به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غریب و عاشقم بر من نظر کن

به نزد عاشقان یک شب گذر کن

ببین آن روی زرد و چشم گریان

ز بد عهدی دل خود را خبر کن

ترا رخصت که داد ای مهر پرور

که جان عاشقان زیر و زبر کن

نه بس کاریست کشتن عاشقان را

برو فرمان بر و کار دگر کن

سنایی رفت و با خود برد هجران

تو نامش عاشق خسته جگر کن

ولیکن چون سحرگاهان بنالد

ز آه او سحرگاهان حذر کن

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:35 PM

بند ترکش یک زمان ای ترک زیبا باز کن

با رهی یک دم بساز و خرمی را ساز کن

جامهٔ جنگ از سر خود برکش و خوش طبع باش

خانهٔ لهو و طرب را یک زمان در باز کن

چند گه در رزم شه پرواز کردی گرد خصم

گرد جام می کنون در بزم ما پرواز کن

یک زمان با عشق خود می خور و دلشاد زی

ترکی و مستی مکن چندان که خواهی ناز کن

ناز ترکان خوش بود چندان که در مستی شود

چون شوی مست و خراب آنگاه ناز آغاز کن

ناز و مستی دلبران بر عاشقان زیبا بود

ناز را با مستی اندر دلبری دمساز کن

گر شکار خویش خواهی کرد جملهٔ خلق را

زلف را گه چون کمند و گه چو چنگ باز کن

مهر تو گردنکشان را صید تو کرد آنگهی

پادشه امروز گشتی در جهان آواز کن

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:35 PM

ساقیا برخیز و می در جام کن

در خرابات خراب آرام کن

آتش ناپاکی اندر چرخ زن

خاک تیره بر سر ایام کن

صحبت زنار بندان پیشه‌گیر

خدمت جمشید آذرفام کن

با مغان اندر سفالی باده خور

دست با زردشتیان در جام کن

چون ترا گردون گردان رام کرد

مرکب ناراستی را رام کن

نام رندی بر تن خود کن درست

خویشتن را لاابالی نام کن

خویشتن را گر همی بایدت کام

چون سنایی مفلس خودکام کن

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:35 PM

ای باد به کوی او گذر کن

معشوق مرا ز من خبر کن

با دلبر من بگو که جانا

در عاشق خود یکی نظر کن

چوبی که ز هجر تو بود خشک

از آب وصال خویش تر کن

صد دفتر هجر حفظ کردی

یک صفحه ز وصل هم ز بر کن

ور نیک نمی‌کنی به جایم

با من صنما تو سر به سر کن

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:35 PM

غلاما خیز و ساقی را خبر کن

که جیش شب گذشت و باده در کن

چو مستان خفته انداز بادهٔ شام

صبوحی لعلشان صبح و سحر کن

به باغ صبح در هنگام نوروز

صبایی کرد و بر گلبن نظر کن

جهان فردوس‌وش کن از نسیمی

ز بوی گل به باغ اندر اثر کن

ز بهر آبروی عاشقان را

خرد را در جهان عشق خر کن

صفا را خاوری سازش ز رفعت

نشانرا در کسوفش باختر کن

برآی از خاور طاعات عارف

پس اندر اختر همت نظر کن

چو گردون زینت از زنجیر زر ساز

چو جوزا همت از تیغ کمر کن

از آن آغاز آغاز دگر گیر

وز آن انجام انجام دگر کن

چو عشقش بلبلست از باغ جانت

روان و عقل را شاخ شجر کن

اگر خواهی که بر آتش نسوزی

چو ابراهیم قربان از پسر کن

ورت باید که سنگ کعبه سازی

چو اسماعیل فرمان پدر کن

برآمد سایه از دیوار عمرت

سبک چون آفتاب آهنگ در کن

برو تا درگه دیر و خرابات

حریفی گرد و با مستان خطر کن

چو بند و دام دیدی زود آنگه

دف و دفتر بگیر از می حذر کن

اگر اعقاب حسنت ره بگیرد

سبک دفتر سلاح و دف سپر کن

وگر خواهی که پران گردی از روی

ز جان همچون سنایی شاهپر کن

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:35 PM

این که فرمودت که رو با عاشقان بیداد کن

دوستانرا رنجه دار و دشمنان را شاد کن

حسن را بنیاد افگندی چنان محکم که هست

جز «و یبقی وجه ربک» نقش را بنیاد کن

ملک حسنت چون نخواهد ماند با تو جاودان

چند ازین بیداد خواهد بود لختی داد کن

ای عمل تقدیر کرده بر تو دوران فلک

ساعتی از عزل معزولان عالم یاد کن

پیش ما گشت زمانه خرمن غم توده کرد

خرمن غمهای ما را بر بر آتش باد کن

از برای این جهان و آن جهان ای دلربای

دست آن داری به خرما را ز هجر آزاد کن

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:35 PM

خانهٔ طاعات عمارت مکن

کعبهٔ آفاق زیارت مکن

امهٔ تلبیس نهفته مخوان

جامهٔ ناموس قضاوت مکن

قاعدهٔ کار زمانه بدان

هر چه کنی جز به بصارت مکن

سر به خرابات خرابی در آر

صومعه را هیچ عمارت مکن

چون همه سرمایهٔ تو مفلسی‌ست

در ره افلاس تجارت مکن

چون تو مخنث شدی اندر روش

قصهٔ معراج عبارت مکن

تا نشوی در دین قلاش‌وار

خرقهٔ قلاشان غارت مکن

عمر به شادی چو سنایی گذار

کار به سستی و حقارت مکن

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:28 PM

ای دوست ره جفا رها کن

تقصیر گذشته را قضا کن

بر درگه وصل خویش ما را

با حاجب بارت آشنا کن

در صورت عشق ما نگارا

بدخویی را ز خود جدا کن

آخر روزی برای ما زی

آخر کاری برای ما کن

ماها تو نگار خوش لقایی

با ما دل خویش خوش لقا کن

من دل کردم ز عشق یکتا

تو رشتهٔ دوستی دو تا کن

اکنون که تو تشنهٔ بلایی

راضی شده‌ام هلا بلا کن

ورنه تو که سغبهٔ جفایی

تن در دادم برو جفا کن

در جمله همیشه با سنایی

کاری که کنی تو بی ریا کن

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:28 PM

ای رخ تو بهار و گلشن من

همچو جانست عشق در تن من

راست چون زلف تو بود تاریک

بی رخ تو جهان روشن من

همچو خورشید و ماه در تابد

عشق تو هر شبی ز روزن من

دست تو طوق گردن دگری

عشق تو طوق گردن من

ماه را راه گم شود بر چرخ

هر شبی از خروش و شیون من

گر تو یک ره جمال بنمایی

برزند بابهشت برزن من

خاک پایت برم چو سرمه به کار

گر چه دادی به باد خرمن من

رنجه کن پای خویش و کوته کن

دست جور و بلا ز دامن من

رادمری کنی به در نبری

بنهی بار خلق بر تن من

چون درآیی ز در توام به زمان

بردمد لاله‌زار و سوسن من

تا سنایی ترا همی گوید

ای رخ تو بهار و گلشن من

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:28 PM

ای نگار دلبر زیبای من

شمع شهرافروز شهرآرای من

جز برای دیدنت دیده مباد

روشنایی دیدهٔ بینای من

جان و دل کردم فدای مهر تو

خاک پایت باد سر تا پای من

از همه خلقان دلارامم تویی

ای لطیف چابک زیبای من

چون قضیب خیزران گشتم نزار

در غمت ای خیزران بالای من

رحمت آری بر من و دستم گری

گر نیاری رحم بر من وای من

زار می‌نالم ز درد عشق زار

زان که تا تو نشنوی آوای من

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:28 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 56

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4367544
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث