به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

اینقدر ریش چه معنی دارد

غیر تشویش چه معنی دارد

آدمی‌، خرس‌؟ چه‌ظلم است آخر!

مرد حق‌، میش‌؟ چه معنی دارد

حذر از زاهد مسواک به سر

عقرب و نیش چه معنی دارد

دعوی پوچ به این سامان ریش

نرود پیش چه معنی دارد

یک نخود کله و ده من دستار

این کم و بیش چه معنی دارد

شیخ برعرش نپرد چه کند

غیر پر ریش چه معنی دارد

بیدل اینجا همه ریش است و فش‌است

ملت و کیش چه معنی دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:25 PM

 

خیالت در غبار دل صفاپردازیی دارد

پری در طبع سنگ افسون میناسازیی دارد

نمی‌دانم چسان پوشد کسی راز محبت را

حیا هم با همه اخفا عرق غمازیی دارد

مژه بگشا وبنیاد هوس تا عشق آتش زن

چراغ ناز این محفل شررپردازیی دارد

بیا رنگی بگردانیم مفت فرصت است اینجا

بهار بیخودی هم یک دو دم‌گلبازیی‌دارد

اگر از خود روم‌ کو تاب تا رنگی بگردانم

به آن عجزم‌که با من عجز هم طنازیی‌دارد

به دشت و در ندیدم از سراغ عافیت‌گردی

خیال بیدماغ اکنون گریبان‌تازیی دارد

نقاب‌رنگ هرجا می‌دردآیینه‌دیدار است

شب حیرت نگاهان‌ خوش ‌سحر پردازیی دارد

خدا کار بنای دل به ایمان ختم گرداند

خیال چشم او امشب فرنگ آغازیی دارد

به افسون نفس مغرور هستی زیستن ‌تا کی

به هرجا این هوا گل می‌کند ناسازیی دارد

فلک هرچند عرض ناز اقبالت دهد بیدل

نخواهی ‌غره شد این حیز پشت‌اندازیی ‌دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:25 PM

 

تک و پوی نفس از عالم عبرت فنی دارد

مپرس از بازگشتن قاصد ما رفتنی دارد

تجرد هم دپن محفل خجالت می‌کند سامان

جهان تاگفتگو دارد مسیحا سوزنی دارد

ز هرجا سر برون آری قیامت می‌کند توفان

همین‌در پردهٔ خاک‌است‌ اگر کس‌ مامنی دارد

به‌برکن خرقهٔ تسلیم و ازآفات ایمن زی

بقدر پهلوی لاغر ضعیفی جوشنی دارد

به سامانست درخورد کدورت دعوی هستی

دلیل امتحان این بس ‌که جانداری تنی دارد

گران‌بر طبع‌یکدیگر مباش از لاف‌خودسنجی

ترازوی‌نفس همسنگ‌چندین‌من‌، منی دارد

ندارد سعی مردن آنقدر زورآزماییها

کمال پهلوانی سر به خاک افکندنی دارد

نگین‌خاتم ملک‌سلیمان درکف‌است اینجا

همه‌گر سنگ باشد دل به دست آوردنی دارد

نشان‌ ‌دل نیابی تا طلسم جسم نشکافی

همه‌گنجیم اماگنج جا در مدفنی دارد

زسیر سرنوشت این دشت تنگی‌ کرد بر دلها

به هرجا کسوت ما چین ندارد دامنی دارد

تأمل ‌گر نگردد هر زمان توفیق آزادی

شرر هم در دل سنگ آب در پرویزنی دارد

حیا از طینت‌ما جز ادب چیزی نمی‌خواهد

فضولی‌گر همه از خود برآیی‌ ؟؟دنی دارد

نمی‌دانم ‌چه خرمن‌ می‌کنم زین ‌کشت بیحاصل

نفس تا ریشه‌اش ‌باقی‌ست ‌دل‌برکندنی دارد

زگفتن چرب‌و نرمی خواه و از دیدن‌حیا بیدل

بهار پسته و بادام هریک روغنی دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:25 PM

 

مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد

که همچون مو خط پیشانی‌ام بالیدنی دارد

خیال توست دل را ساغر تکلیف معشوقی

ز پهلوی جمال آیینه‌ام نازیدنی دارد

چه سحر است اینکه دیدم در نیستان از لب نایی

گره هرچند لب بندد نوا بالیدنی دارد

ز سیر لفظ و معنی غافلم لیک اینقدر دانم

که‌گرد هرکه‌ گردد گرد دل‌گردیدنی‌ دارد

چمنها در نقاب خاک پنهان است و ما غافل

اگر عبرت گریبانی کند گل چیدنی دارد

ببند از خلق‌ چشم و هرچه می‌خواهی تماشاکن

گل این باغ در رنگ تغافل دیدنی دارد

سر و برگ املها می‌کشد آخر به نومیدی

تو طوماری که انشا کرده‌ای پیچیدنی دارد

ز هر مو صبح‌ گل‌کرده‌ست‌ و دل‌افسانه می‌خواند

به خواب غفلت ما یک مژه خندیدنی دارد

بساط استقامت از تکلف چیده‌ایم اما

به رنگ شمع سرتا پای ما لغزیدنی‌دارد

پیام‌کبریایی در برت واکرده مکتوبی

رگ گردن چه سطر است اینقدر فهمیدنی دارد

به‌کفت‌وگو عرق‌کردی دگر ای بی‌ادب بشکن

حیا آیینه می‌بیند، نفس دزدیدنی دارد

ز تسلیم سپهر کینه‌جو ایمن مشو بیدل

که این ظالم دم تیغ است و بد خوابیدنی دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:25 PM

 

غرور قدرت اگر بازوی خمی دارد

به ملک بی‌خللی خاتم جمی دارد

گذشتن از سر جرأت‌ کمال غیرت ماست

نفس تبسم تیغ تنک دمی دارد

ز انفعال مآل طرب مبان ایمن

حذرکه خندهٔ این صبح شبنمی دارد

مگر ز عالم اضداد بگذری ورنه

بهشت هم به مقابل جهنمی دارد

گر از حقیقت این انجمن خبرگیری

همین غم است‌ که تخمیر بی‌غمی دارد

خطا به‌گردن مستان نمی‌توان بستن

طریق بیخبری لغزش‌ کمی دارد

ورق سیه نکنی‌، سر نپیچی از تسلیم

به هوش باش‌ که خط جبین نمی دارد

ز جوش لاله ‌رخان پرکنید آغوشم

به قدر حوصله هر زخم‌، مرهمی دارد

نسیم مژدهٔ وصل‌که می‌دهد امروز

چو غنچه تنگی از آغوش من رمی دارد

چه رنگها که نبستیم در بهار خیال

طبیعت پر طاووس‌، عالمی دارد

مباش غافل ارشاد گمرهی بیدل

جهان غول به هر دشت آدمی دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:25 PM

 

ضعیفیها بیان عجز طاقت برنمی‌دارد

سجود مشت خاک اظهار طاعت برنمی‌دارد

طرف عشق است غیر از ترک هستی نیست تدبیری

که ‌شمشیر از حریف‌ خود سلامت برنمی‌دارد

به ذوق گفتگو بر هم مزن هنگامهٔ تمکین

که‌ کوه از ناله غیر از ننگ خفّت بر نمی‌دارد

دلیل ترک اسبابم مباش ای ذوق آزادی

نگاه بی دماغان ناز عبرت بر نمی‌دارد

مگرچون نقش پا با خاک محشورم‌کنی ورنه

سر افتاده‌ای دارم که خجلت برنمی‌دارد

گل بیتابی‌ام چندان نزاکت‌پرور است امشب

که‌گر آیینه‌گردد رنگ حیرت برنمی‌دارد

سفیه انگار منعم راکه سایل بر در جودش

ندارد بار تا گرد مذلت برنمی‌دارد

ز ساز سرکشیها عجز پیما ناله‌ای دارم

که گر توفان کند جز دست حاجت برنمی‌دارد

امل را چند سازی ‌کاروان سالار خواهشها

نفس ‌خود محملت‌ بیش از دو ساعت بر نمی‌دارد

نمی‌ارزد به تصدیع نگه جنس تماشایی

دو عالم یک مژه بار است همت بر نمی‌دارد

بیا و از شرارم یک نگه فرصت غنیمت دان

که شرم انتظارم برق مهلت بر نمی‌دارد

به رنگ رسم‌ پردازان تکلف می‌کنم بیدل

و گرنه معنی الفت عبارت برنمی‌دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:25 PM

 

عالم گرفتاری‌، خوش تسلسلی دارد

جوش نالهٔ زنجیر، باغ سنبلی دارد

همچو کوزهٔ دولاب هر چه زیر گردون است

یا ترقی آهنگ است یا تنزلی دارد

پرفشانی عشق است رنگ و بوی این‌گلشن

هر گلی که می‌بینی بال بلبلی دارد

گر تعلق اسباب‌، عرض صد جنون‌نازست

بی‌نیازی ما هم یک تغافلی دارد

بار شکوه‌پیمایی بر دل پر افتاده‌ست

تا تهی نمی‌گردد شیشه قلقلی دارد

خواه برتأمل زن خواه لب به حرف افکن

سیر این بهارستان غنچه و گلی دارد

ز انفعال مخموری سرخوش تسلی باش

جبهه تا عرق‌پیماست ساغر مُلی دارد

رنج زندگی بر ما نیستی‌ گوارا کرد

زین محیط بگذشتن در نطر پلی دارد

می‌کشد اسیران را از قیامت آنسوتر

شاهد امل بیدل طرفه کاکلی دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:25 PM

 

نه مفصل نه مجملی دارد

ما و من حرف مهملی دارد

اوج اقبال نه فلک دیدیم

سیر یک پشت پا تلی دارد

زبر چرخ از امل بریدن نیست

سر این رشته مغزلی دارد

موشکاف عیوب جاه مباش

تاج زرین سر کلی دارد

در تجمل چه ممکن است آرام

پشت این بام دنبلی دارد

نقش هرکس مکرر است اینجا

آگهی چشم احولی دارد

سایه در خواب می‌شمارد کام

عاجزی کفش مخملی دارد

مصلحتهاست وقف موی سپید

هر سری فکر صندلی دارد

گرچه هر اول آخر است آخر

لیک آخر هم اولی دارد

کار مجنون به طرهٔ لیلی است

قصهٔ ما مسلسلی دارد

بیدل از حیرتم‌ گذشتن نیست

آب آیینه جدولی دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:25 PM

 

نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد

غبار رفتنت این دشت آمد آمدی دارد

از این‌گلشن حضوری نیست آغوش تمنا را

نگه بر هرچه مژگان واکند دست ردی دارد

تماشا بسمل آن دست رنگین نیستی ورنه

حضور سایهٔ برگ حنا هم مشهدی دارد

ز سیمای سحر آموز فیض انشایی همت

که دست از آستین بیرون‌کشیدن ساعدی دارد

نیاز باید بایدکرد پیچ و تاب مهلت را

دماغ بیکسان دود چراغ مرقدی دارد

بساط آفرینش را سر و پایی نمی‌باشد

همین‌آثارکمفرصت جهان سرمدی دارد

اگر عجز است اگر طاقت به‌جایی می‌رسیم آخر

ره واماندگان در لغزش پا مقصدی دارد

یکی غیر از یکی چیزی نمی‌ آرد به عرض اینجا

احد در عالم تعداد میم احمدی دارد

ز تصویر مزار اهل دل آواز می‌آید

که در راه فنا از پا نشستن مسندی دارد

بعید است از زمین خاکسار اقبال‌ گردونی

ز وضع سجده مگذر ناز رعنایی قدی دارد

ز انجام بهار زندگی غافل مشو بیدل

گل شمعی‌ که داری در نظر بوی بدی دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:25 PM

 

خیال خوش‌نگاهان باز با شوخی سری دارد

به خون من قیامت نرگسستان محضری دارد

من‌ و سودای ‌خوبان ‌، زاهد و اندیشه ‌ی رضوان

در این‌حسرت‌سرا هرکس‌سری‌دارد سری‌دارد

روا دارد چرا بر دختر رز ننگ رسوایی

گر از انصاف‌پرسی محتسب هم دختری‌دارد

به عبرت آشنا شو از جهان ننگ بیرون آ

مژه‌ نگشوده‌ای این خانهٔ وحشت دری ‌دارد

ندارد گردباد این بیابان ننگ افسردن

به هر بی‌ دست و پایی چیدن دامن پری دارد

در این بحر از غنا سامانی وضع صدف مگذر

کف دست طمع بر هم نهادن‌گوهری دارد

به توفان خیال پوچ ترسم ‌گم‌ کنی خود را

تو تنها می‌روی زین ‌دشت ‌و، گردت ‌لشکری ‌دارد

طرب مفت تو گر با تازه‌ روبی کرده ای سودا

درین ‌کشور دکان ‌گلفروشان شکری دارد

کمالت دعوی اخلاق وآنگه منکر رندان

ز حق مگذر سپهر آدمیت محوری دارد

به وهم جاه مغرور تعین زیستن تاکی

نگین‌ گر شهرتی دارد به نام دیگری دارد

فضولی در طلسم زندگی نتوان زحد بردن

قفس آخر به مشق پرفشانی مسطری دارد

ز وضع سایه‌ام عمری‌ست این آواز می‌آید

که راحت‌ گر هوس باشد ضعیفی بستری دارد

تو خود را از گرفتاران دل فهمیده‌ای ورنه

سراسر خانهٔ آیینه بیرون دری دارد

نبودم انقدر واماندهء این انجمن بیدل

پرافشان است شوق اما تامل لنگری دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:25 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4427601
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث