بر روی پزشک زن، میندیش
چون بود درست بیسیارت
بر روی پزشک زن، میندیش
چون بود درست بیسیارت
بخت و دولت چو پیشکار تواند
نصرة و فتح پیشیار تو باد
از جود قبا داری پوشیده مشهر
وز مجد بنا داری بر برده مشید
راهی آسان و راست بگزین، ای دوست
دور شو از راه بی کرانهٔ ترفنج
زین و زان چند بود برکه و مه؟
مر ترا کشی و فیزین و غنوج
ز مهرش مبادا تهی ایچ دل
ز فرمانش خالی مباد ایچ مرج
بودنت در خاک باشد، یافتی
هم چنان کز خاک بود انبودنت
معذورم دارند، که اندوه و غیشت
و اندوه و غیش من ازان جعد و غیشت
چه گر من همیشه ستا گوی باشم
ستایم نباشد نکو جز به نامت
با دل پاک مرا جامهٔ ناپاک رواست
بد مر آن را که دل و دیده پلیدست و پلشت