گرچه بشتر را عطا باران بود
مر ترا زر و گهر باشد عطا
گرچه بشتر را عطا باران بود
مر ترا زر و گهر باشد عطا
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
جغد که با باز و پلنگان پرد
بشکندش پر و بال و گردد لت لت
تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته
تار تار پود پود اندر فلات آن فوات
همی بایدت رفت و راه دورست
به سغده دار یکسر شغل راها
ندیده تنبل اوی و بدیده مندل اوی
دگر نماید ودیگر بود به سان سراب
فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید
جامهٔ خانه بتبک فاخته گون آب
اگرت بدره رساند همی به بدر منیر
مبادرت کن و خامش باش چندینا
گیهان ما به خواجهٔ عدنانی
عدنست و کار ما همه بانداما
هر آن چه مدح تو گویم درست باشد و راست
مرا به کار نیاید سریشم وکیلا