چون گل سرخ از میان پیلگوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش
چون گل سرخ از میان پیلگوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش
وز چکاوک نوف بینی رستخیز
دشت برگیرد بدان آوای تیز
آتشی بنشاند از تن تفت و تیز
چون زمانی بگذرد، گردد گمیز
از تو دارم هر چه در خانه خنور
وز تو دارم نیز گندم در کنور
گرسنه روباه شد تا آن تبیر
چشم زی او برده، مانده خیر خیر
آشکوخد بر زمین هموارتر
هم چنان چون بر زمین دشوارتر
پادشا سیمرغ دریا را ببرد
خانه و بچه بدان تیتو سپرد
داشتی آن تاجر دولت شعار
صد قطار سار اندر زیر بار
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار
سر فرو بردم میان آبخور
از فرنج منش خشم آمد مگر