به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ای جان و جهان من کجایی

آخر بر من چرا نیایی

ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی

تا کی بود از تو بیوفایی

خورشید نهان شود ز گردون

چون تو به وثاق ما در آیی

اندر خم زلف بت پرستت

حاجت ناید به روشنایی

زین پس مطلب میان مجلس

آزار دل خوش سنایی

تا هیچ کسی ترا نگوید

کای پیشهٔ تو جفانمایی

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 9:12 PM

عقل و جانم برد شوخی آفتی عیاره‌ای

باد دستی خاکیی بی آبی آتشپاره‌ای

زین یکی شنگی بلایی فتنه‌ای شکر لبی

پای بازی سر زنی دردی کشی خونخواره‌ای

گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی

گاه بر کفر از دو زلف کافرش پتیاره‌ای

کی بدین کفر و بدین ایمان من تن در دهد

هر کرا باشد چنان زلف و چنان رخساره‌ای

هر زمان در زلف جان آویز او گر بنگری

خون خلقی تازه یابی در خم هر تاره‌ای

هر زمان بینی ز شور زلف او برخاسته

در میان عاشقان آوازهٔ آواره‌ای

نقش خود را چینیان از جان همی خدمت کنند

نقش حق را آخر ای مستان کم از نظاره‌ای

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 9:12 PM

این چه رنگست برین گونه که آمیخته‌ای

این چه شورست که ناگاه برانگیخته‌ای

خوابم از دیده شده غایب و دیگر به چه صبر

تا تو غایب شده‌ای از من و بگریخته‌ای

رخ زردم به گلی ماند نایافته آب

کابرویم همه از روی فرو ریخته‌ای

چو فسون دانم کردن چه حیل دانم ساخت

تا بدانم که تو در دام که آویخته‌ای

پس برآمیخت ندانم به جهان جز با تو

که تو شمشاد به گلبرگ برآمیخته‌ای

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 9:12 PM

سینه مکن گرچه سمن سینه‌ای

زان که نه مهری که همه کینه‌ای

خوی تو برنده چون ناخن برست

گر چه پذیرنده چو آیینه‌ای

حسن تو دامست ولیکن ترا

دام چه سودست که بی چینه‌ای

من سوی تو شنبه و تو نزد من

چون سوی کودک شب آدینه‌ای

دی چو گلی بودی و امروز باز

خار دلی و خسک سینه‌ای

پخته نگردی تو به دوزخ همی

هیچ ندانی که چو خامینه‌ای

رو که در این راه تو تر دامنی

گویی در آب روان چینه‌ای

گفتمت امسال شدی به ز پار

رو که همان احمد پارینه‌ای

رو به گله باز شو ایرا هنوز

در خور پیوند سنایی نه‌ای

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 9:12 PM

گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانه‌ای

با همه کس آشنا با ما چرا بیگانه‌ای

ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینه‌ایم

تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانه‌ای

شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو

پس ترا پروای جان از چیست گر پروانه‌ای

جز به عمری در ره ما راست نتوان رفت از آنک

همچو فرزین کجروی در راه نافرزانه‌ای

عاشقی از بند عقل و عافیت جستن بود

گر چنینی عاشقی ور نیستی دیوانه‌ای

زان ز وصل ما نداری یکدم آسایش که تو

روز و شب سودای خود رانی دمی مارا نه‌ای

یارت ای بت صدر دارد زان عزیزست و تو زان

در لگد کوب همه خلقی که در استانه‌ای

هر کجا صحراست گرم و روشنست از آفتاب

تو از آن در سایه ماندستی که اندر خانه‌ای

تو برای ما به گرد دام ما گردی ولیک

دام ما را دانه‌ای هست و تو مرد دانه‌ای

بر خودی عاشق نه بر ما ای سنایی بهر آنک

روز و شب مرد فسون و شعبده و افسانه‌ای

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 9:12 PM

ای ببرده آب آتش روی تو

عالمی در آتشند از خوی تو

مشک و می را رنگ و مقداری نماند

ای نه مشک و می چو روی و موی تو

چشمکانت جاودانند ای صنم

نرگس آمد ای عجب جادوی تو

تیر عشقت در جهان بر من رسید

غازیانه زان کمان ابروی تو

زنگیانند آن دو زلف پای کوب

بلعجب اندر نظاره سوی تو

با خروش و با فغان دیوانه‌وار

خاک پاشم بر سر اندر کوی تو

هر کسی مشغول در دنیا و دین

دین و دنیای سنایی روی تو

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:52 PM

دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه

قالت: رای فوادی من هجرک القیامه

گفتم که: عشق و دل را باشد علامتی هم

قالت: دموع عینی لم تکف بالعلامه

گفتا که: می چه سازی گفتم که مر سفر را

قالت: فمر صحیحا بالخیر و السلامه

گفتم: وفا نداری گفتا که: آزمودی

من جرب المجرب حلت به الندامه

گفتم: وداع نایی واندر برم نگیری

قالت: ترید وصلی سرا و لا کرامه

گفتا: بگیر زلفم گفتم: ملامت آید

قالت: الست تدری العشق و الملامه

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:52 PM

از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله

بی خواب و بی‌قرارم چون بر گلت کلاله

خدمت کنم به پیشت همچون صراحی از جان

تا برنهی لبم را بر لبت چون پیاله

تا روز ژاله بارد از چشم همچو رودم

آری نکو نماید بر روی لاله ژاله

دارم هزار بوسه بر روی و چشم تو من

گر میدهی وگرنه بیرون کنم قباله

مهمان حسن داری سیر از پی خرد را

مر تشنگان خود را ندهی یک پیاله

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:52 PM

 

پر کن صنما هلاقنینه

زان آب حیات راستینه

زان می که چو از خم سفالین

تحویل کند در آبگینه

حاجی به شعاع او به شب در

تا مکه ببیند از مدینه

آن دل که بیافت قبله‌ای زان

بهتر ز حدائق و سکینه

آن دل شود از لطافت حق

اوصاف طرایف خزینه

یکسان شود آنگهی بر او بر

مرغ و بره و غم جوینه

حیران شود او میان اصلاب

چون کبک دری میان چینه

گر نفس تو در ره خداوند

چون خوک و چو خرس شد سمینه

گر زان که شوی ز نصرت حق

مانندهٔ نوح در سفینه

گر روی کنی سوی سنایی

چون پسته خوری تو شکرینه

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:52 PM

ای سنایی خیز و بشکن زود قفل میکده

بازخر ما را زمانی زین غمان بیهده

جام جمشیدی بیار از بهر این آزادگان

درد می درده برای درد این محنت زده

درد صافی درده ای ساقی درین مجلس همی

تا زمانی می خوریم آسوده دل در میکده

محتسب را گو ترا با مست کوی ما چکار

می چه خواهی ای جوان زین عاشقان دل زده

می‌ندانی کادم از کتم عدم سوی وجود

از برای مهربازان خرابات آمده

تا ترا روشن شود در کافری در ثمین

بت پرستی پیشه گیر اندر میان بتکده

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:52 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 56

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4360291
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث