به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

سایه‌وار از نارسایان جهان غربتیم

شخص طاقت رفته وما نقش پای طاقتیم

عجزبینش جوهر ما را به خاک افکنده است

یک مژه‌ گر چشم برداریم‌ گرد فطرتیم

دامن افشاندن ز اسباب جهان بی‌مدار

آنقدرها نیست اما اندکی بی‌جرأتیم

هیچکس چون شمع داغ بی‌تمیزیها مباد

سر به جیب و پا به دامن درتلاش راحتیم

حرص بر خوان قناعت هم همان خون می‌خورد

میهمانان غناییم و فضولی قسمتیم

زبن وبالی‌ کز وفاق حاضران‌ گل می‌کند

همچو یاد رفتگان آیینه‌دار عبرتیم

رفت ایامی‌ که عزلت آبروی ناز داشت

این زمان از اختلاط این و آن بی‌حرمتیم

همچو مینایی نمی از جبههٔ ما کم نشد

آب می‌گردیم اما انفعال خجلتیم

با همه نومیدی اقبال سیه‌بختان رساست

چون شب عصیان ز مشتاقان صبح رحمتیم

خواه عالم نقش بند و خواه عنقاکن خیال

در دماغ خامهٔ نقاش موی صورتیم

نیم چشمک خانه روشن‌کردنی داریم و هیچ

چون شرر بیدل چراغ دودمان فرصتیم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:19 AM

 

هیچ می‌دانی مآل خود چرا نشناختیم

سر به پیش پا نکردیم از حیا نشناختیم

غیرت یکتاییش از خودشناسی ننگ داشت

قدر ما این بس که ما هم خویش را نشناختیم

عالمی را معرفت شرمندهٔ جاوید کرد

خودشناسی ننگ ‌کوری شد ترا نشناختیم

دل اگربا خلق‌کم جوشید جای شکوه نیست

از همه بیگانه بودیم آشنا نشناختیم

چشم پوشیدن جهان عافیت ایجاد کرد

غیر کنج دل برای امن جا نشناختیم

در گلستانی که رنگش پایمال ناز بود

خون ما هم داشت رنگی از حنا نشناختیم

چشم‌بندی بی‌تمیزی را نمی‌باشد علاج

حسن عریان بود ما غیر از فنا نشناختیم

جهل موج و کف به فهم راز دریا روشن است

عشق مستغنی است ‌گر ما و شما نشناختیم

عالم از کیفیت رد و قبول آگاه نیست

چون نفس یکسر برو را از بیا نشناختیم

فهم واجب نیست ممکن تا ابد از ممکنات

اینکه ما نشناختیمت از کجا نشناختیم

بی‌نیازی از تمیز عین و غیر آزاده است

جرم غفلت نیست بی‌بود که ما نشناختیم

صبر اگر می‌بود ابرام طلب خجلت نداشت

ما اجابت را دو دم پیش از دعا نشناختیم

زین تماشا بیدل از وحشت عنانیهای عمر

دیده و دانسته بگذشتیم یا نشناختیم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:19 AM

 

پایمالیم و فارغ ازگله‌ایم

سر به بالین شکر آبله‌ایم

منزل و مقصدی معین نیست

لیک در فکر زاد و راحله‌ایم

همه چون اشک می‌رویم به خاک

سرنگونی متاع قافله‌ایم

از سجود دوام وضع نیاز

فرض خوان نماز نافله‌ایم

یک نفس ساز و صد جنون آهنگ

کس چه داند که در چه سلسله‌ایم

پهلوی عجز ما مگردانید

چون زمین خوابگاه زلزله‌ایم

عبرت از بند بند ما پیداست

شکل مربوط جمله فاصله‌ایم

امتحان گلفروش راز مباد

غنچه‌سان یکدلیم و ده دله‌ایم

آخر از یکدگر گسیختن است

خوش معاشان بد معامله‌ایم

ناقبولی رواج معنی ماست

هرزه‌گویان دم زن صله‌ایم

شرم‌دار ازکمال ما بیدل

قطره ظرف و حباب حوصله‌ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:19 AM

 

به ذوق سجدهٔ او از عدم گلباز می‌آیم

چه شوق‌ست اینکه یک پیشانی و صد ناز می‌آیم

تحیر نامه‌ها دارم‌، هزار آیینه دربارم

خیال آهنگ دیدارم به چندین ساز می‌آیم

خمستان در رکاب گردش رنگم چه سحرست این

به یاد نرگسی ساغرکش اعجاز می‌آیم

طواف کعبهٔ دل آمد و رفت نفس دارد

اگر صد بار ازین جا رفته باشم باز می‌آیم

به هر جا پاگذارم شوقت استقبال من دارد

ادب پروردهٔ عشقم به این اعزاز می‌آیم

ز تجدید بهار انس دارم در نظر رنگی

که‌ گر صد سال پیش آیم همان آغاز می‌آیم

نوای بوی گل سازم‌، نوید عالم رازم

نسیم گلشن نازم‌، هزار انداز می‌آیم

بهار آرزو در دل‌،‌ گل امید در دامن

به هر رنگی‌که می‌آیم چمن پرداز می‌آیم

به حکم مهر تابان اختیاری نیست شبنم را

پر و بالم تویی چندان‌ که در پرواز می‌آیم

خواص مرغ دست‌آموز دارد طینت بیدل

به هر جا می‌روم تا می‌دهی آواز می‌آیم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:19 AM

 

عمری‌ست در نظرها اشک عرق نقابیم

از شرم خودنمایی خون دلیم و آبیم

جوشیده‌ایم از دل با صد خیال باطل

دود همین سپندیم اشک همین ‌کبابیم

خلقی ز ما نمودار ما پیش خود شب تار

خفاش نور خویشیم هر چند آفتابیم

مستان این خرابات هنگامهٔ جنونند

از ظرف ما مپرسید دریاکش سرابیم

دانش خیال ظرفست فطرت به وهم صرفست

از آگهی چه حرفست هذیان سرای خوابیم

سامان پر زدنها در آشیان عنقاست

یکسر شرار سنگیم‌ کاش اندکی بتابیم

افسانه‌ها نهفته‌ست در دل ولی چه حاصل

می‌خواند آنکه داند ما یک قلم کتابیم

هرگام باید اینجا بر عالمی قدم زد

چون ناله‌های زنجیر یک پا و صد رکابیم

دل مرکز سویداست خطش همان معماست

از نقطه‌کس چه خواند جز این‌که انتخابیم

کاش آبروی هستی با مهلتی شود جمع

زین فرصت عرقناک دردسر حبابیم

از خلق تا قیامت جز حق نمی‌تراود

با ما نفس مسوزید یک ‌حرف بی‌جوابیم

بی‌دانشی چه مقدار نامحرم قبول است

بیدل دعا نداریم چندانکه مستجابیم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:19 AM

 

زین صفر کز عدم در هستی گشوده‌ایم

آیینهٔ حباب خیالت زدوده‌ایم

گرد هزار رنگ تماشا دمانده است

دستی‌که همچو عکس بر آیینه سوده‌ایم

خلقی به یاد چشم تو دارد سجودناز

ما هم به سایهٔ مژه‌هایت غنوده‌ایم

جمعیت وسیلهٔ دیدار مفت ماست

آیینه داری از صف حیرت ربوده‌ایم

پر روشن است حاصل انجام‌کار شمع

پرواز گریه دارد و ما پر گشوده‌ایم

در وصل هم ز حسرت دیدار چاره نیست

با عشق طالعی‌ست که ما آزموده‌ایم

از دوری حقیقت ادراک ما مپرس

دربا سراب شدکه به چشمت نموده‌ایم

از مزرع امید که داند چه ‌گل‌ کند

ما دانه‌های کاشتهٔ نادروده‌ایم

جانیم رفته رفته جسد بسته‌ایم نقش

کم نیستیم کاینهمه بر خود فزوده‌ایم

معدومی حقیقت ما حیرت آفرید

پنداشتیم آینه‌دار تو بوده‌ایم

بیدل ترانه‌سنج چه سازی که عمرهاست

از پردهٔ خیال حدیثت شنوده‌ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:19 AM

 

یاران نه در چمن نه به‌باغی رسیده‌ایم

بوی‌گلی به سیر دماغی رسیده‌ایم

مفت تأمدم اگر وا رسد کسی

از عالم برون ز سراغی رسیده‌ایم

از سرگذشت عافیت شمع ما مپرس

طی‌گشت شعله‌ها که به داغی رسیده‌ایم

پر دور نیست از نفس آثار سوختن

پروانه‌ها به دور چراغی رسیده‌ایم

بر بیخودان فسانهٔ عیش دگر مخوان

رنگی شکسته‌ایم و به باغی رسیده‌ایم

اقبال پرگشایی بخت سیاه داشت

از سایهٔ هما به‌کلاغی رسیده‌ایم

از ما تلاش لغزش مستان غنیمت است

اشکی به یک دو قطره ایاغی رسیده‌ایم

چون سکته‌ای‌ که‌ گل‌کند از مصرع روان

کم فرصت یقین به فراغی رسیده‌ایم

بیدل درین‌ بهار ثمرهاست گلفشان

ما هم به وهم خویش دماغی رسیده‌ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:19 AM

 

صبح است و ما دماغ تمنا رسانده‌ایم

چون شمع بوسهٔ مژه تا پا رسانده‌ایم

گل می‌کند ز شعلهٔ خاکستر آشیان

بال شکسته‌ای که به عنقا رسانده‌ایم

ترک طلب به عمر طبیعی مقابل است

آیینهٔ نفس به مسیحا رسانده‌ایم

کم نیست سعی ما که به صد دستگاه اشک

خود را به پای آبله فرسا رسانده‌ایم

وحدت نماست شور خرابات ما و من

وهم است این که نشئه دو بالا رسانده‌ایم

آیینهٔ جهان لطافت کدورت است

نقب پری ز شیشه به خارا رسانده‌ایم

در هر دماغ فطرت ما گرد می‌کند

هر جا رسیده است‌ کسی ما رسانده‌ایم

شوقی فسرد و قطرهٔ ما در گهر گرفت

این است کلفتی‌ که به دریا رساند‌ه‌ایم

طاووس ما بهار چراغان حیرت است

آیینه خانه‌ای به تماشا رسانده‌ایم

از بس تنک بضاعت دردیم چون‌ گهر

یک قطره اشک بر همه اعضا رسانده‌ایم

گر مستی‌ات شکست دو عالم به شیشه کرد

ما هم دلی به پهلوی مینا رسانده‌ایم

بیدل ز سحرکاری طول امل مپرس

کامروز نارسیده به فردا رسانده‌ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:19 AM

 

از زندگی به جز غم فردا نمانده‌ایم

چیزی که مانده‌ایم درینجا نمانده‌ایم

روزی دو چون حواس به وحشت سرای عمر

بی‌سعی التفات و مدارا نمانده‌ایم

چون سایه خضر مقصد ما شوق نیستی است

از پا فتاده‌ایم ولی وا نمانده‌ایم

سر بر زمین فرصت هستی درین بساط

زان رنگ مانده‌ایم که گویا نمانده‌ایم

زین خاکدان برون نتوان برد رخت خویش

حرفیست بعد مرگ به دنیا نمانده‌ایم

مجبور اختبار تعین‌ کسی مباد

گوهر شدیم لیک به دریا نمانده‌ایم

سرگشتگی هم از سر مجنون ما گذشت

جز نام گردباد به صحرا نمانده‌ایم

محو سراغ خویش برآمد غبار ما

بودیم بی‌نشان ازل یا نمانده‌ایم

دود چراغ بود غبار بنای یأس

بر سر چه افکنیم ته پا نمانده‌ایم

بر شرم کن حواله جواب سلام ما

تا قاصدت رسد بر ما، ما نمانده‌ایم

چون مهره‌ای ‌که شش درش افسون حیرت است

ما هم برون شش‌در این خانه مانده‌ایم

بیدل به فکر نقطهٔ موهوم آن دهن

جزوی به غیر لایتجزا نمانده‌ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:19 AM

 

در جگر صد رنگ توفان ‌کرده‌ایم

تا سرشکی نذر مژگان کرده‌ایم

حیرت از طاووس ‌ما پر می‌زند

وحشتی را نرگسستان کرده‌ایم

اخگر ما پردهٔ خاکسترست

بیضهٔ قمری نمایان کرده‌ایم

تا نفس بر خود تپید آیینه نیست

چون حباب این جلوه سامان کرده‌ایم

شبنم ما جیب خجلت می‌درد

یک عرق آیینه عریان کرده‌ایم

ناله حسرتخانهٔ دیدار اوست

در نفس آیینه پنهان کرده‌ایم

عشق از محرومی ما داغ شد

بی‌جنون سیر بیابان کرده‌ایم

دست بر هم سودنی داریم و بس

خدمت طبع پشیمان کرده‌ایم

ما و شمع‌ کشته نتوان فرق‌ کرد

اینقدر سر در گریبان کرده‌ایم

ماتم فرصت ز حیرت روشن است

جای مو مژگان پریشان کرده‌ایم

ای توانایی به زور خود مناز

ما ضعیفان آنچه نتوان کرده‌ایم

از هجوم اشک ما بیدل مپرس

یار می‌آید چراغان کرده‌ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:19 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4326143
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث