگ و نامی نیست بر ما هیچ خاص و عام را

ادامه مطلب
جمعه 30 مهر 1395  - 2:11 PM

مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را

جان ابراهیم باید عشق اسماعیل را

گر هزاران جان لبش را هدیه آرم گویدم

نزد عیسا تحفه چون آری همی انجیل را

زلف چون پرچین کند خواری نماید مشک را

غمزه چون بر هم زند قیمت فزاید نیل را

چون وصال یار نبود گو دل و جانم مباش

چون شه و فرزین نباشد خاک بر سر فیل را

از دو چشمش تیز گردد ساحری ابلیس را

وز لبانش کند گردد تیغ عزراییل را

گر چه زمزم را پدید آورد هم نامش به پای

او به مویی هم روان کرد از دو چشمم نیل را

جان و دل کردم فدای خاکپایش بهر آنک

از برای کعبه چاکر بود باید میل را

آب خورشید و مه اکنون برده شد کو بر فروخت

در خم زلف از برای عاشقان قندیل را

ای سنایی گر هوای خوبرویان می‌کنی

از نخستت ساخت باید دبه و زنبیل را

ادامه مطلب
جمعه 30 مهر 1395  - 2:11 PM

ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را

بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را

تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم

بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را

جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم

همچو خون دل نهاده ای پسر صد جام را

دام کن بر طرف بام از حلقه‌های زلف خویش

چون که جان در جام کردی تنگ در کش جام را

کاش کیکاووس پر کن زان سهیل شامیان

زیر خط حکم درکش ملک زال و سام را

چرخ بی آرام را اندر جهان آرام نیست

بند کن در می پرستی چرخ بی آرام را

ادامه مطلب
جمعه 30 مهر 1395  - 2:11 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 63

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4291021
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث