به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او

چون ز ما پنهان کند هر ساعتی دیدار او

یک زمان در هجر و وصل او شود خرم دلم

این چه آفت رفت یارب بر من از دیدار او

غمزهٔ غماز او چون می‌رباید جان و دل

گر نشد جادو به رخ آن طرهٔ طرار او

گر نیابم وصل رویش باشد از وی اینقدر

عمر یارب می‌گذارم در غم تیمار او

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:40 PM

ای جهانی پر از حکایت تو

گه ز شکر و گه از شکایت تو

برگشاده به عشق و لاف زبان

خویشتن بسته در حمایت تو

ای امیری که بر سپهر جمال

آفتابست و ماه رایت تو

هست بی تحفهٔ نشاط و طرب

آنکه او نیست در حمایت تو

هر سویی تافتم عنان طلب

جز عنانیست بی‌عنایت تو

جان و دل را همی نهیب رسد

زین ستمهای بی نهایت تو

ای همه ساله احسن الحسنی

در صحیفهٔ جمال آیت تو

در وفا کوش با سنایی از آنک

چند روزست در ولایت تو

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:40 PM

 

ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله

می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین

مشک از هلال انگیختی وز لاله عنبر بیختی

وز مه فرود آویختی کرده به چنگ اندر عجین

از هیچ مادر یا پدر چون تو نزاید یک پسر

خورشیدی ای جان یا قمر گر دل ببردی شو ببین

ای ماهرو نیکو سیر ای روی چو شمس و قمر

من بر تو نگزینم دگر گر تو گزینی شو گزین

کس را چو تو گل سور نی در خلد چون تو حور نی

در پردهٔ زنبور نی چون دو لب تو انگبین

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:40 PM

چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین

زان که هر جای این دو رنگ آمد نه آن ماند نه این

نیست با زلفین او پیکار دارالضرب کفر

نیست با رخسان او بی‌شاه دارالملک دین

خود ز رنگ زلف و نور روی او برساختند

کفر خالی از گمان و دین جمالی از یقین

خاکپای و خار راهش دیده را و دست را

توده توده سنبلست و دسته دسته یاسمین

چون به کوی اندر خرامد آن چنان باشد ز لطف

پای آن بت ز آستان چون دست موسی ز آستین

چون نقاب از رخ براندازد ز خاتونان خلد

بانگ برخیزد که: هین ای آفرینش آفرین

لعبت چین خواندم او را و بد خواندم نه نیک

لاجرم زین شرم شد رویم چو زلفش پر ز چین

لعبت چین چون توان خواند آن نگاری را که هست

زیر یک چین از دو زلفش صدهزار ار تنگ چین

خود حدیث عاشقی بگذار و انصافم بده

کافری نبود چنانی را صفت کردن چنین

خط او را گر تو خط خوانی خطا باشد که نیست

آن مگر دولت گیای خطهٔ روح‌الامین

آسمان آن خط بر آن عارض نه بهر آن نوشت

تا من و تو رنجه دل گردیم و آن بت شرمگین

لیک چون دید آسمان کز حسن او چون آفتاب

رامش و آرامش و آرایشست اندر زمین

حسن را بر چهرهٔ او بنده کرد و بر نوشت

آسمان از مشک بر گردش صلاح‌المسلمین

از دو یاقوتش دو چیز طرفه یابم در دو حال

چون بگوید حلقه باشد چون خمش گردد نگین

دل چو ز آن لب دور ماند گر بسوزد گو بسوز

موم را ز آتش چه چاره چون جدا شد ز انگبین

هر زمان گویی سنایی کیست خیز اندر نگر

هم سنا و هم سنایی را در آن صورت ببین

خود سنایی او بود چون بنگری زیرا بر اوست

لب چو باقامت الف ابرو چو نون دندان چو سین

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:40 PM

اسب را باز کشیدی در زین

راه را کردی بر خانه گزین

راه بیداری آوردی پیش

دل من کردی گمراه و حزین

بدل و شق بپوشیدی درع

بدل جام گرفتی زوبین

دست بردی به سوی تیر و کمان

روی دادی به سوی حرب و کمین

نه براندیشی از کرب زمان

نه ببخشایی بر خلق زمین

تا نبینم رخ چون ماه ترا

بارم از دیده به رخ بر پروین

چون بخسبم ز فراق تو مرا

غم بود بستر و حیرت بالین

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:40 PM

خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین

لعل شکروش نگر سنبل خور جوش بین

تا که بر اسب جمال گشت سوار آن پسر

جلمهٔ عشاق را غاشیه بر دوش بین

جزع وی و لعل وی خامش و گویا شدند

جزعی گویا نگر لعلی خاموش بین

بیدل و بیجان منم در غم هجران او

خواجه سلام علیک عاشق مدهوش بین

هست سنایی ز عشق بر سر آتش مدام

گشته دل او کباب جانش پر از جوش بین

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:35 PM

خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین

توشهٔ جانها در آن گوشهٔ شبپوش بین

پیش رکابت جمال کیست گرفته عنان

چرخ جفا کیش بین لعل وفا کوش بین

گردش ایام دوش تعبیه‌ای ساختست

سوختهٔ عشق باش ساختهٔ دوش بین

برگذر و کوی او غرقه چو من صد هزار

عاشق جانباز بین مرد کفن‌پوش بین

گوش مینبار و آن نغمه و دستان شنو

دیده برانداز و آن خط و بناگوش بین

در بر تنگ شکر مار جهانسوز بین

بر سر سنگ سیاه صبر جگرجوش بین

گر چه دل ریش ما بر سر سودای اوست

بر دل او یاد ما جمله فراموش بین

صف زده در پیش او خلق خروشان شده

تن زده آن ماه را فارغ و خاموش بین

بهرهٔ ما دیده‌ای ناله و فریاد ازو

بهرهٔ هر ناکسی بوسه و آغوش بین

ساقی فردوس را از پی بازار او

بر در میخانه‌ها بلبله بر دوش بین

زلفش یکسو فگن و آنگه در زیر زلف

جان سنایی ز عشق خسته و مدهوش بین

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:35 PM

ای چون تو ندیده جم آخر چه جمالست این

وی چون تو به عالم کم آخر چه کمالست این

تو با من و من پویان هر جای ترا جویان

ای شمع نکورویان آخر چه وصالست این

زان گلبن انسانی هر دم گلی افشانی

ای میوهٔ روحانی آخر چه نهالست این

در وصف تو عقل و جان چون من شده سرگردان

ای وهم ز تو حیران آخر چه جمالست این

گفتی که چو من دلبر داری وز من بهتر

ای جادوی صورت گر آخر چه خیالست این

ای از پی داغ ما آرایش باغ ما

ای چشم و چراغ ما آخر چه مثالست این

هر روز نپویی تو جز عشق نجویی تو

ای ماه نکویی تو آخر چه خصالست این

هر روز مرا نرمک بکشی تو به آزرمک

ای شوخک بی‌شرمک آخر چه وبالست این

پرسی: چو منی دلبر بینی تو به عالم در

ای ماه نکو منظر آخر چه سوالست این

ما را نه بدین سستی زین بیش همی جستی

ای خسته از آن خستی آخر چه ملالست این

گفتی همه جا با تو وصلست مرا با تو

ای بی خود و با ما تو آخر چه دلالست این

گفتی که سنایی خود داریم و ازو به صد

ای ناقد نیک و بد آخر چه محالست این

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:35 PM

ای رشک رخ حورا آخر چه جمالست این

وی سرو سمن سیما آخر چه کمالست این

کوشم به وفای تو کوشی به جفای من

کس نی که ترا گوید آخر چه خیالست این

نابوده شبی شادان از وصل تو ای جانان

در هجر مرا کشتی آخر چه وبالست این

شد اصل همه شادی ای دوست وصال تو

ای اصل همه شادی آخر چه وصالست این

هر گه که مرا بینی گویی که: مرا خواهی؟

گر می‌ندهی عشوه آخر چه سوالست این

خواهم که ترا بینم یک بار به هر ماهی

تن درندهی با من آخر چه ملالست این

هر مرغ که زیرک‌تر هر مرد که عاقل‌تر

در شد به جوال تو آخر چه جوالست این

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:35 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 56

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4364838
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث