به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

پاکا ملکا قد فلک را

جز بهر سجود خم نکردی

جلاب خواص درد سر را

الا به سپیده دم نکردی

بر من که پرستشت نکردم

در ناکردن ستم نکردی

آن چیست که از بدی نکردم

وآن چیست که از کرم نکردی

گفتی که کنم جزای جرمت

چون وقت رسید هم نکردی

خاقانی را که مرغ عشق است

جز نامزد حرم نکردی

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:43 PM

 

طبع روشن داشت خاقانی حوادث تیره کرد

ور نکردی خاطر او نور پیوند آمدی

گر کلید خاطرش نشکستی اندر قفل غم

از خزانهٔ غیب لفظش وحی مانند آمدی

گر به اول نستندندی اصل شیرینی ز موم

نخل مومین را رطب شیرین تر از قند آمدی

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:43 PM

 

نیست در موکب جهان مردی

نیست بر گلبن فلک وردی

پدر مکرمت ز مادر دهر

فرد مانده است، بی‌نوا فردی

رصد روز و شب چه می‌باید

که ندارد ره کرم گردی

چیست از سرد و گرم خوان فلک

جز دو نان این سپید و آن زردی

درد بخل است جان عالم را

الامان یارب از چنین دردی

من که خاقانیم ز خوان فلک

دست شستم که نیست پس خوردی

ناجوان مردم ار جهان خواهم

که ندارد جهان جوان مردی

همتم رستمی است کز سر دست

دیو آز افکند به ناوردی

خواجه‌ای وعدهٔ نوالم داد

بر زبان عزیزتر مردی

گفتم آن مرد را که به دلت

بپذیرم یکی ره آوردی

که بسا مخلصا که شربت زهر

نوش کرد از برای هم‌دردی

خواجه وعده وفا نکرد و وفا

کی کند هیچ بخل پروردی

گرچه او سرد کرد خاطر من

گرم شد هم نگفتنش سردی

دل که آزرد اگر بدانستی

کو کسی نیست هم نیازردی

دیر دانست دل که او کس نیست

ورنه از نیست یاد چون کردی

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:43 PM

 

ای جهان داوری که دوران را

عهد نامهٔ بقا فرستادی

وی کیان گوهری که کیوان را

مدد از کبریا فرستادی

عزم را چند روزه ره به کمین

راه گیر قضا فرستادی

پیش مهدی که پیشگاه هدی است

عدل را پیشوا فرستادی

آب دین رفته بود از آتش کفر

رفته را باز جا فرستادی

وقت قدرت سهیل را ز یمن

به سلام سها فرستادی

روز کین اژدهای رایت را

به مصاف و غزا فرستادی

کرکسان را ز چرخ چون گنجشک

در دم اژدها فرستادی

به سم کوه پیکران در رزم

کوه را در هوا فرستادی

ز آب تیغ کیالواشیری

آتش اندر وغا فرستادی

آخر نام خویش را بر چرخ

بیم نار بلا فرستادی

از سنا برق آتش شمشیر

عرشیان را سنا فرستادی

شررش در کواکب افکندی

دودش اندر سما فرستادی

کوه را زهره آب گشت وببست

کامتحانش از دها فرستادی

زهرهٔ آب گشتهٔ کوه است

که ثنا را جزا فرستادی

نی نی آن زر ز نور خلق تو زاد

که به خلق خدا فرستادی

هرچه خورشید زاده بود از خاک

هم به خورشید وا فرستادی

اعظم اسپهبدا به خاقانی

گنج خاقان عطا فرستادی

بدره‌ها دادی از نهان و کنون

حله‌ها بر ملا فرستادی

چشمه‌ها راندی از مکارم و باز

قلزمی از سخا فرستادی

اسمانی که اختران دادی

مهر و مه بر قفا فرستادی

هر زری کافتاب زاد از کان

به رهی بارها فرستادی

پس ازین آفتاب بخشی از آنک

نقد کان را فنا فرستادی

پارم امسال شد به سعی عطات

که مثال رضا فرستادی

جان مصروع شوق را ز مثال

خط حرز و شفا فرستادی

چو سه حرف میانهٔ نامت

از قبولم لوا فرستادی

خاطرم مریمی است حامل بکر

که دمیش از صبا فرستادی

مریمی کش هزار و یک درد است

صد هزارش دوا فرستادی

من به جان کشتهٔ هوای توام

کشته را خون بها فرستادی

خون بها گر هزار دینار است

تو دو چندان مرا فرستادی

زین صلت کو قصاص کشتن راست

من شدم زنده تا فرستادی

گنج عرشی گشایمت به زبان

که مرا کیمیا فرستادی

همه دزدان گنج من کورند

تا مرا توتیا فرستادی

من نیایش‌گر نیای توام

که صلت چون نیا فرستادی

بخشش تو به قدر همت توست

نه به قدر ثنا فرستادی

هم‌چنین بخش تا چنین گویند

که سزا را سزا فرستادی

فضل و فطنت سپاس‌دار تو اند

کاین عطیت به ما فرستادی

نشنوی آنکه حاسدان گویند

کاین همه زر چرا فرستادی

نفخهٔ روح اول البشر است

که به مردم گیا فرستادی

سال قحط انگبین و شیر بهشت

به لبی ناشتا فرستادی

ماه دی کرم پیله را از قوت

پیل بالا نوا فرستادی

کرم شب‌تاب را شب یلدا

در بن چه ضیا فرستادی

در سراب وحش به نیلوفر

ز ابر همت نما فرستادی

شاه‌باز کلاه گمشده را

در زمستان قبا فرستادی

بد نکردی و خود نکو دانی

کاین نکوئی کجا فرستادی

دانم از جان که را ستودم و باز

دانی احسان که را فرستادی

افسر زر چو شاه دابشلیم

بر سر بید پا فرستادی

ثانی اسکندری، ارسطو را

گنج بی‌منتها فرستادی

شاه نعمان کفی و نابغه را

زر و فر و بها فرستادی

مصطفی دولتا سوی حسان

خلعه چون مصطفا فرستادی

مرتضی صولتا سوی قنبر

هدیه چون مرتضی فرستادی

برگشایم در فلک به دعات

که کلید دعا فرستادی

باش تاج کیان که بر سر چرخ

تاج عز و علا فرستادی

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:43 PM

 

ابر دستا ز بحر جود مرا

عنبر در ثمن فرستادی

یمن و ترک هست شوم و به من

یمن فال یمن فرستادی

طغرلی و همای و بلبل را

زاغ طوطی سخن فرستادی

شاه شیران توئی که طرفه غزال

صید کردی به من فرستادی

گر فرستادیم غلام حبش

بس که ترک ختن فرستادی

خادم ساده دل منم که مرا

خادم ساده تن فرستادی

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:43 PM

 

گر به دل آزاد بودمی چه غمستی

عقدهٔ سودا گشودمی چه غمستی

غم همه ز آن است کشنای نیازم

گر نه نیاز آزمودمی چه غمستی

گر به مشامی که بوی آز شنودم

بوی قناعت نودمی چه غمستی

تخم ادب کاشتم دریغ درودم

گر بر دولت درودمی چه غمستی

این که خرد را در ملوک نمودم

گر در عزلت نمودمی چه غمستی

بد گهران را ستودم از گهر طبع

گر گهری را ستودمی چه غمستی

سرمهٔ عیسی که خاک چشم حواری است

گر جهت خر نسودمی چه غمستی

گر ز پی ساز کار در الف آز

سین سلامت فزودمی چه غمستی

لاف پلنگی زنم و گرنه چو گربه

لقمهٔ دونان ربودمی چه غمستی

بخت غنود و به درد دل نغنودم

گر به فراقت غنودمی چه غمستی

گفتی خاقانیا به شاهد و می‌کوش

گر من ازین دست بودمی چه غمستی

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:43 PM

 

سر انگشت می‌رزد بی‌بی

بر من انگشت می‌گزد بی‌بی

نای را دشمن است و دف را دوست

بر ره دف همی وزد بی‌بی

از پی یک نشان دوم جامه

لاجوردی همی رزد بی‌بی

افتاب است و زهره می‌طلبد

در بر مه نمی‌خزد بی‌بی

صحن پانید حلقه می‌جوید

نیشکر هم نمی‌مزد بی‌بی

چشم بد دور نیک طباخ است

کآفتاب جهان سزد بی‌بی

نپزد هیچ قلیهٔ گزری

تابهٔ شلغمی پزد بی‌بی

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:43 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4450335
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث