به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم

اندر صف دلسوختگان نام گرفتیم

در آتش تیمار تو تا سوخته گشتیم

در کنج خرابات می خام گرفتیم

از مدرسه و صومعه کردیم کناره

در میکده و مصطبه آرام گرفتیم

خال و کله تو صنما دانه و دامست

ما در طلب دانه ره دام گرفتیم

یک چند به آسایش وصل تو به هر وقت

از بادهٔ آسوده همی جام گرفتیم

امروز چه ار صحبت ما گشت بریده

این نیز هم از صحبت ایام گرفتیم

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:08 PM

ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهاده‌ایم

تا که در بند کله‌دوزی اسیر افتاده‌ایم

صد سر ار زد هر کلاهی کو همی دوزد ولیک

ما بهای هر کله اکنون سری بنهاده‌ایم

او کلاه عاشقان اکنون همی دوزد چو شمع

ما از آن چون شمع در پیشش به جان استاده‌ایم

بندهٔ او از سر چشمیم همچون سوزنش

گر چه همچون سرو و سوسن نزد عقل آزاده‌ایم

سینه چشم سوزن و تن تار ابریشم شدست

تا غلام آن بهشتی روی حورا زاده‌ایم

کار او چون بیشتر با سوزن و ابریشمست

لاجرم ما از تن و دل هر دو را آماده‌ایم

از لب خویش و لب او در فراق و در وصال

چون چراغ و باغ و با هم با باد و هم با باده‌ایم

برنتابد بار نازش دل همی از بهر آنک

دل همی گوید گر او سادست ما هم ساده‌ایم

لعل پاش و در فشانیم از دو دریا و دو کان

تا اسیر آن دو لعل و آن دو تا بیجاده‌ایم

ما ز خصمانش کی اندیشیم کاندر راه او

خوان جان بنهاده و بانگ صلا در داده‌ایم

تا سنایی وار دربستیم دل در مهر او

ما دو چشم اندر سنایی جز به کین نگشاده‌ایم

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:08 PM

از پی تو ز عدم ما به جهان آمده‌ایم

نز برای طرب و لهو و فغان آمده‌ایم

عشق نپذیرد هستی و پرستیدن نفس

ما ازین معنی بی نام و نشان آمده‌ایم

تا کی از نسبت بی اصل همی لاف زنیم

کز غرور خود بی خود به زبان آمده‌ایم

مانده در بند زمانیم و زمان ما را نه

در مکانیم نه از بهر مکان آمده‌ایم

هر کسی راه ازین ره به قدم می‌سپرد

ما در اسپردن این راه به جان آمده‌ایم

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:08 PM

دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپرده‌ایم

رحم کن بر ما که بس جان خسته و دل مرده‌ایم

ای بسا شب کز برای دیدن دیدار تو

از سر کوی تو بر سر سنگ و سیلی خورده‌ایم

بندگی کردیم و دیدیم از تو ما پاداش خویش

زرد رخساریم و از جورت به جان آزرده‌ایم

ما عجب خواریم در چشم تو ای یار عزیز

گویی از روم و خزر نزدت اسیر آورده‌ایم

از برای کشتن ما چند تازی اسب کین

کز جفایت مرده و دل در غمت پرورده‌ایم

تا تولا کرده‌ایم از عاشقی در دوستیت

چون سنایی از همه عالم تبرا کرده‌ایم

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:08 PM

ما را میفگنید که ما اوفتاده‌ایم

در کار عشق تن به بلاها نهاده‌ایم

آهستگی مجوی تو از ماورای هوش

کاکنون به شغل بی دلی اندر فتاده‌ایم

ما بی‌دلیم و بی‌دل هر چه کند رواست

دل را به یادگار به معشوق داده‌ایم

از ما بهر حدیث به آزار چون کشد

ما مردمان بی دل و بی مکر و ساده‌ایم

خصمان ما اگر در خوبی ببسته‌اند

ما در وفاش چندین درها گشاده‌ایم

گر بد کنند با ما ما نیکویی کنیم

زیرا که پاک نسبت و آزاده زاده‌ایم

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:08 PM

خورشید تویی و ذره ماییم

بی روی تو روی کی نماییم

تا کی به نقاب و پرده یک ره

از کوی برآی تا برآییم

چون تو صنم و چو ما شمن نیست

شهری و گلی تویی و ماییم

آخر نه ز گلبن تو خاریم

آخر نه ز باغ تو گیاییم

گر دستهٔ گل نیاید از ما

هم هیزم دیگ را بشاییم

بادی داریم در سر ایراک

در پیش سگ تو خاکپاییم

آب رخ ما مبر ازیراک

با خاک در تو آشناییم

از خاک در تو کی شکیبیم

تا عاشق چشم و توتیاییم

یک روز نپرسی از ظریفی

کاخر تو کجا و ما کجاییم

زامد شد ما مکن گرانی

پندار که در هوا هباییم

بل تا کف پای تو ببوسیم

انگار که مهر لالکاییم

برف آب همی دهی تو ما را

ما از تو فقع همی گشاییم

با سینهٔ چاک همچو گندم

گرد تو روان چو آسیاییم

بر در زده‌ای چو حلقه ما را

ما رقص کنان که در سراییم

وندر همه ده جوی نه ما را

ما لاف زنان که ده خداییم

از شیر فلک چه باک داریم

چون با سگ کویت آشناییم

ما را سگ خویش خوان که تا ما

گوییم که شیر چرخ ماییم

پرسند ز ما که‌اید گوییم

ما هیچ کسان پادشاییم

تو بر سر کار خویش می‌باش

تا ماهله خود همی درآییم

کز عشق تو ای نگار چنگی

اکنون نه سناییم ناییم

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:08 PM

ای به رخسار کفر و ایمان هم

وی به گفتار درد و درمان هم

زلف پر تاب تو چو قامت من

چنبرست ای نگار چوگان هم

خیره ماند از لب تو بیجاده

به سر تو که لعل و مرجان هم

از رخ تو دلیل اثباتست

عالم عقل را و برهان هم

در ره تو ز رنج کهسارست

بی کناره ز غم بیابان هم

بر سر کوی عاشقی صبرست

ایستاده ذلیل و حیران هم

بر دل و جان بنده حکم تراست

ای شهنشاه حسن فرمان هم

چند گویی که از تو برگردم

با همه بازیست و با جان هم؟

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:08 PM

لبیک زنان عشق ماییم

احرام گرفته در وفاییم

در کوی قلندری و تجرید

در کم زدن اوفتاده ماییم

جز روح طوافگه نداریم

کز بادیهٔ هوا برآییم

گر در خور خدمتت نباشیم

سقایی راه را بشاییم

ما در غم تو تو هم نگویی

کاخر تو کجا و ما کجاییم

بر ما غم تو چو آسیا گشت

در صبر چو سنگ آسیاییم

آهسته که عاشقان عشقیم

نرمک که غریبک شماییم

ببریدن راه را چو بادیم

افگندن سایه را هماییم

در عشق تو مردوار کوشیم

آخر نه سنایی و سناییم

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:08 PM

ای دو زلفت دراز و بالا هم

وی دو لعلت نهان و پیدا هم

شوخ تنها که خواند چشم ترا

چشم تو شوخ هست و رعنا هم

بستهٔ تو هزار نادان هست

چه عجب صدهزار دانا هم

بستهٔ تست طبع ناگویا

من چه گویم زبان گویا هم

در دریا غلام خندهٔ تست

ای شکر لب چه در ثریا هم

کوه آتش همیشه همره تست

کوه آتش مگو که دریا هم

از قرینان نکوتری چون ماه

نه که چون آفتاب تنها هم

چند گویی سنایی آن منست

با همه کس پلاس و با ما هم؟

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:08 PM

بی صحبت تو جهان نخواهم

بی خشنودیت جان نخواهم

گر جان و روان من بخواهی

یک دم زدنت امان نخواهم

جان را بدهم به خدمت تو

من خدمت رایگان نخواهم

رضوان و بهشت و حور و عین را

بی روی تو جاودان نخواهم

بر من تو نشان خویش کردی

حقا که جز این نشان نخواهم

بیگانه بود میان ما جان

بیگانه درین میان نخواهم

من عشق تو کردم آشکارا

عشق چو تویی نهان نخواهم

هر گه که مرا تو یار باشی

من یاری این و آن نخواهم

تو سودی و دیگران زیانند

تا سود بود زیان نخواهم

اکنون که مرا عیان یقین شد

زین پس به جز از عیان نخواهم

ادامه مطلب
دوشنبه 3 آبان 1395  - 8:08 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 56

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4372307
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث