به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

صنعت نیرنگ دل بر فطرت‌ کس فاش نیست

آینه تصوبرها می‌بندد و نقاش نیست

جوش اشیا، اشتباه ذات بی‌همتاش نیست

کثرت صورت غبار وحدت نقاش نیست

کفر و دین‌، شک و یقین سازی‌ست بی‌آهنگ ربط

هوش اگر دا‌ری بفهم ای بیخبر پرخاش نیست

عقل‌گو خون شو به دور اندیشی رد و قبول

در حضورآباد استغنا برو، یا باش نیست

هرچه خواهی در غبار نیستی آماده گیر

!ی تنک سرمایه، چون هستی‌، عدم قلاش نیست

چون حباب این چیدن و واچیدن افسون هواست

خیمهٔ اوهام را غیر از نفس فراش نیست

بی‌تکلف زی تب و تاب امید و یاس چند

عالم شوق است اینجا جای بوک وکاش نیست

شوخ چشمی برنمی‌دارد ادبگاه جلال

قدردان آفتاب امروز جز خفاش نیست

موج دریای تعین‌گر همین جوش من است

آنچه خلق‌، آب بقا دارد،‌گمان جز شاش نیست

ربش گاوی چیست‌؟ امید مراد از مردگان

زین مزارات آنکه چیزی یافت جز نباش نیست

بگذر از افسانهٔ تحقیق‌، فهم این است و بس

تا تو آگاهی رموز هیچ چیزت فاش نیست

نوبهار آیینه در دست از هجوم رنگ و بوست

بید‌ل این الفاظ غیر از صورت معناش نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

سرمنزل ثبات قدم جاده‌ساز نیست

لغزیده‌ایم‌، ورنه ره ما، دراز نیست

بر دوش نیستی نتوان بست ننگ جهد

رفتن ز خویش ناقهٔ راه حجاز نیست

تشویش انتظار قیامت قیامت است

ما را دماغ این همه ابرام ناز نیست

مژگان به‌هرچه بازکنی‌، مفت حیرت است

عشق‌هوس‌، همین‌دوسه‌روز است‌،‌باز نیست

گر محرم اشاره مژگان او شوی

در سرمه نغمه‌ای‌ست‌که در هیچ ساز نیست

بی‌اخثیار حیرتم‌، از حیرتم مپرس

آیینه است آینه‌، آیینه‌ساز نیست

زیر فلک به‌ کاهش دل ساز و صبرکن

درکارگاه شیشه‌گران جز گداز نیست

نقصان آبروکش و نام‌ گهر مبر

سوداگر جهان غرض‌ امتیاز نیست

جز همت آنچه ساز جهان تنزل است

باید نشیب کرد، تصور فراز نیست

ما عجزپیشه‌ها همه معشوق طینتیم

لیک آن بضاعتی‌که توان‌کرد، ناز نیست

سودای خضر، راست نیاید به تیغ عشق

ایثار نقد کیسهٔ عمر دراز نیست

عجز نفس چه پرده‌ گشاید ز راز دل

ما را نشانده‌اند بر آن در که باز نیست

بید‌ل ‌گداز دل خور و دندان به لب فشار

بر خوان عشق دعوت نان و پیاز نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

زین عبارات جنون تحقیق بی‌ناموس نیست

شیشه ‌گو صد رنگ‌ توفان‌ کن پری طاووس نیست

اتحاد آیینه‌دار، رنگ اضدادست و بس

هر کجا لبیک وادزدد، نفس ناقوس نیست

لفظ و معنی‌ گیر خواهی ظاهر و باطن تراش

رشته‌ای جز شمع در پیراهن فانوس نیست

تا تجدد جلوه دارد شبههٔ معنی بجاست

کس چه فهمد این عبارتها یکی مأنوس نیست

دامن صحرای مطلب بسکه خشک افتاده است

آبروها بر زمین می‌ریزد و محسوس نیست

از سراغ رفتگان دل جمع باید داشتن

کان همه آواز پا، جز در کف افسوس نیست

در محبت مرگ هم چون زندگی دام وفاست

این‌ورق هرچند برگردد،‌خطش‌معکوس نیست

تشنه‌لب باید گذشت از وصل معشوقان هند

هیچ ننگی در برهمن‌زادگان چون بوس نیست

کار پیچ و تاب موجم با گهر افتاده است

آنچه می خواهد تمنا در دل مایوس نیست

بسکه بیدل سازناموس محبت نازک است

شیشهٔ اشکی‌که رنگش بشکنی بی‌کوس نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

در طریق رفتن از خود رهبری درکار نیست

وحشت نظاره را بال وپری درکارنیست

کشتی تدبیر ما توفانی حکم قضاست

جز دم تسلیم اینجا لنگری درکار نیست

هر سر مو بهر غفلت‌پیشه بالین پر است

از برای خواب‌مخمل بستری درکار نیست

می‌برد چون‌گردباد از خویش سرگردانی‌ام

سرخوش‌دشت‌جنون‌را ساغری‌درکار نیست

در نیام هر نفس تیغ دو دم خوابیده است

چون‌سحر در قطع هستی خنجری‌درکار نیست

مشت خاک ما سراپا فرش تسلیم است وبس

سجدهٔ ما را جبینی و سری درکار نیست

خویش‌را از دیدهٔ‌خودبین خود پوشیدن است

احتیاط ما برا‌ی دیگری درکار نیست

فکرمرکب در طریق فقر، سازگمرهی‌ست

نفس‌در فرمان اگر باشد خری‌درکار نیست

جوش خون‌، نازکدلان‌را پوست برتن می‌درد

از ضعیفی بر رگ‌گل نشتری درکار نیست

استقامت بس بود ارباب همت راکمال

بهر تیغ‌کوه بیدل جوهری درکار نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

مست‌عرفان را شراب دیگری درکار نیست

جز طواف خویش دور ساغری درکار نیست

سعی‌ پروازت چو بوی ‌گل ‌گر از خود رفتن است

تا شکست رنگ باشد شهپری در کار نیست

سوختن‌ چون شمع اوج پایهٔ اقبال ماست

داغ مظور است اینجا اختری در کار نیست

صبح را اظهار شبنم خنده دندان‌نماست

سینه‌چاک شوق را چشم تری درکار نیست

خفت وتمکین‌حجاب نشئهٔ وارستگی‌ست

بحر اگر باشی حباب و گوهری در کار نیست

شانه گر مشاطهٔ زلفت نباشد گو مباش

دفتر آشفتگی را مسطری در کار نیست

آتش خورشید را نبود کواکب جز سپند

حسن‌چون سرشار باشد زیوری‌درکار نیست

شعله‌ها در پرده سعی جهان خوابیده است

گر نفس سوزدکسی آتشگری درکار نیست

اضطراب دل ز هر مویم چکیدن می‌کشد

چون رگ ابر بهارم نشتری در کار نیست

عالم عجز است اینجا جاه کو، شوکت کدام

تا توانی ناله‌کن ‌کر و فری در کار نیست

خشت بنیاد تو بر هم چیدن مژگان بس است

در تغافلخانه‌، بام و منظری درکار نیست

زهد و تقوا هم‌خوش ‌است اما تکلف ‌بر طرف

درد دل را بنده‌ام دردسری در کار نیست

حرص قانع نیست بیدل ورنه از ساز معاش

آنچه ما درکار داریم اکثری در کار نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

دیده حیرت نگاهان را به مژگان ‌کار نیست

خانهٔ آیینه در بند در و دیوار نیست

انقیاد دور گردون برنتابد همتم

همچو مرکز حلقهٔ‌گوشم خط پرگار نیست

ناتوانی سرمه در کار ضعیفان می‌کند

رنگ ‌گل را درشکست خود لب اظهار نیست

می‌کشد بی‌مغز، رنج از دستگاه اعتبار

جز خم و پیچ از بزرگی حاصل دستار نیست

فارغ‌است از دود تا شد شعله‌ خاکسترنشین

بر نمدپوشان غبار تهمت زنار نیست

سایه اینجا پرتو خورشید دارد در بغل

زنگ ‌هم چون خلوت آیینه بی‌دیدار نیست

سد راه‌کس مبادا دورباش امتیاز

هر دو عالم خلوت یار است و ما را بار نیست

از اثرهای نفس چون صبح بویی برده‌ابم

بیش ازین آیینهٔ ما قابل زنگار نیست

غنچهٔ‌دل چون حباب از خامشی دارد ثبات

خامهٔ ما را به جز پاس نفس دبوار نیست

گرز دنیا بگذریم افسون عقبا حایل است

منزلی تا هست باقی‌، راه ما هموارنیست

دیده‌ها باز است اما خواب می‌بینیم و بس

تا مژه بر هم نیابد هیچکس بیدار نیست

بسکه مردم دامن احسان ز هم واچیده‌اند

بیدل از خسّت ‌کسی ‌را سایهٔ دیوار نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

رنگ‌عجزم لیک با وضع‌ خموشم ‌کار نیست

در شکست بال دارم ناله‌گر منقار نیست

در تأمل بیشتر دارد روانی شعر من

مصر عم از سکته جز شمشیر لنگردار نیست

عجزتجدید هوسها را نفس آیینه است

یک‌ ورق عمری‌ست‌ می‌گردانم و تکرار نیست

اختلاط‌ خودفروشان‌گر به‌این بیحاصلی‌ست

خانهٔ آیینه را قفلی به از زنگار نیست

ازکمین عسیبجو آگاه باید دم زدن

گوشهای حاضران جز در پس دیوار نیست

محوگشتن منتهای مقصد شوق رساست

چون ‌نگه غیر از تحیر مُهر این‌ طومار نیست

بردباری طلینتم خاک تامل پیشه‌ام

غیر هستی هر چه بر دوشم ببندی بار نیست

اشک چشم‌ گوهرم‌، برق چراغ حیرتم

کوکبم یک غم اگر در خود تپد سیار نیست

غافل از سیرگداز دل نباید زیستن

هست در خون گشتنت رنگی که در گلزار نیست

هرکجا او جلوه‌ دارد عرض ‌هستی ‌مفت ماست

عکس را آیینه می‌باید نفس در کار نیست

گر به‌ این رنگ ‌است بیدل انفعال هستی‌ام

سنگ را هم آب‌ گشتن آنقدر دشوار نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

خواب را‌در دیدهٔ حیران عاشق بار نیست

خانهٔ خورشید را با فرش مخمل‌کار نیست

عشق مختار است با تدبیر عقلش‌کار نیست

این‌کنم یا آن‌کنم شایستهٔ مختار نیست

شعلهٔ آواز ما در سرمه بالی می‌زند

شمع را از ضعف رنگ ناله در منقار نیست

حسن یکتایی وآغوش دویی، رهم است وهم

تا تو از آیینه می‌یابی اثر دیدار نیست

چارسوی دهر از شور زیانکاران پر است

آنکه با خود مایه‌ای دارد درتن بازار نیست

در حصول‌گنج دنیا از بلا ایمن مباش

نقش روی درهمش جز پیچ‌وتاب مار نیست

عبرت آیینه گیر، ای غافل از لاف کمال

عرض جوهر جزخراش چهرهٔ اظهار نیست

زین تعلقهاکه بر دوش تخیل بسته‌ایم

آنچه از سر می‌توان واکرد جز دستار نیست

آمد و رفت نفس دارد غبار حادثات

جز شکستن‌کاروان موج را در بار نیست

دل به ذوق وعدهٔ فرداست مغرور امل

عشق‌گوید چشم واکن فرصت این مقدار نیست

از هوا برپاست بیدل خانهٔ وهم حباب

درلباس هستی ما جزنفس یک‌تارنیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

بی‌ادب بنیاد هستی عافیت دربار نیست

غیرضبط خود شکست موج را معمارنیست

هرکس‌اینجاسودخوددر چشم‌پوشی‌دیده است

خودفروشان‌، عبرتی‌، آیینه در بازار نیست

حرص‌خلقی رادرین‌محفل به‌مخموری‌گداخت

غیر چشم سیر، جام هیچکس سرشار نیست

حسن و عشق آیینهٔ شهرت‌گرفت از اتفاق

تا نباشد از دو سر محکم صدا در تار نیست

سختی دل ناله را سنگ ره آزادگی‌ست

رشته تا صاحب‌گره باشد رهش هموار نیست

تا فنا ما را همین تار نفس بایدگسیخت

شمع یک دم فارغ از واکردن زنار نیست

غفلت عالم فزود از سرگذشت رفتگان

هرکجا افسانه باشد هیچ‌کس بیدار نیست

تا توان از صورت انجام خود واقف شدن

باوجود نقش پا آیینه‌ای درکار نیست

مفت چشم ماست سیراین چمن اما چه سود

اینقدر رنگی‌که می‌بالدکم از دیوار نیست

اشک ما را پاس ناموس ضعیفی داغ‌کرد

ورنه مژگان تا به جیب و داهن ال مقدار نیست

چون نفس یکسر وطن آوارهٔ نومیدیم

گرهمه دل جای ما باشدکه ما را بار نیست

کی توان بیدل حریف چاک رسوایی شدن

چون سحر پیراهن ما یک‌گریبان‌وار نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:11 PM

 

عمری‌ست به‌چشمم ز نم اشک اثر نیست

ای دل تو کجایی ‌که غبارت به نظر نیست

محرومی غفلت نظری را چه علاج ‌است

خلقی‌ست درین خانه برون در و در نیست

وهم آینهٔ خلق به زنگارگرفته‌ست

گر چشم‌گشایی مژه‌ات پیش نظر نیست

طاث همه را در دم شمشیر نشانده‌ست

تا سینه درین معرکه باقیست سپر نیست

با لعل بتان سهل مدان دعوی یاقوت

کم نیست دم لاف همان را که جگر نیست

تشویش تردّد مکش از فکر میانش

دست تو گر اینخا نشود حلقه‌ کمر نیست

بی ‌دردی ما زبر فلک سخت غریب است

در خانهٔ دودیم و کسی را مژه تر نیست

امید فنا نیز درین بزم فضولیست

این ‌شمع‌ در اینجا همه ‌شام ‌است ‌و سحر نیست

چون شیشهٔ ساعت به فسونخانهٔ‌ گردون

زبر قدم آن خاک نیابی‌ که به سر نیست

معیار برومندی این باغ گرفتیم

سرها به سر دار رسیده‌ست ثمر نیست

جان‌ و جسد عشق‌ و هوس جمله سراب است

کس نیست ‌کند فهم که هستی چقدر نیست

ای‌گرد پر افشان سحر در چه خیالی

چین کن زه دامن ‌که ‌گریبان دگر نیست

نامحرم پرواز فنایم چه توان کرد

چون رنگ پری دارم و سر در ته پر نیست

بیدل اگر این است سر و برگ شعورت

هرچند به آن جلوه رسی غیر خبر نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:11 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4429051
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث