ای دریغ! آن حر، هنگام سخا حاتم فش
ای دریغ! آن گو، هنگام وفا سام گراه
ای دریغ! آن حر، هنگام سخا حاتم فش
ای دریغ! آن گو، هنگام وفا سام گراه
دلبرا، زوکی مجال حاسد غماز تو
رنگ من با تو نبندد بیش ازین ملماز تو
چرا عمر کرکس دو صد سال؟ ویحک!
نماند فزون تر ز سالی پرستو؟
عاجز شود از اشک و غریو من
هر ابر بهارگاه بابختو
چنان که خاک سر شتی به زیر خاک شوی
نیات خاک و تو اندر میان خاک آگین
آن رخت کتان خویش من رفتم و پردختم
چون گرد به ماندستم تنها من واین باهو
ازان کوز ابری باز کردار
کلفتش بسدین و تنش زرین
گیتیت چنین آید، گردنده بدین سان هم
هم باد برین آید و هم باد فرودین
به چنگال قهر تو در، خصم بد دل
بود همچو چرزی به چنگال شاهین
به سرو ماند، گر سو لاله دار بود
به مورد ماند، گر مورد روید از نسرین