به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

چون نقش پا ز عجز نگردید روی ما

در سجده خاک شد سر تسلیم خوی ما

بیهوده همچو موج زبان برنمی‌کشیم

لبریز خامشی‌ست چوگوهر سبوی ما

ای وهم عقده بر دل آزاد ما مبند

بی‌تخم رسته است چو میناکدوی ما

حیرت سجود معبد راز محبتیم

غیر ازگداز نیست چو شبنم وضوی ما

حرفی‌که دارد آینه مرهون حیرت است

سیلی‌خور زبان نشودگفتگوی ما

چون شمع سربلندی عشاق مفت نیست

یعنی به قدر سوختن است آبروی ما

مشهور عالمیم به نقصان اعتبار

اظهارعیب چون‌گل چشم است بوی ما

گمگشتگان وادی حیرت نگاهی‌ایم

درگرد رنگ‌باخته کن جستجوی ما

از بس‌که خوگرفتهٔ وضع ملامتیم

جزرنگ نیست‌گرشکندکس به روی ما

نتوان کشید هرزه‌تریهای عاریت

بیدل زبحرنظم بس است آب جوی ما

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 2:50 PM

 

کلک مصوراز چه ننگ‌،‌کرد نظربه‌سوی ما

رنگ شکسته غیرشرم خنده نزدبه روی ما

چارهٔ عیب زندگی غیر عدم‌که می‌کند

سخت به روی ما فتاد بخیهٔ بی‌رفوی ما

باهمه وضع پیش و پس نیست‌کسی خلاف‌کس

زشتی ما نمود وبس آینه را عدوی ما

می‌گذرد نسیم مصر بال‌گشا از این چمن

لیک دماغ‌گل‌کراست تا برسد به بوی ما

غفلت خلق بوده است مخمل‌کارگاه صنع

چشم به‌خواب نازدوخت چون مژه موبه موی ما

دل به‌شکست عهد بست‌، تا نفس از فغان نشست

معنی ناک آفرید چینی آرزوی ما

نیست به باغ خشک وترمغزتأملی دگر

سر به هوا چو موی سر ریشه زد ازکدوی ما

ذوق تعین هوس‌، رنج تعلق است و بس

می‌فشرد تکلف بند قباگلوی ما

سعی طهارت دوام برد ز ما صفای دل

کار تیممی نکرد خاک بسر وضوی ما

در پس زانوی ادب خشک بجا نشسته‌ایم

ننگ‌تری چراکشد موج‌گوهر سبوی ما

طفل تجاهل هوس فاخته داشت در قفس

گشت زعشق منفعل‌کوکوی هرزه‌گوی ما

بیدل ازین بهار رفت برگ طراوت وفا

برکه نماید انفعال رنگ پریده روی ما

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 2:50 PM

 

ز باده‌ای‌ست به بزم شهود، مستی ما

که‌کرد رفع خمار شراب هستی ما

بگو به‌شیخ‌که زکفرتا به دین فرق است

ز خودپرستی تو تا به می‌پرستی ما

زد0بم دست به دامان عشق از همه پیش

مراد ما شده حاصل ز پیش‌دستی ما

به راه دوست چنان مست بادهٔ شوقیم

که بیخودند رفیقان ما ز مستی ما

به پیش سرو قدی خاک راه شد بیدل

بلند همتی ماببین‌وپستی ما

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 2:50 PM

 

جهان‌گرفت غبار جنون تلاشی ما

چوصبح تاخت‌به‌گردون جگرخراشی ما

حریرکسوت تنزیه فال شوخی زد

به بوی پیرهن آمیخت بدقماشی ما

دل از تعلق اسباب قطع راحت‌کرد

نفس به ناله‌کشید از قفس تراشی ما

نداشت گرد دگر آستان یکتایی

خیال قرب شد احکام دور باشی ما

چه ظلم داشت درین انجمن تمیز فضول

که خودپرست عیان‌کرد خواجه تاشی ما

کسی مباد خجل از تعلق اغراض

عرق به جبهه دماند از نیاز پاشی ما

در آتشیم چو شمع از ضعیفی طاقت

که رنگ رفته نجسته‌ست از حواشی ما

به هر زمین‌که فتادیم برنخاست غبار

جهات تنگ شد از پهلوی فراشی ما

ز نشئهٔ می تمکین ما مگو بیدل

قدح در آب‌گهر زد ادب معاشی ما

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 2:50 PM

 

فقر نخواست شکوهٔ مفلسی ازگدای ما

ناله به خواب ناز رفت در نی بوریای ما

شکرقبول عاجزی تا به‌کجا ادانیم

گشت اجابت از ادب درکف ما دعای ما

در چه‌بلافتاده است‌، خلق زکف چه‌داده است

هرکه لبی‌گشاده است آه من است و وای ما

جیب ففسن ریبده را بخیهٔ خمی سکجاست

تکمهٔ اشک شبنم ست بند سحر قبای ما

گرد خیال عاشقان رفت به عالم دگر

پا به فلک نمی‌نهد سر به رهت فدای ما

آه‌که همچوسایه رفت عمر به سودن جبین

از سر خاک برنخاست‌کوشش بی‌عصای ما

شمع دماغ تک زدن داد به باد سوختن

برتن ما سری نبود آبله داشت پای ما

در نفس حباب چیست تاب محیط دم زدن

روبه عرق نهفت ورفت زندگی ازحیای ما

در غم جتسجوی رزق سودن دست داشتیم

آبلهرینخت دانه‌ای چند در آسیای ما

کاش به نقش پا رسیم تا به‌گذشته‌ها رسیم

هرقدم آه می‌کشد آبله در قفای ما

دور بهار لاله‌ایم فرصت عیش ماکم ست

داغ شدیم وداغ هم‌گرم نکرد جای ما

در حرمی‌که آسمان سجده نیارد از ادب

از چه متاع دم زند بیدل بینوای ما

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 2:50 PM

 

گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما

بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما

بی‌نفس در ظلمت‌آباد عدم خوابیده‌ایم

شانه زن‌گیسو، سحر انشاکن از شبهای‌ما

جهد ما مصروف‌یک سیرگریبان است وبس

غیر این‌گرداب موجی نیست در دریای ما

برتن ما هیچ نتوان دوخت جزآزادگی

گرهمه سوزن دمد چون سروازاعضای ما

ماجرای بوی‌گل نشنیده می‌باید شنید

ای هوس‌تن زن‌، زبان‌غنچه است انشای ما

رنگی ازگلزار بیرنگی برون جوشیده‌ایم

از خرابات پری می می‌کشد مینای ما

یار در آغوش و سیرکعبه و دیر آرزوست

ناکجا رفته‌ست از خود شوق بی‌پروای ما

سعی‌همت را ز بی‌مغزان چه‌مقدار آفت‌است

هرکه راگردید سر، برلغزشی زد پای ما

دل مصفاکن‌، سراز وستعگه مشرب برآر

آینه‌صیقل زدن‌سیری‌ست درصحرای ما

ششجهت‌هنگامهٔ امکان ز نفی ماپر است

رفتن از خود ناکجا خالی نماید جای ما

یک نفس بیدل سری باید نیاز جیب‌کرد

غیر مجنون نیست‌کس در خیمهٔ لیلای ما

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 2:50 PM

 

به پیری الفت حرص و هوس شد آینهٔ ما

بهار رفت‌که این خار و خس شد آینهٔ ما

به حکم عجز نکردیم اقتباس تعین

همین مقابل مور و مگس شد آینهٔ ما

به باد سعی جنون رفت رنگ جوهرتسکین

چنین‌که تاخت‌که نعل فرس شد آینهٔ ما؟

فغان‌که بوی حضوری نبردکوشش فطرت

چوصبح طعمهٔ زنگ نفس شد آینهٔ ما

به‌کام دل مژه نگشود سرگرانی حیرت

ز ناتمامی صیقل قفس شد آینهٔ ما

گذشت محمل نازکه از سواد تحیر؟

که‌عمرهاست شکست جرس شد آینهٔ ما

به فهم رازتوبیدل چه ممکن اسث رسیدن

همین بس است‌که تمثال‌رس شد آینهٔ ما

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 2:50 PM

 

از ما پیام وصل تهی‌کرد جای ما

آخر به ما رسید ز جانان دعای ما

موج‌گهر خجالت جولان‌کجا برد

از سعی نارسا به سر افتاد پای ما

با نرگست چه عرض تمنا دهدکسی

دیدیم سرمه‌ای‌که نگه شد صدای ما

دامان نازت از چه تغافل شکسته‌اند

کز ما پر است آینهٔ بی‌صفای ما

سرمایهٔ حباب به غیر از محیط چیست

آب توآب ما و هوایت هوای ما

پهلو تهی نمودن دریاست ساز موج

خود را ز خود دم‌، به در آر از برای ما

وارستهٔ تعلق زنار و سبحه‌ایم

نیرنگ این دو رشته ندوزد قبای ما

برجسته نیست پلهٔ میزان خامشی

یارب به سنگ سرمه نسنجی صدای ما

حرف طمع مباد برون آید از لباس

مطلب به خرقه دوخت سئوال‌گدای ما

گوهر همان برون محیط است درمحیط

با ما چه می‌کند دل از ما جدای ما

بیدل به وضع خلق محال است زیستن

بیگانگی اگر نشود آشنای ما

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 2:50 PM

 

سعی دیر و حرم بهانهٔ ما

برد ما را زآستانهٔ ما

بسکه در پردهٔ دل افسردیم

تار شد شوخی ترانهٔ ما

حرف زلف مسلسلی داریم

کیست فهمد زبان شانهٔ ما

جلوه‌کردیم و هیچ ننمودیم

نیست آیینه در زمانهٔ ما

شعلهٔ رنگ تا دمید نماند

بود پرواز ما زبانهٔ ما

خجلت اندود مزرع عرقیم

آب شد تا دمید دانهٔ ما

چون سحرگرمتاز حرمانیم

دم سردیست تازیانهٔ ما

از مقیمان پردهٔ رنگیم

بال و پر دارد آشیانهٔ ما

گوشهٔ دل‌گرفته‌ایم ز دهر

چون‌کمان درخود ست‌خانهٔ ما

به فنا هم زخویش نتوان رفت

در میان غوطه زدکرانهٔ ما

نقش پا شو، سراغ ما دریاب

هست ازین در رهی به‌خانهٔ ما

بیدل ز خوابهای وهم هپرس

ما نداریم جز فسانهٔ ما

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 2:44 PM

 

داغ‌گل‌کرد بهار از اثر لالهٔ ما

سرمه‌گردید صدای جرس نالهٔ ما

محوجولان هوس‌گشت سروبرگ نمو

داشت پرگار هوا شعلهٔ جوالهٔ ما

چند چون چشم بتان قافله‌سالاری ناز

اثر روز سیاه است به دنبالهٔ ما

با همه جهل‌گر از زاهد ومکرش پرسی

سامری نیست فسون قابل‌گوسالهٔ ما

عاقبت همچو چنار از اثر دست دعا

آتش آورد برون زهدکهن سالهٔ ما

بر سیه‌بختی خود ناز دو عالم داریم

سایه دارد مژه‌ات بر سر بنگالهٔ ما

همچو شمع از چمن آیینه ساغر زده‌ایم

گر رسد رنگ به پرواز شود هالهٔ ما

آب باید شدن از خجلت اظهار آخر

عرقی هست‌گره در نظر ژالهٔ ما

درنه بیضهٔ افلاک شکافی بیدل

تا به‌کام تپشی بال‌کشد نالهٔ ما

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 2:44 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4448261
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث