به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ای قوم مرا رنجه مدارید علی‌الله

معشوق مرا پیش من آرید علی‌الله

گز هیچ زیاری نهمی بر لب او بوس

یک بوسه به من صد بشمارید علی‌الله

ور هیچ به دست آرید از صورت معشوق

بر قبلهٔ زهاد نگارید علی‌الله

آن خم که بر او مهر مغانست نهاده

الا به من مغ مسپارید علی‌الله

از دین مسلمانی چون نام شمار است

از دین مغان شرم مدارید علی‌الله

گشتست سنایی مغ بی‌دولت و بی‌دین

از دیدهٔ خود خون بمبارید علی‌الله

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:52 PM

خه خه ای جان علیک عین‌الله

ای گلستان علیک عین‌الله

اندرا اندرا که خوش کردی

مجلس جان علیک عین‌الله

برفشان برفشان دل و جان را

در و مرجان علیک عین‌الله

هیچ جایی نیافت از پی انس

چون تو مهمان علیک عین‌الله

مرده دل بوده‌ایم در بندت

از همه جان علیک عین‌الله

پیش خز تا کنیم بر لب تو

بوسه باران علیک عین‌الله

جان ما کن ز لحن داوودی

چون سلیمان علیک عین‌الله

باش تا ما کنیم بر سر تو

شکر افشان علیک عین‌الله

پیش کاست همی برد سجده

بت کاسان علیک عین‌الله

خاک پایت ز عشق بوسه دهد

جان خاقان علیک عین‌الله

آنچه گویند صوفیانش «آن»

تویی آن «آن» علیک عین‌الله

در غلامیت بر سنایی نیست

هیچ تاوان علیک عین‌الله

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:52 PM

 

ای خواب ز چشم من برون شو

ای مهر درین دلم فزون شو

ای دیده تو خون ناب می‌ریز

ای قد کشیده سرنگون شو

آتش به صفات خویش در زن

از هستی خویشتن برون شو

زان سگ بچه‌ای به کتف برگیر

ناگاه به رستهٔ درون شو

میگیر درم قفا همی خور

با رندی و عیبها عیون شو

کر مسجد را همی نخوانی

با مهتر تونیان بتون شو

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:52 PM

گر خسته دل همی نپسندی بیار رو

تیمار عاشقی ز رهی باز دار رو

گر من گیاه سبزم و تو ابر نوبهار

هل تا گیه بجوشد بر من بهار رو

پس گر به رود جیحون غرقه شوم در آب

غرقه بمان مرا تو و کشتی مدار رو

ور من به یاد تو شوم از تشنگی هلاک

هل تا شوم هلاک تو آبم میار رو

گر در بهشت باقی و تنها تو میروی

ما را تو دست گیر و به مالک سپار رو

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:52 PM

باد عنبر برد خاک کوی تو

آب آتش ریخت رنگ روی تو

جاودان را نیست اندر کل کون

هیچ دولتخانه چون ابروی تو

کفر و دین را نیست در بازار عشق

گیسه داری چون خم گیسوی تو

چشم و دل ترست و گرم از عشق تو

کام و لب خشک‌ست و سرد از خوی تو

ای بسا خلقا که اندر بند کرد

حلقهاشان حلقه‌های موی تو

گر بهشتی نیست پس جادو چراست

آن دو چشم بلعجب بر روی تو

عالمی را دارویی جز چشم را

بی ضیا چشمست از داروی تو

تا دل ریش مرا دست غمت

بست همچون مهره بر بازوی تو

کافرم چون چشم شوخت گر دهم

دین و دنیا را به تار موی تو

دل چو نار و رخ چو آبی کرده‌ام

از کلوخ امرود و شفتالوی تو

هر کسی محراب دارد هر سویی

هست محراب سنایی سوی تو

ای بسا شرما که برد از چشمها

دیدهٔ شوخ خوش جادوی تو

کی توانم پای در عشقت نهاد

با چنان دست و دل و بازوی تو

سگ به از عقل منست ار عقل من

ناف آهو نشمرد آهوی تو

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:52 PM

جاوید زی ای تو جان شیرین

هرگز دل تو مباد غمگین

از راه وفا گسسته ای دل

بر اسب جفا نهاده ای زین

عاشق‌ترم ای پسر ز خسرو

نیکوتری ای پسر ز شیرین

عاشق خوانند مرا و بی دل

زیبا خوانند ترا و شیرین

آنم من و صد هزار چندان

آنی تو و صد هزار چندین

عشاق چو روی تو ببینند

و آن خال سیاه و زلف مشکین

بر روی توام زنند احسنت

در عشق توام کنند تحسین

هرگاه که بایدت تماشا

شو چهرهٔ خویشتن همی بین

حقا که خوشست نوش کردن

بر چهرهٔ تو شراب نوشین

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:41 PM

ای گشته ز تابش صفای تو

آیینهٔ روی ما قفای تو

بادست به دست آب و آتش را

با صفوت و نور خاکپای تو

با تو چه کند رقیب تاریکت

بس نیست رقیب تو ضیای تو

خود قاف ز هم همی فرو ریزد

از سایهٔ کاف کبریای تو

در کوی تو من کدام سگ باشم

تا لاف زنم ز روی و رای تو

هر چند که خوش نیایدت هل تا

لافی بزند ز تو گدای تو

این هژده هزار عالم و آدم

نابوده بهای یک بهای تو

قیمت گر تو حسود بود ای جان

زان هژده قلب شد بهای تو

ای راحت تو همه فنای ما

وی شادی ما همه بقای تو

هم دوست همی کشی و هم دشمن

چه خشک و چه تر در آسیای تو

ایندست که مر تراست در شوخی

اندر دو جهان کراست پای تو

دیریست که هر زمان همی کوبند

این دبدبه بر در سرای تو

من بندهٔ زندگانی خویشم

لیکن نه برای خود برای تو

هر چند نیافت اندرین مدت

یک شعله سنایی از سنای تو

با اینهمه هست بر زبان نونو

شهری و سنایی و ثنای تو

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:41 PM

ای کعبهٔ من در سرای تو

جان و تن و دل مرا برای تو

بوسم همه روز خاکپایت را

محراب منست خاکپای تو

چشم من و روی دلفریب تو

دست من و زلف دلربای تو

مشک‌ست هزار نافه بت‌رویا

در حلقهٔ زلف مشکسای تو

دل هست سزای خدمت عشقت

هر چند که من نیم سزای تو

بیگانه شدستم از همه عالم

تا هست دل من آشنای تو

چندانکه جفا کنی روا دارم

بر دیده و دل کشم جفای تو

در عشق تو از جفا نپرهیزد

آن دل که شدست مبتلای تو

ای جان جهان مکن به جای من

آن بد که نکرده‌ام به جای تو

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:41 PM

تا بدیدم زلف عنبرسای تو

وان خجسته طلعت زیبای تو

جان‌و دل نزدت فرستادم نخست

آمدم بی‌جان و دل در وای تو

بی دل و بی‌جان ندارد قیمتی

بنگر این بی‌قیمت اندر جای تو

آستین پر خون و دیده پر سرشگ

چشم خیره در رخ زیبای تو

مشک و عنبر بارد اندر کل کون

چون فشانی زلفک رعنای تو

من نیارم دید در باغ طرب

سرو از رشک قد و بالای تو

من نیارم دیدن اندر تیره شب

مه ز رشک روی روح افزای تو

چون برون آیم ز زندان فراق

تا نیارندم خط و طغرای تو

پس بجویم من ترا و عاقبت

کشته گردم آخر اندر پای تو

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:41 PM

عاشقم بر لعل شکرخای تو

فتنه‌ام بر قامت رعنای تو

ماه بر راه اوفتاد از روی تو

سرو شرمنده شد از بالای تو

پوست در تن خشک دارم همچو چنگ

از هوای چنگ روح افزای تو

جان من شد مسکن رنج و بلا

تا دل مسکین من شد جای تو

مرده را زنده کنی ز آوای خویش

پس دم عیسی شدست آوای تو

باز بنما روی خود ایماهروی

گر پی وصلت بود سودای تو

تو دهی بوسه همی بر چنگ خویش

من دهم بوسه همی بر پای تو

گر سنایی گه گهی توبه کند

توبهٔ او بشکند لبهای تو

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:41 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 56

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4359548
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث